گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۰۲ سنبله ۱۳۹۴
بخش چهلوچهـارم
مسعود برای جنگ چریکی افغانستان در برابر ارتش سرخ، چهار مرحله قایل بود:
۱٫ مرحله نطفهگذاری
۲٫ مرحله دفاع فعال
۳٫ مرحله تعرض
۴٫ مرحله بسیج عمومی.
مسعود در برنامه کاری خود، همانطور که به محتوای کار اهمیت قایل بود، فورم و ظاهرِ آن را نیز مهم میانگاشت. مجاهدینِ تحت فرمان وی، از ابتدا ملبس به لباس نظامی و پکول بودند، سپس یک دستمال گردن هم به آن اضافه شد که در مجموع یونیفورمِ آنها را تشکیل میداد و در میان مجاهدین، متبارز بود؛ از اینرو آنها را در سایر ولایات به افراد “شورای نظار” و یا “نظمیها” مشهور ساخته بود.
این یونیفورم اگر از یکسو به زیبایی و نظمِ آنها افزوده بود، از جانب دیگر تا حد زیادی نقش بازدارندهیی را ایفا میکرد؛ بدین ترتیب که مجاهدین از دست بردن به کارهای خلاف اجتناب میورزیدند؛ زیرا با آن لباس نمیتوانستند هویتِ خود را پنهان نمایند.
مسعود به استقلال عمل، سخت پایبند بود و سیاست مداخلهگرانه نظامیان پاکستان را غلط و به زیان جهاد میانگاشت و استدلال میکرد که آنها نسبت به اوضاع افغانستان ناآگاه اند و از راه دور قضاوت میکنند که از صواب بهدور است.
احمدشاه مسعود برای پیشبرد جنگ، تعدد احزاب جهادی را هرچند مفید نمیدانست؛ ولی واقعیتِ آن را پذیرفته بود و برای بسیج تمام مجاهدین، راه تفاهم و همکاری را با تمام مجاهدین ِمتعلق به احزاب جهادی باز گذاشت و در شمال کشور در چوکات شورای نظار، ایتلافی را بهوجود آورد که در آن فرماندهان احزاب متعدد جهادی، نقش فعال داشتند. او همواره توصیه میکرد که اختلافات میان رهبران مستقر در پشاور را نباید به داخل کشور کشانید و نباید زمینه افتراق را به میان آورد.
پس از چندسال تجربه، در سال ۱۳۶۶ مسعود به این نویسنده گفت: “برای گسترش ساحه نفوذ، سه طریقه وجود دارد؛ یکی استفاده از زور، دومی تطمیع مادی و سومی دادن انگیزه و پیام”. خود به صراحت میگفت: “راه اولی، عکسالعمل منفی به بار میآورد، راه دومی سطحی و زودگذر است و تنها از طریق دادن یک پیام جدید میتوان دیگران را قانع کرد و برای مدتی طولانی، زمینه همکاری و همنوایی را به وجود آورد”. او می گفت: “برای اینکه یک کتله به وجود آید، به یک مرکزیت نیاز است و باید یک گروه از مجاهدین با نشان دادن برتری نظامی و ارایه سیاستهای معتدل و معقول، پیشتازی به دست آرد تا مرکزیت این کتله را حاصل نماید”.
مسعود سخت در تکاپوی ایجاد صلح و امنیت در افغانستان بود و همیشه میگفت: «یگانه آرزویم آن است که در بازسازی کشورم سهیم شوم».
او برای آبادی افغانستان، تشکیل یک حکومت مردمی بر اساس انتخابات آزاد، احترام به حقوق بشر و احترام به حقوق زنان را اساس کار میدانست.
