گزارشگر:خواجه بشیراحمد انصاری/ چهارشنبه 4 سنبله 1394 - ۰۳ سنبله ۱۳۹۴
بخش سوم و پایانی
جامی موسیقی را دارای جسم و روان میداند و آنچه از نظر او مهم است، جان و روان موسیقی میباشد:
به غفلت گفتن تن تن در الحان
ز قوالان بود تنهاى بیجان
تن بیجان نهان در خاک بهتر
بساط زندهگان زان پاک بهتر
با آنکه گرایشِ غالب در فقه اسلامی به تحریم موسیقی توجه داشته است، ولی فقیه و عارفِ قرن نهم هجریِ ما مولانا عبدالرحمن جامی به کنه و جوهرِ موسیقی از یکسو و پیام و مرامِ دین از سوی دیگر توجه داشته است. جامی خوب میدانست که موثرترین وسیله برای رسانیدن پیامِ او به جامعه، هنر و موسیقی بوده و هر پیام و دعوت و فرهنگ و تمدنی که در قالب هنر ریخته نشود، فرصت بقا و نفوذ و گسترش آن اندک خواهد بود.
ابوحامد غزالی، صوفی، فقیه و متکلم قرن ششم هجری، سه قرن پیش از جامی در کیمیای سعادت خویش گفته بود: علما را خلاف است در سماع که حلال است یا حرام و هر که حرام بکرده از اهل ظاهر بوده است… سماع خوش و آواز موزون گوهر دل را بجنباند و در وی چیزی پیدا آورد بیآنکه آدمی را اندر اختیاری باشد. آواز خوش در حق گوش همچون سبزه و آب روان و شگوفه است در حق چشم، و همچون بوب مشک است در حق بینی و همچون طعم خوش است در حق ذوق و همچون حکمتهای نیکو در حق عقل، و هر یکی را از این حواس نوعی لذت است، چرا باید که حرام باشد؟
موسیقی در منظومۀ فکری عبدالرحمن جامی چون سخن است که حلالِ آن حلال و حرامِ آن حرام میباشد. مهم این است که چه کسی، برای چه هدفی و به کدام موسیقی گوش فرا میدهد، و انسان خود احساس میکند که چهگونه موسیقی و در چه حالتهایی گرایش به خیر و فضیلت و نیکویی و زیبایی را در انسان رشد میدهد. سعدی همین مفهوم را در قالب نظم ریخته است:
بگویم سماع ای برادر که چیست
اگر مستمع را بدانم که کیست
دانشمندان عارفِ ما زیباییپسندی حاسۀ شنیداری را جزوِ فطرت سالم آدمی میدانستند. غزالی می گفت: «من لم یهزه العود و اوتاره والروض و أزهاره فهو فاسد المزاج لیس له علاج». یعنی کسی را که نه بربط و تارهای آن و نه هم باغ و گلهای آن به حرکت آورد، طبع او چنان فاسد شده که آن را علاجی نیست. حسن العطار، شیخ جامع ازهر که ۱۸۰ سال پیش میزیست، چند قدم پیشتر نهاده و گفته بود: «من لم یتأثر برقیق الأشعار، تتلى بلسان الأوتار، على شطوط الأنهار، فی ظلال الأشجار، فذلک جلف الطبع حمار». به این معنی: کسی که اگر لطافت شعر که با زبان تار، در کنار نهر و زیر سایۀ درختان اجرا میگردد، نتواند بر او تأثیر گذارد؛ چنین فردی، که طبعش به غلظت گراییده خری بیش نیست. اگر به میراث فرهنگی خود ما نگاهی بیفگنیم، میبینیم که سعدی شیرازی پیش از حسن عطار گفته بود:
پریشان شود گل به وقت سحر
نه هیزم که نشگافدش جز تبر
شتر را چو شور طرب در سر است
اگر آدمى را نباشد خَر است
در میان افراط و تفریطی که ما با آن روبهرو هستیم، گاهی فتواها و سخنانی را میخوانم و میشنوم که از حرمت مطلق موسیقی حرف زده و نظریات بخشِ بزرگی از دانشمندان دین را نادیده میانگارد. فقیه و اصولی بزرگ قرن سیزدهم هجری امام شوکانی کتابی دارد که آن را «ابطال دعوی الاجماع علی تحریم مطلق السماع» نامگذاری نموده و در آن ثابت ساخته است که آنچه بنام اجماع در زمینۀ تحریم موسیقی رواج یافته، حقیقت نداشته است. احمد غزالی، برادر غزالی بزرگ از اینهم پا فراتر نهاده و کتابی دارد به نام «بوارق الالماع فی تکفیر من یحرم السماع» و در آن به تکفیر کسانی دست یازیده است که موسیقی را به صورت مطلق آن حرام دانستهاند.
