احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۸ اسد ۱۳۹۴
علی پارسا
خبر مرگِ ملاعمر رویداد بیحاشیهیی نبود. جدا از بازتابهای جهانیِ این خبر، در سطح داخلی شاید نتوان کسی را یافت که بهنحوی نسبت به آن واکنش نشان نداده باشد. در میانِ این واکنشها که سراسر پُر از لعن و نفرینِ داغدیدهگان به روحِ این دشمنِ خونخوارِ مردم وطن بود، اما گاهی ابراز همدردیها و غمشریکیهایی هم با بازماندهگانِ ملای یکچشم دیده میشد. برگزاری مراسم فاتحۀ عمومی برای ملاعمر در پایتخت رنجورِ کشور، از جمله اسفبارترین و توهینآمیزترین حرکتهای ممکن به ملت زخمدیدۀ افغانستان بود که به نظر میرسد تا کنون عاملانِ آن مورد پیگرد قرار نگرفتهاند و همچنان به ریشِ ملت میخندند.
هرچند مقامات ولایت غزنی به برگزاری چنین فاتحهیی از سوی طلبههای پیرو ملاعمر در این ولایت فرصت ندادند و بساطشان را در هم چیدند، اما برگزاری چنین مراسمی در قلبِ پُرخونِ کشور و عدم پیگیری عاملانِ آن از سوی مسوولان حکومتی، رنج بسیاری را بر ملت شریفمان مستولی ساخته است. سکوت مبهمِ حکومت در قبال فاتحهگیران در مرحلۀ نخست و تهدید میانتهی پس از آن که به نوشداروی بعد مرگ سهراب میمانست، ذهن بسیاریها را بیش از پیش نسبت به سرانِ این حکومت بدگمان کرده و این پرسش را مطرح کرده که بهراستی سران این حکومت «شریک دزدند و یا رفیق قافله؟». هنوز این پرسش از ذهن و زبانِ مردم نرفته که حالا دیده میشود برخی از مقامات بلندپایۀ حکومت وحدت ملی، عَلَم سینهزنی برای ملاعمر را بر شانه کردهاند و بهنحوی در صدد ریختنِ آب پاکی روی دست فاتحهگیرانِ رهبر قتل و وحشت برآمدهاند. در میان این چهرهها، چهرۀ نکتاییپوش و پرحاشیهیی چون حضرت عمر زاخیلوال بیش از سایرین خودنمایی میکند؛ زاخیلوالی که به تعبیر بسیاریها اگر پیشداوری نکنیم، بزرگترین متهم به فساد مالی در افغانستانِ پساطالبان است که در پسِ بزرگترین پروندههای فساد مالی میتوان ردِ او را جُست. این چهره اما حالا به عنوان مشاور عالی رییسجمهور در مسایل مالی و اقتصادی، از نزدیکترین یارانِ رییسجمهور غنیست و بدون شک صدای او صدای ارگ است.
زاخیلوال در نوشتهیی فیسبوکی کوشیده بهنحوی فاتحهگیرانِ یک جانی را تبرئه کند و به این ترتیب، در صفبندی جدیدِ موافقان و مخالفانِ، موقفِ خود را نشان دهد. او با توسل جستن به فرهنگ و سنتهای این مردم، خواسته به شکلی با طالبان همسویی کند و شاید هم دَینی را که احساس میکرده بر دوش دارد، ادا کند. چنین واکنشی از سوی یکی از بازیگرانِ اصلیِ سیاست و حکومت در کشور، نشاندهندۀ نهایت ذلّت و رذالت در درون نظامِ کنونی است.
همانهایی که تا دیروز ملا عمر را برادر خطاب میکردند، پس از مرگِ او همچنان به نیکی از او یاد میکنند که گویا از پیامبر یا قدیسی سخن میگویند. برآمدنِ چنین سخنهایی از زبان کسی چون مولوی قلمالدین که مسوول امر به معروف در امارت طالبان بوده، چندان بعید نیست؛ اما وقتی ریشتراشیدهیی چون زاخیلوال ـ که در دانشگاه اوتاوا درس خوانده و شاید شبها هم بدون نکتایی به بستر نرود، با تمام ادعایی که در معماری نظام جدید از سال ۲۰۰۱ تا کنون داشته ـ در سوگِ جنایتپیشهیی چون ملا عمر نوحه میخواند، نشان میدهد زیر کاسه های نیم کاسه ای است.
