احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





پیشنویس تعدیل قوانین انتخاباتی را آماده کردیم

- ۲۰ اسد ۱۳۹۴

چهار شنبه ۲۱ اسد ۱۳۹۴/

 

فلیپه فرناندز – آرمستو
برگردان: ونوس قدیمی

بخش نخسـت

mnandegar-3اسطوره‌شناسی فرهنگ و تمدنِ چین شامل گونه‌یی از روایات مقدس است که چه‌گونه‌گیِ خلقت جهان و جامعۀ بشری را در شکل کنونیِ خود بیان می‌دارد. این داستان‌ها، مقدس به شمار می‌روند چرا که به امور خدایان و دیگر وقایع مربوط بوده و مظهر ژرف‌ترین ارزش‌های معنویِ احساس‌شدۀ یک ملت هستند. تعریف رایج در غرب از اسطوره به عنوان «داستان‌های خدایان» به معنای آن در لغت «چینی» یعنی «شِن – هُوا»(shen-hua) باز می‌گردد: شن به معنی «خدایی، مقدس، مذهبی» و هُوا، به «کلام، گفته، و روایات شفاهی» اطلاق می‌شود. علایق اسطوره فراسوی مسایل مورد توجه خدایان گسترش یافت؛ مسایلی که دربرگیرندۀ داستان‌هایی بود در باب مصیبت توفان جهانی، آتش، خشک‌سالی، قحطی و تغذیه، تبعید و مهاجرت. علاوه بر این، اسطوره به کیفیات رهبری، دولت بشری، شخصیت قهرمانی و ریشۀ سلسله‌ها، افراد و طوایف می‌پرداخت.
مطالعۀ امروزی اسطوره‌شناسی، شیوه‌های انسان‌شناسی، آثار کلاسیک، دین تطبیقی، تاریخ، فرهنگ عامه، ادبیات، هنر و روان‌شناسی را تلفیق می‌کند. این خط کاوش در ذات یا طبیعت اسطوره با مطالعۀ آن در قرن نوزدهم در تقابل است؛ چرا که در قرن نوزدهم موضوعاتی مانند خاستگاه‌ها و ایدۀ اسطوره به عنوان بیانی از علم ابتدایی و جامعۀ اولیه، به صورتِ متعصبانه مورد توجه قرار گرفته بود. در مقایسه با مطالعۀ اسطوره‌های غربی، علی‌الخصوص اسطوره‌های یونان و روم، مطالعۀ اسطورۀ چینی هنوز در مرحلۀ ابتدایی خود است. اساساً مطالعۀ اسطورۀ چینی شدیداً از خاستگاه‌ها و توضیحات یا دیدگاه «سبب‌شناسی» متأثر می‌شد. اما اکنون این مطالعه به سوی تیوری‌های تطبیقی جدیدتر در زمینۀ اسطوره‌شناسی و مطالعۀ جهان‌شمول آن راه می‌گشاید. به همین جهت، اسطوره‌شناسیِ چینی یک یافتۀ ارزش‌مند و گنجینه‌یی بی‌نظیر از مضامین، درون‌مایه‌ها و کهن‌الگوهای اسطوره‌یی را فراهم می‌آورد.
رد پای موضوعات و علایق اسطوره‌شناسی چین می‌تواند به شاخصه‌های محیطی و فرهنگی رجوع داده شود که اولین‌صورت تمدنِ چینی را در دورۀ باستان شکل داد. خاستگاه‌های این تمدن به صورت تنگاتنگ با شرایط محیطی مطلوبش پیوند داده می‌شود. سه منطقه از نظام‌های زیست‌محیطی در سرزمین وسیع چینی رشد یافتند. نوار معتدل شمالیِ چین دارای جلگه‌های حاصل‌خیزی است که توسط رودخانۀ زرد آبیاری می‌شود. پرورش گیاهان دانه‌دار ارزن و شاه‌دانه در این ناحیه، توت و درختان میوه‌دار و چمن‌زارها موجب رشد و تکامل گیاهان وحشی و بومی، جانوران و ساکنان شد. با این حال، این ناحیه دست‌خوش زمستان‌های سخت، خشک‌سالی‌های شدید و سیل‌های مصیبت‌بار بود. کمربند