احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/چهارشنبه 4 سنبله 1394 - ۰۳ سنبله ۱۳۹۴
بخش چهل و ششم
رابطۀ مرید و مراد
احمدشاه مسعود با وجود کارکردهای مستقلانهاش بعد از آزادی شهر کابل نشان داد که در برابر استاد برهانالدین ربانی بهحیث یک فرمانده مطیع عمل میکند و حتا فراتر از آن، کلید بسیاری از مشکلات را در دستان استاد ربانی میبیند.
با چنین نگرشی بود که پس از سپری شدن دورۀ کار صبغتالله مجددی بر اساس موافقتنامۀ “گورنر هاوس ـ پشاور”، احمدشاه مسعود به مداخله پرداخت و او را وادار به کنارهگیری از قدرت نمود، در حالی که مجددی حاضر به تحویلدهی قدرت نبود و برای تمدید دورۀ زعامت خویش تلاش فراوانی به خرج میداد. شواهدی وجود دارد که مداخلۀ احمدشاه مسعود برای روی صحنه آمدنِ استاد ربانی، بهخاطر تطبیق مفاد موافقتنامۀ پشاور نبود؛ بلکه او فکر میکرد استاد ربانی میتواند بر مشکلات فایق آید. زمانی که دورۀ چهارماهۀ کار استاد ربانی به پایان رسید، شورای حلوعقد به ابتکار دولت در کابل دایر گردید و هیجده ماه دیگر دورۀ کار استاد ربانی تمدید شد، صحت نظریۀ بالا نیز به اثبات رسید.
اما با گذشت زمان، انبوه مشکلات و فشارهای چندجانبهیی که بالای دولت مجاهدین جریان داشت، مسعود را به این معتقد ساخت که باید مسوولیت رهبری کشور را بهدوش کس دیگری اندازد و مسوولیت دولتداری را تقسیم نماید. از اینرو وقتی در میزان ۱۳۷۳ هـ. ش اجلاس هرات با اشتراک شمار زیادی از شخصیتهای کشور دایر گردید، احمدشاه مسعود سخت متمایل بود که استاد ربانی قدرت را به شخص دیگری تسلیم نماید؛ اما استاد ربانی چنین نکرد و در نتیجه، میان این دوچهرۀ پرقدرتِ دولت مجاهدین اختلاف نهانی شدیدی بهوجود آمد.
دو اشتباه مهم
بیاعتنایی نسبت به کشورهای همسایه
از تحلیل عملکردهای سران دولت در آغاز پیروزی، میتوان استنباط کرد که آنها در روابط خارجی، به تأمین روابط با قدرتهای بزرگ جهانی متمایل بودند. ایشان فکر میکردند با تأمین روابط با کشورهای قدرتمند جهانی، میتوانند کشورهای منطقه را بدون دردسر به سوی دوستی با خود بکشانند، و برخی هم انتظار داشتند که جهان بهخاطر نقشی که مجاهدین در شکستاندن اتحاد شوروی ایفا کرده بودند، ممنونِ آنها باشد.
از دید دولت مجاهدین، پاکستان به دنبال اهداف توسعهطلبانه در منطقه بوده و در افغانستان جز با حکمتیار با هیچ گروه دیگری کنار نخواهد آمد؛ از اینرو پاکستان دشمن آشتیناپذیر پنداشته میشد.
برخی از صاحبنظران معتقدند، اشتباه عمدۀ دولت اسلامی آن بود که به مخالفت با کشوری (پاکستان) برآمد که در تولدِ او نقش عمده داشت؛ اما هستند کسان دیگری که نشان ندادنِ واکنش شدید در برابر دولت پاکستان را از سوی دولت مجاهدین یک اشتباه جدی میدانند که موجب شد پاکستان قدم به قدم مداخلۀ خود را در افغانستان بیشتر نماید. به نظر نویسنده، عملکردهای بعدی پاکستان در افغانستان، ما را بر این نکته واقف میسازد که پاکستان به چیزی کمتر از اشغال افغانستان قانع نبوده و نیرنگهای سیاسی فقط میتوانست اقدامات آن کشور را به تأخیر اندازد.