میخواهم بگویم، مسیری را که جامی انتخاب نموده است، صدها دانشمند و فقیه و اصولی و عارف و محدثِ پیش از او در آن مسیر حرکت کردهاند. ابن حزم ظاهری از جملۀ فقهایی است که میگوید هیچ حدیث صحیحی در باب حرمت موسیقی روایت نشده و ایشان نوزده حدیث وارده در این باب را یا ضعیف خواندهاند و یا ساختهگی.
چرا نورالدین عبدالرحمن جامی به عنوان دانشمندی زاهد و شریعتمدار دست به تحریم موسیقی نزد؟ به باور نویسنده، جامی خوب میدانست احادیثی که در این باب آمده و صریحاند، صحیح نیستند و آن احادیث که صحیح اند، صریح نیستند. قویترین حدیث در این باب همان حدیث «معازف» است که از نوشیدن شراب و پوشیدن ابریشم و شنیدن آهنگ منع نموده است. این حدیث به محافلی اشاره دارد که در آن از زنا و شراب و ابریشم و موسیقی یاد شده است. اگر نیک نگریسته شود، اینجا از شراب و زنا خبر داده شده است که موسیقی به عنوان وسیله و ابزاری که برای ارتکاب گناهان یاد شده رغبت میآفریند، به کار گرفته میشود. از اینرو اگر این حدیث دلالت بر حرمت هم کند، به گفتۀ فقهایی چون قرضاوی و محمد غزالی حرمت مجموع آنها را ثابت نمیسازد. در این حدیث از حرمت ابریشم یاد شده است؛ آیا ابریشم به صورت مطلق حرام گردیده است و یا تنها برای مردان؟ آنچه ثابت میباشد، تحریم مقید ابریشم است نه مطلق آن. اینجا است که به اهمیت و ژرفای سخنِ سعدی پی میبریم که گفته است: سماع ای برادر بگویم که چیست- اگر مستمع را بدانم که کیست. در رابطه به مدلول حدیثِ بالا سخنان فراوانی گفته شده است که از حوصلۀ این مقال بیرون بوده و شاید در مناسبتِ دیگری به آن بپردازیم.
حدیث معازف را بخاری روایت نموده است، اما جالب این است که برخی راویانِ بخاری خود آهنگ میشنیدند. یکی از این راویان «المنهال بن عمرو» نام دارد که به گفتۀ امام ذهبی و ابوالحجاج مزی و ابن حجر عسقلانی، نویسندهگان سیر اعلام النبلا و تهذیب الکمال و تهذیب التهذیب – که از معتمدترین آثار در عرصۀ جرح و تعدیل به شمار می روند خود از جملۀ کسانی بود که آهنگ میشنید. یعقوب بن ابی سلمه امام و محدث و راوی ثقه هم از جملۀ کسانی بود که به موسیقی گوش فرا میداد. ابراهیم بن سعد که بخاری، یحیى بن معین، خطیب بغدادی و ابن حَنْبَل او را راوی ثقه خوانده اند، به گفتۀ صفدی نویسندۀ «الوافی بالوفیات»، خود موسیقی مینواخت. ابن دقیق العید که به گفتۀ سبکی از بزرگترین محدثان قرن هفتم هجری به شمار میرود، میگفت چهل سال تمام کرامالکاتبین چیزی نیافتهاند که در موردم چیزی بنویسند، از جملۀ محدثانی بود که به موسیقی عشق میورزید. عبدالملک بن عبدالعزیز مفتى مدینه که از راویان و شاگردان امام مالک به شمار میرفت، طوری که امام ذهبی نگاشته است، سخت به موسیقی عشق میورزید. سیر اعلام النبلا از احمد بن حنبل نقل نموده است که در موردش میگفت: «قدم علینا و معه من یغنی» یعنی او در حالی نزد ما آمد که رامشگری نیز ایشان را همراهی مینمود.
یکی از نوابغ علم موسیقی خلیل بن احمد فراهیدی است. خلیل بن احمد که در اواخر قرن اول هجرى به دنیا آمده، پایهگذار اصلی علم عروض به شمار میرود؛ علمی که شعر فارسی و عربی را در قالب آن میسنجند. حرکات فتحه، کسره، ضمه، سکون، شد و تنوین را که امروز در قرآن میبینیم، از اختراعات همین موسیقیدان مسلمان بوده و تا زمانى که قرآن هست – که خواهد بود – این شهکار خلیل بن احمد نیز باقی خواهد ماند. آری! همین خلیل بن احمد یکى مؤلفان شهیر علم موسیقى است که قوانینى براى این دانش اساس گذاشت و صداها و آهنگها را به مراتب مختلفی تقسیم نمود.