جنوبیِ چین دومین ناحیه را تشکیل می‌دهد؛ ناحیه‌یی با آب و هوای مرطوب، معتدل و پایدار که توسط رودخانۀ یانگ تسه سیراب می‌شود، فرهنگ پرورش سبزیجات از رشد سراسر سال در این ناحیه سود می‌برد. در آن‌جا، یک سیستم کشاورزی آبی که برای پرورش برنج، حبوبات، نیلوفر، بامبو، ماهی و لاک‌پشت [سنگ‌پشت] مناسب است، وجود دارد. ناحیۀ سوم جنوبی‌ترین کمربند چین است، این ناحیه سرزمین‌های ساحلی مستعد برای ماهی‌گیری داشته و دارای یک اکوسیستم استوایی است.
با این‌که محیط زیست شمال و جنوب متفاوت هستند، اما سهم به‌سزایی در خاستگاه دوگانۀ فرهنگ بشری در چین داشتند و البته با تنوع بخشیدن در سیستم‌های فرهنگی، راهنمای پیدایش ارتباطات متعدد در سطوح محیط زیستی مشابه شدند. قدیمی‌ترین مناطق مسکونی شناخته شده، متعلق به دورۀ نیولتیک (نوسنگی) است که در بَنپو(Banpo) در درۀ رود ویی (Wei) واقع در شمال (نزدیک زی یان Xi’an جدید، استان شاآن گزی Shaanxi) و همُودو (Hemudu) در درۀ رود یانگ تسه از جنوب شرقی (استان زیجیان Zhejiang) قرار دارند. این مراکز کشاورزی قابل تاریخ‌گذاری هستند. بن پو را متعلق به ۵۰۰۰ ق م و همودو را متعلق به ۳۷۱۸ ق م می‌دانند(با استفاده از تکنیک‌های رادیوکربن).
شاخصه‌های محیطی آب و هوا، زمین، [پوشش م] گیاهی، حیات جانوری، منابع معدنی و زمین‌شناسی به رشد تدریجی جوامع گوناگون تولیدکنندۀ غذا در دره‌های رودهای اصلی رودخانۀ زرد (هوآنگ Huang) کمک کرده است؛ رودهای اصلی رودخانۀ زرد عبارت‌اند از: رودهای وِیی وهان (Han) در شمال، رودهوآیی (Huai) در ناحیۀ مرکزی و رود یانگ تسه در جنوب.
توسعۀ تمدن چینی باید از منظر مرزهای قدیمی و نیز کشورهای همسایۀ آن در دوران باستان بررسی شود. چین در برخی از پهنه‌ها توسط موانع طبیعی حفاظت می‌شد. این کشور در شمال به وسیلۀ صحرای گبی (Gobi) در غرب به واسطۀ کوه‌های کُن لون (Kunlun ) و هیمالیا و در شرق و جنوب شرقی به وسیلۀ دریا محصور شده بود. این کمربند حفاظتی جغرافیایی تضمین‌کنندۀ این واقعیت بود که سکونت‌گاه‌های اولیۀ چینی توسط همسایه‌گان، نه کاملاً ریشه‌کن شدند و نه به‌طور مداوم مورد تهاجم قرار گرفتند. از سوی دیگر، گرایش جغرافیایی مرزهای این سرزمین راه‌ها و مسیرهایی ارتباطی را ایجاب می‌‌کرد که انتشار فرهنگی را ساده‌تر می‌نمود. کاوش جدید هنوز در مرحلۀ مشخص کردن این مورد است که کدام ابداعات فرهنگی، بومی چین هستند و کدام نتیجۀ نفوذ فرهنگی [بیگانه‌م]. اعتقاد بر این است که ارزن و غلۀ اصلی در چین شمالی، از واحههای حاصل‌خیز در آسیای مرکزی وارد می‌شد و این‌که برنج در هند وجود داشت و توسط مسیرهای زمینی انتقال (حمل و نقل)، از آسیای جنوبی شرقی به چین می‌رسید، ابداعات فرهنگی سیستم نوشتاری و فلزشناسی به‌طور موفقیت‌آمیزی توسط حاکمان اولین ایالات مورد بهره‌برداری قرار گرفت. این ابداعات بیش از این‌که به طور مستقل توسط چینی‌های عهد قدیم اختراع شده باشد، ممکن است از ابداعات مردم غیر چینی باشد. دیگر تأثیرات فرهنگی از سیبری در شمال، ملانزی (Melanesia ) در جنوب شرقی، تبت در جنوب غربی و اساسی‌ترین صورت از آسیای مرکزی در تاریم با سن (Tarim Basin ) بودند که مردمانش واسطه‌های تماس با آسیای میانه و خاور نزدیک به شمار می‌‌روند.