برگزاری مراسم فاتحۀ ملای ترورپیشه در کابل و حمایت از چنین تعزیهداریهایی از سوی کسانی چون «+عمر زاخیلوال»، شاید در یک کلام به معنی خواندن فاتحۀ حکومتِ پُر از ضعف و فساد وحدت ملی باشد. در حکومتی که به نام وحدت ملی مزیّن شده و درست در حالی که معاون اولِ آن در صف نبرد با طالبان در فاریاب است، مشاور عالی اقتصادی آن و جمعی از همراهانشان از ضرورت عزاداری و نوحهسرایی برای ملای رذیل و ذلیلشان میگویند، تنها چیزی که به چشم نمیخورد، همان «وحدت ملی» است. چنین پیامها و زیگنالهایی که به مناسبتهای مختلف از سوی ارگنشینان به گونۀ رسمی و غیررسمی بیرون داده میشوند، سبب شده که بسیاریها به این نتیجهگیری برسند که حکومتِ کنونی دستکم در امر «طالبپروری» آب پاکی را بر روی دستِ حکومت کرزی ریخته است.
حادثۀ روز گذشته در منطقۀ شاهشهید شهر کابل که به زخمی و کشته شدنِ بیش از ۴۰۰ تن انجامید، نمونهیی از رفتارهای وحشیانۀ فرزندان نفرینشدۀ ملاعمر است. به این ترتیب باید گفت که کسانی چون زاخیلوال که نان و خونِ ملت را میخورند، با چنین رویکرد خاینانهیی نسبت به سرکردۀ بزرگترین دشمن خونیِ ملت در دو دهۀ گذشته، نه نمایندۀ مردم در حکومت، که نمایندۀ دشمنان وطن در این حکومتِ است. زاخیلوالی که بهیقین تا کنون هیچگاه از برپایی مراسم فاتحه برای قربانیان حملاتِ طالبان سخن نگفته، با حمایت از فاتحه گرفتن برای ملا عمر نشان میدهد که هیچگونه سنخیت و حلقۀ وصلی با مردم داغدیدۀ این سرزمین ندارد.
میان ملا عمر و حضرت عمر (زاخیلوال) شاید بهظاهر تفاوتهای بسیاری باشد؛ ملا عمر ملای نسبتاً بیسوادی بود که شاید هیچگاه از لنگی و دستار دور نبوده؛ برعکسِ او اما حضرت عمر (زاخیلوال) کسی است که در یکی از بهترین دانشگاههای جهان درس خوانده و همیشه با ریش تراشیده و نکتاییهای مجلل ظاهر شده است. ملا عمر از ابتدا یک ملای قریه بوده و تا آخر عمر هم شاید هیچگاه با تجملات و تشریفات آشنا نشده است؛ برخلاف او اما زاخیلوال کسیست که هزینۀ یک دست لباسِ او شاید به اندازۀ تمام درآمد یکسالۀ ملای قریه بوده باشد. با این حال اما این دو شباهتهای بسیاری هم دارند: ملا عمر بزرگترین تاجر خونِ مردم افغانستان بوده که با صنعت تریاک و ترور، ما را به پاکستانیها فروخته است. عمر زاخیل وال هم به زعمِ بسیاریها، بزرگترین تاجر فساد اداری و مالی در کشور بوده که به ادعای نیویورک تایمز، در دورۀ زعامت او در وزارت مالیه، نیم عواید گمرکاتِ کشور به یغما رفته است.
به این ترتیب، شاید بتوان گفت که این دو چهره، دو روی سکۀ بدبختیهای مردمانِ این سرزمین هستند؛ پس چندان هم نباید از چنین اظهار نظرهایی متعجب شد!
Comments are closed.