اما اجل مهلتش نداد و سرانجام در اوج افتخار، به دیار جاویدان شتافت آنهم به گونهیی که بهتر از آن را نمیتوان برای یک قهرمان تصور کرد. مردم افغانستان در سوگِ او گریستند و نویسندهگان و شاعران، احساسات خود را ابراز نمودند و صاحب این قلم هرقدر میکوشم گریه نکنم، ولی بازهم زمام اختیار از کف بیرون میرود و به گفته افسر رهبین، چنین باید کرد:
بیا با من ای آسمان گریه کن
گل و لاله و ارغوان گریه کن
هلا بلبل بال و پرسوخته!
به خاکستر آشیان گریه کن
تو، ای ابر هندوکش خشمگین!
بیا و به کوهدامنان گریه کن
ز بگرام، آتشنشان ای چریک!
بهپا خیز و تا «تالقان» گریه کن
ز پامیر، ته شو به سوی هری
رو، از غور با بامیان گریه کن
به «سنگ بریده» برو سر بزن
به «درنامه» و «ریگ روان» گریه کن
فروپاشی پور پولاد را
به آهنگ آهنگران گریه کن
نشسته به سوگ کلان پنجشیر
برو در برش «سنگران» گریه کن
که گوید به «عاصی» که با من کنون
برا «رستما» از دژ داستان
نشین پای این پهلوان گریه کن
از آن خشم جانانه پنجشیر
کف سرخ بردار و جان گریه کن
به پور خراسان رسان هرکجاست
به هر چارکنج جهان گریه کن
به «بازارک» افتاده آن یار، زار
برو! بر مزارش خزان گریه کن
صدای دلاویز مسعود را
به هیهای های شبان گریه کن.
کارنامه سیاسی احمدشاه مسعود
y چهار صنف اجتماعی را در کار سیاسی به یاد داشته باشید: علمای دینی، فرماندهان جهادی، مویسفیدان و روشنفکران.
y اصولی که من به آن پایبندم، عبارتاند از: استقلال کشور، حفظ تمامیت ارضی، اجرای قوانین اسلامی و برگزاری انتخابات عمومی.
y طالبان و القاعده در درون خود، مایه زوال و نابودیشان را دارند و آن مایه، افراطیگریِ آنهاست.
مسعود (رح)
بررسی کارکردهای سیاسی احمدشاه مسعود از دو نگاه برای ما حایز اهمیت فراوان است. یکی از این نگاه که مسعود در بیش از دو دهه تاریخ پرماجرای افغانستان بهحیث یک طرف، زمانی کمتر و سالیانی هم بیشتر نقش ایفا نموده است. مبارزات مسعود در برابر قوای شوروی آغاز شد، سپس برای استقرار یک دولت ملی و اسلامی رزمید و در فرجام در برابر طالبان مقاومت نمود. بنابراین آگاهی از کارنامه سیاسی مسعود، که انبوهی از تجارب را به همراه دارد، برای نسل جوان بسی مفید خواهد بود. دیگر اینکه، احمدشاه مسعود با سیاست مستقلانهاش به نسل هایامروز و فردای افغانستان میآموزاند که چه راههایی را رفته است و چه روشهایی را به کار بسته و نتایج آن برای مردم و سرزمین افغانستان چه بوده است. به سخن دیگر، مرور تلاشهای سیاسی احمدشاه مسعود مسأله آزاد زیستن و مستقل اندیشیدن را برای مردم و سیاستمدارانِ این کشور کالبدشکافی میکند و آسیبهای آن را نشان میدهد. لذا آنهایی که به فکر تأمین امنیت و وحدت ملی در افغانستاناند و برای ایجاد حاکمیت ملی در این کشور تلاش میورزند، چه نسبت به احمدشاه مسعود محبت دارند و چه عداوت، به آگاهی از کارنامه سیاسی او نیازمند اند.