ارتباط نامشخص بین انزوای نسبی پهنۀ گستردۀ چینی و قرابت نژادی مردمانِ این کشور با همسایه‌گان، پرسشی را دربارۀ خاستگاه‌های مردم چین مطرح می‌کند. با در نظر گرفتن وسعت و اهمیت منطقه، ارایۀ شواهد محکم برای خاستگاه واقعی آن‌ها خیلی امکان‌پذیر نیست. بقایای اسکلتی در غاری واقع در زهوکوتیان (Zhoukoutian ) نزدیک پکن کشف شد که تاریخ آن را توسط رادیوکربن ۱۶۹۲۲ ق.‌م تعیین کردند. این کشف مهم، ابتدا به عنوان انسان پکنیگ هُمی‌نیدها (Hominids) طبقه‌‌بندی گردید. اما امروزه اعتقاد بر این است که این باقی‌مانده‌‌ها بیشتر با سرخ‌پوستان ساکن دشت‌های امریکا مرتبط است تا گونه‌های آسیایی یا مغولی. اولین اسکلت مغولی در جنوب چین، در استان گوانگ‌زی (Guangxi) یافت شد. با این وجود تاریخ و هویتِ آن نامعین است. تعیین هویت (شناسایی) برای یک جمجمۀ ناقص یافت شده در استان سیچوآن که قدمتِ آن به ۵۵۳۵ ق.‌م می‌رسد، نامطمین است. نظری موثق آن است که خاستگاه چینی‌‌ها از مغول‌ها است، قومی که نوعی اختلاط جمعیت‌های نژادی را از دوران درخشان قدیم نشان می‌دهند، که به همان گوناگونی پلی نزی‌ها و سرخپوستان امریکایی است. با این وجود، شواهد در مورد اجداد مردمی که در سرزمین وسیع چین بین ۱۰۰۰۰ تا ۵۰۰۰ ق.‌م می‌زیستند، در انتظار کاوش‌های باستان‌شناسی بیشتر است.
با ورود به دورۀ نوسنگی بقایای اسکلتی گورستان‌های روستایی شمال چین که تاریخ آن به حدود ۵۰۰۰ ق.‌م می‌رسد، مشخصه‌‌های مغولی را بدون هیچ اختلاف نژادی بارز نشان می‌دهد. برای دورۀ متأخرتر عهد باستان، اواخر دورۀ شانگ، ۱۲۰۰ ق.‌م، آن‌چه که از گودال‌های قربانی به دست آمده، تفاوت بسیار زیاد نژادی را نشان می دهد و در بر گیرندۀ گونه‌های ملانزین، اسکیمو و کائوکاسوئید (Caucasoid) است. احتمالاً افراد مدفون در گودال‌های قربانی، اسرای جنگی غیر چینی بودند، به همین جهت ممکن است هویت نژادی این قربانیان از هویت قومی نژادی تمدن نوپای چین در اواخر هزارۀ دوم و اوایل هزارۀ نخست جدا باشد. یافته‌های روش‌مند جدید به سوی نتایجی محکم رهنمون می‌شوند. نخست آن‌که، جمعیت شمالی در دورۀ نوسنگی، تجانسی فیزیکی قابل توجهی را نشان می‌دهد. دوم، جمعیت شمال چین به طرز شگفت‌انگیزی از دوران نوسنگی (۲۰۰۰ ـ ۵۵۵۰) یک‌سان باقی مانده ‌اند و سوم این‌که، بر اساس اطلاعات به‌دست آمده، هیچ مهاجرت قابل توجه با تهاجم خارجی را به این سرزمین در خلال و از حدود ۵۰۰۰ ق‌.م نشان نمی‌دهد.
