گزارشگر:علی پارسا - ۰۲ سنبله ۱۳۹۴
این روزها پس از جنرال عطامحمد نور، والی ولایت بلخ، جنرال دوستم مردِ بیچونوچرایِ میدانهای نبرد کشور شده است.
اثرگذاریِ عزم دوستم در میدان نبرد فاریاب را میتوان بهرسایی شنید. گزارشهای هرشبِ رسانههای مختلف از جنرال پرتلهپوش، آنقدر پُرسروصدا شده که بسیاری اوقات بسیاری از خبرهای مهمِ کابل را به حاشیه میراند. علتِ اینهمه هیاهو هم واضح است؛ جنرال دوستم در این عصرِ نکبتبار سیاست و امنیت، بازو و گلویِ دادخواهیِ مردم علیه تروریستانِ مزدور شده است. جملات بریدهبریدۀ فارسی او که گاه حتا فهمِ آن برای فارسیزبانان هم دشوار است اما پر طرفدار؛ چون دوستم هرآنچه در این ایام میگوید، از دل میگوید و همه میدانند که «آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند»!
با همه این اوصاف در آن سوی دیگر هم شکی نیست که عدهیی از این عیّاریهای دوستم به ستوه آیند و با هر بهانهیی در پی تخریبِ او برایند. کسانی مثل ضیاءالحق امرخیل که بهراستی برازندۀ عنوان «مهندس غنیسازی» است و همه از کارنامههای درخشانِ! او خبر دارند، تنها زمانی که علیه مسایلی چون توزیع شناسنامههای الکترونیکی و یا حرکت جنرال دوستم موضع نگیرند، پرسشبرانگیز و تعجبآور خواهند بود. در نتیجه نباید زیاد سودای افراد مسألهدار و پُرحاشیهیی چون او را داشت. حضور معاون اول رییسجمهور کشور در میانِ دود و آتش نبرد و به خاک مالیدن بینیِ جنرالهای آیاسآی، بدون شک برای عدهیی دردآور خواهد بود و نمیتوان گریز و گزیری از ناآرامیشان متصور شد.
جنرال دوستم مردی است که در انتخابات ریاستجمهوری پیشین، دعوای معاونتِ نخست را داشت و علیرغم شک و گمانهای بسیار و اما و اگرهای طولانی، سرانجام به سرمنزل مقصود رسید. با وجود این اما کمتر تحلیلگرِ واقعبینی میتوانست نقش فعال و حضور مقتدرانهیی برای جنرال در حکومت غنی متصور شود. در نگاه غنی، دوستم مرد میدانِ بزکشی بود و فقط برای به چالش کشیدن رقیب انتخاباتیاش، داکتر عبدالله، در میدان بزکشی میتوانست برای او کارکردی متصور شود. چنین سناریویی در همان ماههای نخستِ حکومت وحدت ملی هم به تحقق پیوست و از نارضایتیهای دوستم میشد به عمق رنجِ او پی برد. دوستم در حکومت غنی شیر در زنجیر و عقاب در قفسی شد که کمکم به فراموشی سپرده میشد، تا آنکه ناامنیهای شمال و دیدارش با عطامحمد نور، والی بلخ، اوضاع را دگرگون کرد.
ناامنیهای سرزمینِ رایخیزِ شمال برای رهبرانِ شمال تکاندهندهترین پیشامدِ ممکن بود که زبان و شمشیر استاد عطا و دوستم را از نیام بیرون کشید. استاد عطا پس از ماهها روزۀ سکوت، وقتی پاسخ درخوری برای ناامنیهای شمال از کابل نشنید، بیمهابا لب به گلایه از حکومتِ مرکزی گشود و بلافاصله همراه با پسرش رزمجامه به تن کرد. او نه تنها خود وارد میدان شد که با پادرمیانی بزرگان حزب جمعیت و جنبش، پای دوستم را هم به میدان کشانید. پس از آن بود که دوستم عزم سفر به شمال کرد و بندهای نامرئی ارگ و ارگنشینی را از پا کَند. بدون شک میان زندهگی شاهانه در ارگ و میدان نبرد تفاوت بسیاری بود؛ اما دوستم دومی را بر اولی ترجیح داد و با فرزندانش عزم میدان نبرد در فاریاب کرد.
حالا تقریباً یک ماه میشود که دوستم در میدان نبرد با شورشیان در فاریاب است. او حتا در زمان سفر رییسجمهور غنی به آلمان جهت تداوی پایش هم سودای سرپرستی حکومت وحدت ملی را به سر راه نداد و همچنان در سنگر خود باقی ماند. حالا هم عزمِ آن دارد که پس از تصفیۀ فاریاب به کندز و بدخشان برود و به کابوس ناامنی در شمال کشور پایان دهد. همۀ این دلاوری و رشادتها سبب شده که دوستم، حالا درست زمانی که سر حکومت کابل به سنگِ پاکستان خورده و رشتههای رییسجمهور غنی در امر تحقق صلح از راه پاکستان، همه پنبه شده؛ چراغ امیــدی در دل مردمِ دلمُرده کشور زنده کند. حتا میتوان گفت که جنرال دوستم، با توجه به کارنامههای گذشته اش، اکنون تولدی دیگر در میدان سیاست و نبرد یافته است.
رییسجمهور غنی علیرغم مخالفتهای بسیار دیگر سرانِ حکومت وحدت ملی، یکتنه و یکسره در این ده ماه سنگ اسلامآباد را به سینه زد و حالا هم بهوضوح چوب آن را خورده است. داکتر عبدالله و بسیاری از دیگر رهبرانِ حکومت وحدت ملی هرچند همواره از نیفتادن به دام اسلامآباد خبر داده بودند، اما رییسجمهور غنی تا به چاه آیاسآی نیفتاد، به دیگران اعتنایی نکرد. با وجود این، حالا هم دیر نشده است و وقتِ آن رسیده که رییسجمهور غنی یکبار هم که شده سکانِ کشتی در این دریای پرتلاطم را به دست گیرد و با حمایت از مبارزین و سربازان سر به کف کشور، صف واحد و منسجمی را علیه دشمن دیرینۀ مردم افغانستان تشکیل دهد. حرکتهای اعتراضی مردم در سراسر کشور علیه پاکستان، نشان میدهد که بدون شک در چنین موضعی، مردم هم به گونۀ وسیع از حکومت و زعمای سیاسیشان حمایت خواهند کرد و در نتیجه، مشارکت همهگانی لازم برای اقدام مشترک علیه سیاستهای ریاکارانۀ پاکستان فراهم خواهد شد.
Comments are closed.