از نظر دولت اسلامی، گشایش باب دوستی با ایران که با جهان غرب رابطۀ نیکی ندارد، دولت نوپای مجاهدین را دچار مشکلات فراوانی میساخت. از همینجا بود که وقتی علی اکبر ولایتی وزیر خارجۀ وقت ایران به کابل سفر نمود، مسعود حاضر نشد که با وی ملاقات نماید. این اقدام، جمهوری اسلامی ایران را که تا آنزمان خود را به دولت مجاهدین نزدیکتر احساس میکرد، برآشفته ساخت.
علی اکبر ولایتی که برای میانجیگری میان دولت، جنبش ملی و حزب وحدت اسلامی به کابل آمده بود، با خشم کابل را ترک گفت و در نتیجه، غرب کابل (مرکز حزب وحدت) به زودی به سنگر مخالفینِ دولت تبدیل گردید.
آقای رفسنجانی رییسجمهور وقت ایران، رهبران مجاهدین را بهخاطر جنگهای داخلی، “بیخرد” خواند و روزنامۀ تهرانتایمز به دنبال سفر وزیر خارجۀ افغانستان به تهران، در سرمقالۀ خود نوشت: جمهوری اسلامی ایران نمیتواند پول مالیۀ اتباعش را به کسانی دهد که یکدیگرِ خود را میکشند.
ایران قبل بر آن، نسبت به حکومت مجاهدین خوشبین بود و این خوشبینی عمدتاً از آن ناحیه آب میخورد که به وضاحت میدید پاکستان در پیروزی مجاهدین سهمی ندارد.
صدور انقلاب اسلامی
اشتباه جدی دیگر دولت اسلامی در ارتباط با تحولات تاجیکستان بهوقوع پیوست. در اثر یک کشمکش قدرت میان مسلمانان و کمونیستانِ آن کشور که از سوی روسیه و ازبکستان شدیداً حمایت میشدند، افراد وابسته به نهضت اسلامی تاجیکستان و حدود ۵۰ هزار تن از تاجیکها مجبور به مهاجرت به افغانستان شدند. این عده به شمال افغانستان وارد شدند که قلمرو حزب بر سر اقتدار افغانستان (جمعیت اسلامی) به حساب میآمد؛ از اینرو هرگونه پیشامدی در این راستا به حساب دولت اسلامی افغانستان قلمداد گردید. چریکهای تاجیک بهطور دوامدار دریای آمو را که مرز مشترک دو کشور افغانستان و تاجیکستان است، عبور نموده وارد تاجیکستان میشدند.
شماری از چریکهای تاجیک در پایگاههای احمدشاه مسعود تحت آموزشی نظامی قرار گرفتند. با دوام جنگ در تاجیکستان دیگر پذیرفته شده بود که مخالفین دولت تاجیکستان به رهبری سید عبدالله نوری از سوی دولت استاد ربانی حمایت و پشتیبانی میگردند. آقای نوری در تالقان مرکزیت داشت. این پیشامد، قویاً حدس و گمانهای رهبران جمهوریهای مستقل مشترکالمنافع مبنی بر گسترش “بنیادگرایی” در آسیای میانه از سوی دولت اسلامی افغانستان را، تبدیل به یک واقعیت نمود. شاید احمدشاه مسعود با حمایت چریکهای مسلمان تاجیک، از یکسو میخواست رسالت دینی خود را ایفا نماید و از سوی دیگر، پشتیبانی کشورهای غربی و عربی را به این قضیه جلب سازد و زیر این عنوان، امنیت را در افغانستان تأمین کند و بازسازی را آغاز. در ابتدا پاکستان چریکهای تاجیک را تقویت نمود، اما همین که شعلههای جنگ بلند شد، نه تنها دست خود را گرفت، بلکه فشار بر دولت مجاهدین را چنان افزایش داد که به دفاع از خویش مصروف شد و دیگر توان کمک به چریکهای تاجیک را نیافت.