نویسندۀ این سطور که فرصتی برای شنیدن موسیقی ندارد، در صدد اثبات امری محرم برای خودش نیست، بلکه میخواهد پهلوی دیگر حکم شرعی موسیقی را برای خواننده بنمایاند که نه تنها جامی، بلکه گروه بزرگی از اندیشمندان مسلمان در آنسو ایستادهاند.
در پایان، اگر موسیقی میخواهد رسالت اجتماعی خودش را انجام دهد، باید رهبری قافلۀ خیر و فضیلت و عدل را به دوش گیرد. شهوت جنسى که بخش بزرگ موسیقی ما به آن تخصیص یافته، آن قدر نیرومند و توفانى است که نیازمند تشویقگر دیگری نیست. خداوند این غریزه را با چنین جاذبه و کششی خلق کرده تا نوع انسان و حیوان حفظ گردد. این غریزه نیازمند آن نیست تا آن را انگیزه دهیم، بلکه این سیل باید مهار گردیده و در مسیر سالم و حدود طبیعى آن استقامت داده شود. اگر بر نیروى آن بیفزاییم، طبیعى است که این سیل از مسیر خود منحرف شده و هستى ما را ویران خواهد نمود. موسیقی رایج ما چیزی جز شهوت نمیشناسد و اگر عشق تنها جنس و شهوت باشد، پس خران و بوزینهگان عاشقپیشهترین موجودات روی زمین خواهند بود.
موسیقىیى که باعث تحریک غدههاى جنسی مىشود، با موسیقى آفتابه و لگن که باعث تحریک غدههاى لعابى مىگردد، تفاوتى ندارد. آن موسیقى، لعاب از دهان مىآورد و این موسیقى هم همان کار را مىکند. این هنر با آنکه در ظاهر هنر معلوم مىشود ولى ابتذالی بیش نیست. اقبال گفته است:
عشق را ما دلبری آموختیم
شیوۀ آدمگری آموختیم
مولانا عبدالرحمن جامی هنر را با بال الهام به سوى آسمان کشاند و به آن روح بخشید و موسیقى و شعر هم چیزی جز حدى کاروان روح نیست.
ما که از قرنها بدینسو در میان دو سنگ افراط و تفریط خُرد میشویم، خیلی نیازمند اندیشه و روش شخصیتهایی چون مولانا عبدالرحمن جامی هستیم. پرسشی که مطرح می شود، در این موسم ابتذال هنری و جنون دینی چهطور میتوان بدیلی برای موسیقی مبتذل، اخلاقستیز و ارزشزدا ایجاد نمود. و یا به عبارت دیگر، چهطور میتوان موسیقی سالم و ذوق بلند را جایگزین خشکی و سردی و تشدد از یکسو و بد ذوقی و ابتذال از سوی دیگر نمود.
مولانا عبدالرحمن جامی کافیۀ ابن حاجب کردی را که از خانوادۀ صلاحالدین ایوبی بود و ۱۶۳ سال پیش از جامی در مصر میزیست، شرح نمود که به نام «الفوائد الضیائیه» شهرت دارد و ملاهای مدارس دینی ما آن را به نام «شرح جامی» میشناسند. شرح جامی یکونیم قرن است که در مرحلۀ چهارم درس نظامی تدریس شده و از کتابهای خیلی معتبر نصاب دیوبندی در هندوستان و پاکستان و افغانستان به شمار میرود. پرسشی که مطرح میشود؛ چهگونه میتوان ملاها و شاگردان مدارس دینی را فهماند که نویسندۀ شرح جامی همان کسی بوده است که در رابطه به عشق و موسیقی هم میاندیشید و شهکارهایی میآفرید. در عصری که خون و خشونت و بدبینی و کینه و خشکی را با دین عجین نمودهاند، چهطور میشود موسیقی سالم و سازنده را وارد حوزۀ مقدس دینداری نمود و عشق را جایگزین خصومت و دشمنی و نفرت؟
جامی یکی از پایههای فرهنگی و سمبولهای اصالت هنری و اعتدال دینی ما به شمار میرود که تعالیم او را باید ارج گذاشت!
Comments are closed.