احمدشاه مسعود کارسیاسی ـ نظامی خود را از فرماندهی چند نفر (۱۳۵۸) در پنجشیر در برابر رژیم ترهکی آغاز نمود و به مدد استعداد فطری خود، تا رهبری کل مقاومت در افغانستان (۱۳۸۰) بالا رفت. از زاویه نقشهایی که احمدشاه مسعود ایفا کرد، حیات سیاسی او را به سه مرحله میتوان تقسیم کرد:
مرحله نخست، احمدشاه مسعود بهحیث فرمانده چریکها(۱۳۵۸- ۱۳۷۱ هـ. ش)
مرحله دوم، احمدشاه مسعود بهحیث وزیر دفاع افغانستان(۱۳۷۱-۱۳۷۵هـ. ش)
مرحله سوم، احمدشاه مسعود بهحیث فرمانده کل مقاومت(۱۳۷۵-۱۳۸۰هـ ش)
مسعود بهحیث فرمانده چریکها:
جنگهای انقلابی، آمیزهیی از جنگ و سیاستاند؛ بنابراین رهبران این جنگها در کنار لیاقت و شایستهگی نظامی، از استعداد خوب سیاسی نیز برخوردار بودهاند، که احمدشاه مسعود یکی از آنهاست.
در جنگهای انقلابی مسایل مختلف چنان درهم تنیده شدهاند که گاهی به دشواری میتوان میان یک کار سیاسی و یک اقدام فرهنگی ـ اجتماعی فرق قایل گردید؛ از اینرو در مقاله حاضر شاید به مسایل مبهم و گاهی تکراری مواجه شویم که به فکر نویسنده عاملش همان بههم پیوستهگی است که گفته آمد.
احمدشاه مسعود در دوران جهاد، یگانه فرماندهی بود که از یک استراتژی معین برخوردار بود. او از همان آغاز، اقدامات خود را در بخش نظامی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی چنان میآراست که هر اقدام بهسان خشتی در یک ساختمانِ کلان روی خشتِ دیگر قرار میگرفت و ساختمان را بالا میبرد.
برنامه احمدشاه مسعود در سالهای آغازین جهاد، برای مردم و همرزمانش قابل فهم نبود، از اینرو شکایات و انتقاداتی نسبت به کارکردهای او وجود داشت؛ اما با گذشت زمان این انتقادات جای خود را به تحسین و تمجید دادند. به گونه مثال: مسعود هنوز بر یکچهارمِ حصه دره پنجشیر مسلط نشده بود که با جبهات مختلف در شمال کشور تماس برقرار میکرد، به برخی از جبهات سلاح میفرستاد و شماری را هم تحت آموزش نظامی قرار میداد.
این عمل، نمایی غیرعادی داشت و انتقادهایی را برانگیخت؛ اما چندسال بعدتر وقتی احمدشاه مسعود تصمیم به توسعه مناطق تحت فرمانِ خود گرفت و از پنجشیر بیرون شد، دیگر زمینه فراهم بود و مانع زیادی در این راستا وجود نداشت.
دقت در کار سیاسی مسعود در دوران جهاد، میرساند که نقاط زیرین محورهای اساسی استراتژی او را تشکیل میدادهاند:
ترجیح سنگر نسبت به دفتر هجرت
مسعود بهسان دهها تن از مبارزینِ مسلمان و ناراض از زعامت داوودخان، در پشاور ـ پاکستان زندهگی میکرد؛ ولی با فرا رسیدن فرصت، آماده رفتن به داخل افغانستان گردید، درحالیکه بسیاری از دوستانش تا پایانِ دوران جهاد در محیط هجرت باقی ماندند. اما در فرجام، این تصمیم از مسعود قهرمان ملی ساخت و از کسانی که در دفاتر هجرت سرگرم ماندند، شخصیتهای بیاثر و دستآموز پاکستان.
احمدشاه مسعود بارها میگفت که با آغاز جهاد مسلحانه، به این نتیجه رسید که از خارجِ کشور نمیتوان کار زیادی به نفع مردم افغانستان انجام داد.