جمهوریهای آسیایی در مقابل سیاست دولت افغانستان، واکنش چندجانبهیی نشان دادند:
۱- ولایات سرحدی شمال مانند تالقان و بدخشان، به دفعات مورد حملۀ هواپیماهای روسی که از پایگاههای هوایی تاجیکستان به پرواز درمیآمدند، قرار گرفت و دلیلِ آنها فقط درهم کوبیدنِ مراکز نظامی چریکهای تاجیک در افغانستان بود که از آن مناطق به داخل قلمروِ تاجیکستان رخنه میکردند.
۲- جمهوریتهای مستقل مشترکالمنافع در صدد آن برآمدند که برای تأمین امنیت سرحدات جنوبیشان، جنبش ملی صفحاتِ شمال به رهبری جنرال دوستم را تقویت کنند.
۳- کمکهای مالی و نظامی از سوی ازبکستان و روسیه به جنرال دوستم سرازیر گردید و دوستم از حالت فرماندهی که خود را موظف ساخته بود سرحدات جنوبی ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان را در امن نگه دارد، نبردهایی را به سمت قندوز و بادغیس بهراه انداخت، که مصروفیت جنگی دولت را از یک جبهه به دو جبهه، در جنوب بر علیه حکمتیار و شمال در برابر دوستم، افزایش بخشید.
۴- دو کشور ازبکستان و پاکستان که به ترتیب در پشتیبانی جنرال دوستم و گلبدین حکمتیار قرار داشتند، برای برکناری دولت استاد ربانی به یک تفاهمِ مهم نایل آمدند که بر اساس آن، حزب اسلامی و جنبش ملی که در افغانستان در یک اختلاف شدید بهسر میبردند، آشتی نمودند و سرانجام به تاریخ ۱۱جدی ۱۳۷۲ کودتایی در کابل از سوی ایتلاف “شورای هماهنگی” بر ضد دولت استاد ربانی بهراه افتاد، که ناکام ماند.
۵- گرچه این کودتا به موفقیت نرسید، اما در نتیجۀ نبردهایی که حدود دو سال به طول انجامید، کابل به ویرانه مبدل گشت و امکانات جنگی دولت استاد ربانی و جنبش ملی از میان رفت.
در چنین وضعیت آشفتهیی، رهبران مسلمان کشور سودان که در مطبوعات غربی”بنیادگرا” خوانده میشوند، خود را مکلف دانستند که برای میانجیگری میان احزاب جهادی تلاش نمایند. بنابراین، “حسن ترابی” رهبر مذهبی سودان به افغانستان سفر نمود و مقامات درجه دومِ آن کشور نیز در چند نوبت وارد افغانستان شدند.
این رفتوآمدها به خودی خود باعث نگرانی بسیاری از کشورها بهویژه کشورهای غربی گردید؛ اما زمانی که فاش شد طیارات سودانی از میدان هوایی بگرام به آن کشور بمب منتقل کردهاند، دولت مجاهدین در افغانستان از دید ناظران خارجی چهرۀ خشن و نامطلوبتری بهخود گرفت و فضایی مملو از سوءظن و بیاعتمادی میان دولت افغانستان و دولتهای مسلمان عرب که از وجود جوانان افراطی در رنج بهسر میبرند، ایجاد گشت.
فرمانده کل مقاومت
تصرف شهر کابل به وسیله طالبان در پنجم میزان ۱۳۷۵ هـ. ش، مرحله جدیدی را در کارزار سیاسی احمدشاه مسعود گشود. با توجه به تجاربی که او از پنج سال کشمکش در کابل فرا گرفته بود، سیاستی را اتخاذ نمود که محورهای اساسی آن به شرح زیر است:
y دوام مقاومت و حفظ دولت
در تاریخ افغانستان وقتی زمامداری کابل را از دست میداد، ادعای زعامت را نیز از سر بیرون میکرد؛ اما این نخستین بار بود که استاد ربانی وقتی به عقبنشینی از کابل وادار شد، اعلان کرد که اداره دولتی را به شمال کشور منتقل ساخته است. بدین ترتیب، احمدشاه مسعود نه تنها به دوام مقاومت مسلحانه در برابر یورش طالبان پرداخت، بلکه ادعای دولتداری را نیز فرو نگذاشت. این ایستادهگی باعث آن گردید که جامعه جهانی نیز سیاستهای خشن و غیرانسانی طالبان را بهانه قرار داده و از شناسایی آن گروه اجتناب ورزد.