از سه نظام جغرافیایی ـ زیستی در پهنۀ وسیع کشور چین، کمربند شمالی ثابت کرده است که قابل قبول‌ترین ناحیه به منظور توسعۀ اولین ایالت و سرآغازهای تمدن چینی است. دیری نپایید که فرهنگ این ناحیه به صورت جوامع نژادیِ پراکنده در امتداد دره‌های رودهای اصلی زرد، ویی، هان و یانگ تسه گسترش یافت. ویژه‌گی‌های این جوامع به طور مشابه در دورۀ نوسنگی شکل‌ گرفت. یکی از این اقوام حدود ۱۷۰۰ ق.‌م به‌عنوان قدرت غالب در ناحیۀ رودخانۀ زرد در دشت‌های مرکزی ظهور کرد. این قوم تا جایی پیش رفت که اولین سلسلۀ چینی، سلسلۀ شانگ، را با یک جایگاه قدرت‌مند مرکزی در شهر آنی‌یانگ Anyang (برابر با استان هنان جدید) تشکیل داد. از روی شیوۀ سفال‌گری، دو فرهنگ متفاوت شمالی مربوط به دورۀ نوسنگی شناخته شده است: فرهنگ یانگ شائو(Yangshao) با سفالینه‌های منقوش در ناحیۀ دشت‌های مرکزی در امتداد رودخانۀ زرد توسعه یافت. این در حالی بود که فرهنگ لونگ‌شان(Longshan) با سفالینه‌های غیر منقوش و سیاه‌رنگِ خود در سرتاسر ناحیه‌یی وسیع از جنوب و شرق پراکنده شد. دولت شانگ از فرهنگ لونگ‌شان در استان هنان سرچشمه می‌گیرد. این حکومت در دورۀ بی‌سابقه‌‌یی ازابداع تکنیکی و فرهنگی به شهرت رسید. موفقیت شانگ وابسته به سیستم بی‌نظیر سازمان‌دهی نظامی، کنترل تولیدات غذا، شهرنشینی، بنیادهای خویشاوندی و روحانیت، روش‌های حمل و نقل و ارتباط و به‌طور واضح بیان هنری صریح آن بود. دولت شانگ این قدرت و تسلط را داشت که ساخت بناهای عظیم را سازمان‌دهی‌ کند و متخصصانی از جمله دیوان‌سالاران، جنگاوران، ملازمان و صنعت‌گران را به منظور نگه‌داری (اداره) دستگاه دولتی و برگزاری آیین‌های مذهبی فراوانی که وجود داشت، به خدمت گیرد؛ آیین‌هایی که شامل قربانی کردن انسان در مراسم تدفین برگزیده‌گان حکومتی بود.
در به قدرت رسیدن دولت شانگ و آغاز تمدن چینی، دو عامل نقش حیاتی ایفا کردند. مهارت تکنیکی (تخصصی) در کاربرد برنز (متالوژی برنز) که مفهوم آن برتری در جنگ بود و دیگری فرهنگ مادی.
در حدود ۱۲۰۰ ق.‌م، اختراع یک نظام نوشتاری کاربردی که در برگیرندۀ نگاره یا علایم نوشتاری بود، باعث پیشرفت روش‌های سازمان‌دهی اجتماعی در کنترل اداری و دیوان‌سالارانه، اقتصاد، نظارت سالانۀ کشاورزی، امور خارجی، روابط و امور دینی گردید.
مفهوم شانگ به‌عنوان یک شاه خدایی، بارزترین مشخصه و کارکرد دولت بود. وظایف شاه عبارت بودند از وجه الهی بخشیدن به نیاکان به منظور رهبری مناسک بزرگ‌داشت اجداد، ایجاد توسعۀ نمادین و مقدس در سرتاسر قلمرو شانگ، حفاظت از حضار (ملاقات کننده‌گان)، اعطا کردن افتخارات، فرماندهی در جنگ و شکار سلطنتی. پادشاهی یک قدرت سیار بود، به همین جهت دولت شانگ پایتختی ثابت نداشت. در عوض از مکان‌هایی به عنوان مراکز آیینی، تکنیکی و تدفینی استفاده می‌شد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.