میانهروی جمعیت اسلامی
عضویت احمدشاه مسعود در جمعیت اسلامی یک تصادف نبود، بلکه یک انتخاب بود. او جمعیت اسلامی را یک سازمان معتدل میدانست که به گفته او، رهبرش (استاد ربانی) از علم و وسعت نظر برخوردار است. مسعود باری به نویسنده (۱۳۶۷ هـ.ش) گفت، در میان احزاب جهادی تنها در جمعیت اسلامی زمینه ابتکار و نوآوری مساعد است و زمینه پیشرفت و ترقی افراد در آن وجود دارد.
مسعود بدون شک از ویژهگی اعتدالی جمعیت اسلامی بهره خوبی گرفت؛ طوری که او بدون کدام ممانعت جدی، در ساحات مختلف کشور برای تطبیق برنامههای خویش، با دستِ باز عمل کرد، در حالی که در سایر احزاب جهادی بهویژه در حزب اسلامی حکمتیار، ساحه فعالیت هر یک از فرماندهانْ مشخص و محدود بود.
فرمانده نظامی یا رهبری سیاسی
احمدشاه مسعود فعالیتِ خود را چنان ترتیب میداد که پهلوهای مختلف زندهگی مردم را شامل میگردید؛ از اینرو او در عین فرماندهی چریکها در ساحه زیر سلطه خویش، به عنوان یک رهبر سیاسی نیز نقش ایفا مینمود. بخشهای اداری، قضایی، آموزشی، فرهنگی و اقتصادی ایجاد نمود و نظم و قانون را در ساحه حکمفرما ساخت.
بسیاری از کارشناسان معتقدند که مسعود شهرت خود را در جنگ؛ ولی محبوبیت خود را در عرصه خدمات اجتماعی و تأمین نظم و قانون در قلمرو زیر کنترول خویش بهدست آورد.
احمدشاه مسعود درباره پیوند “جنگ” و “سیاست” از “کلازویتس” متأثر بود. چنانکه نویسنده در سال ۱۳۶۷ هـ. ش در این مورد پرسش مشخصی از او داشت و مسعود همان گفته معروفِ “جنگ ادامه سیاست است و زمانی به کار گرفته میشود که راههای دیگر به بنبست رسیده باشد” را در پاسخ بیان نمود.
احمدشاه مسعود در توجیه حمله بالای گارنیزیونهای رژیم دکتر نجیبالله بین سالهای ۱۳۶۵- ۱۳۶۹ هـ.ش در شمال افغانستان، نظریه “کلازویتس” را به کار گرفت و گفت؛ این پیروزیها، راه را برای فعالیتهای سیاسی هموار مینماید و تا آن زمان حمله دیگری صورت نخواهد گرفت تا کارِ سیاسی به بنبست روبهرو نگردد.
مبارزِ دیپلمات
در زمستان ۱۳۵۸هـ. ش، قبل از نخستین تهاجم قوای شوروی به پنجشیر، ببرک کارمل هیأتی نزد احمدشاه مسعود فرستاد و با دادن وعدههایی، از او خواست که به دولت بپیوندد.
در آن شرایط که خشم و کینه در افغانستان از هر سو زبانه میکشید و با اندک سوءظن، کسانی در هر دو سو جانِ خود را از دست میدادند، احمدشاه مسعود با روش ملایم و مؤدبانه در برابر هیات اعزامی رژیم وابسته به ماسکو، نشان داد که معنی مصونیت نمایندهگانِ دشمن را میداند و به حقوقِ فرستادهها احترام میگذارد.
این پیشامد برای احمدشاه مسعود مایهیی شد تا دوستان و دشمنانش تنها او را جنگجویی شجاع نشمارند، بلکه به دیده فرماندهی بااخلاق و پایبند قانون بنگرند. در ۱۳۶۱ هـ. ش جانب شوروی آماده مذاکره با مسعود در منطقه زیر سلطه مجاهدین شد و قرارداد آتشبس میان دوجانب عقد گردید و از آن به بعد، شماری از سران رژیم کابل بدون بیموهراس با احمدشاه مسعود تماس گرفتند و به مذاکره نشستند که در فرجام، برای پیروزیهای مسعود ممد واقع شدند.
Comments are closed.