حفظ مشروعیت دولت در کنار سرسختی، حکایت از هوشیاری استاد ربانی و احمدشاه مسعود داشت و در بخش سیاسی مقاومت سهولتهای فراوانی بهوجود آورد؛ طوری که زیر نام دولت اسلامی تا اخیر به چاپ بانکنوت پرداخته شد، سفارتخانههای افغانستان در کنترول مجاهدین باقی ماند و برخی قراردادها میان افغانستان و کشورهای همسایه به همین اعتبار صورت پذیرفت.
ایجاد جبهه متحد ملی
تصرف کابل به وسیله طالبان همانگونه که گروههای سیاسی ـ نظامی افغانستان را بهشدت تکان داد، کشورهای منطقه از جمله ایران، روسیه، هند، ازبکستان و تاجیکستان را نیز متوجه خطرِ جنوب گردانید. تلاشهای گستردهیی بهراه افتاد؛ نشستی میان سه جناح جمعیت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و جنبش ملی در”خنجان” صورت پذیرفت که در آن نشست بین اشتراککنندهگان جلسه، توافقنامهیی بهخاطر مقاومتِ هماهنگ در برابر طالبان به امضا رسید.
احمدشاه مسعود برای تقویت و گسترش جبهه متحد ملی، کوشش فراوانی به خرج داد تا اینکه شخصیتهایی همچون حاجی عبدالقدیر شهید از مشرقی، خانمحمدخان از قندهار، محمد عارف نورزایی از قندهار و مولوی نیکمحمدخان از قندهار را نیز شامل جبهه متحد ملی ساخت و رنگ قومی را از جبهه مقاومت زدود.
تشکیل ایتلاف تازه، فشار جنگ را از شانه احمدشاه مسعود تقلیل داد و فشار جنگ را به ساحات مختلف تقسیم نمود. با تشکیل این جبهه، دید مسعود نسبت پنج سال قبل دگرگون شده بود و دیگر به این نمیاندیشید که چه کسی با چه سوابقی در جبهه مقاومت میجنگد؛ بلکه برای او این مسأله اهمیت داشت که برای دفع تهاجم طالبان، باید از تمام توان بهره گرفت.
این نگرش تنها در عرصه جنگ و نظامیگری باقی نماند، بلکه یک سال بعدتر در نشست پنجشیر، مرحوم “عبدالرحیم غفورزی” به عنوان صدر اعظم افغانستان پذیرفته شد، و این نخستین چهرهیی بود که فعالانه در جهاد افغانستان سهم نداشت و در دولت مجاهدین به نخستوزیری رسید. بدین ترتیب، احمدشاه مسعود آماده شده بود که از تمام شخصیتهای افغانستان که تمایل دفاع از افغانستان در برابر مداخله پاکستان را داشتند، در حد استعداد و تواناییشان استقبال کند.
آشتی میان تاجیکها
از اثرات زودرسِ تصرف کابل به وسیله طالبان، یکی هم آن بود که سران دولت مجاهدین به حل معضله تاجیکستان اولویت بخشیدند؛ زیرا تاجیکستان جبهه عقبی آنها را تشکیل میداد.
استاد ربانی و احمدشاه مسعود در تالقان میزبان امامعلی رحمانوف و داملا عبدالله نوری، شدند و در نتیجه آن، توافقی میان دولت تاجیکستان و نهضت اسلامی آن کشور امضا شد و زمینه بازگشت آوارهگانِ تاجیک به سرزمینشان مساعد گردید. این تحول، پایه و اساس همکاریهای تاجیکستان را در سالهای مقاومت تشکیل داد. از طریق تاجیکستان بود که هم اسلحه و تجهیزات جنگی به احمدشاه مسعود میرسید و هم افغانستان به جهان خارج وصل میگشت. در این دوره، نقش تاجیکستان با نقش پاکستان در دوران جهاد، قابل مقایسه است.
Comments are closed.