احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ شنبه 7 سنبله 1394 - ۰۶ سنبله ۱۳۹۴
بخش چهلوهفتـم
ایجاد تشکیلات ملی
احمدشاه مسعود در سالهای پسینِ عمر خویش، به این باور رسیده بود که مردم افغانستان به گروههای سیاسی، قومی و زبانی گوناگونی تقسیم شدهاند و این حالت تنها به سود دشمنان افغانستان است. بنابراین میگفت؛ برای بقای افغانستان راهی جز این نیست که ایدیولوژیها معطل گذاشته شوند و گرایشهای قومی و زبانی مهار گردند تا زمینه برای ایجاد یک جبهه ملی فراهم آید. او فکر میکرد که بدون تشکیل چنین صفی، نمیتوان از افغانستان و منافعِ آن دفاع نمود؛ از اینرو با همه جناحها تماس گرفت و زمینه را برای سهمگیریشان در مقاومت مساعد کرد و هر دستی که به سویش دراز شد، آن را به گرمی فشرد. مسعود به این باور رسیده بود که تشکیلات ملی آن نیست که در آن کسانی از گوشه و کنارِ افغانستان با تعلقات مختلف قومی و زبانی و مذهبی در آن عضویت داشته باشند؛ بلکه ویژهگی عمده تشکیلات ملی آن است که افراد با افکار و گرایشهای گوناگون سیاسی، روی دفاع از منافع کشور به توافق برسند و یکدیگر را یاری رسانند. او میگفت، فرصتِ آن رسیده که به ایدیولوژیها «نه!» بگوییم و برای حراست از بقای افغانستان دست به کار شویم. از همین جا بود که به احزاب جهادی بسنده نکرد، بلکه همه کسانی را که عشق دفاع از کشور داشتند، دعوت نمود.
احمدشاه مسعود میگفت، مردم افغانستان به گونهیی از سوی پاکستان تشویق میشوند که هر کدام، فرهنگ قومی خود را بالا بکشد و به آن مباهات ورزد. اما با این کار، همکاری جمعی در افغانستان به میان نمیآید. دشمنان افغانستان، مردمِ ما را با توصیفهای دروغین به بیراهه سوق میدهند و راه ایجاد تشکیلات منظمِ سراسری را به رویشان میبندند.
مسعود بر اساس این طرز دید، ادارههای دولتی را در ساحات تحت کنترولِ دولت فعال نگه داشت، مقررات دولتی را حفظ نمود و در سطح نظامی، یونیفورم مجاهدین ـ یونیفورم شناخته شده افغانستان ـ را تطبیق کرد.
پاکستان؛ عامل اساسی جنگ
در افغانستان
احمدشاه مسعود معتقد بود که دوام جنگ و بیثباتی در افغانستان، با سیاست مداخلهگرانه پاکستان ارتباط دارد؛ بنابراین برای مقابله با مداخله پاکستان، یک استراتژی دوجانبه را دنبال میکرد؛ دوام مقاومت در برابر تهاجم طالبان و القاعده و کار سیاسی در عرصه بینالمللی برای زیر فشار قرار دادن پاکستان.
مسعود بدین اندیشه بود که پاکستان به چیزی کمتر از اشغالِ افغانستان قانع نیست؛ اما به گفته او آنچه جالب مینماید، نحوه اشغالگری این کشور است که در هیچجای دنیا سابقه نداشته است.
به گفته احمدشاه مسعود، پاکستان تلاش داشت تا با از میان بردنِ همه نهادهای اداری، فرهنگی و اقتصادی، افغانستان را چنان درمانده سازد که دیگر زمینهیی برای روی پا ایستادنِ مردم افغانستان باقی نماند. او کارکرد طالبان را در نابودی ادارههای دولتی و مراکز فرهنگی کشور، از این زاویه مینگریست.
مسعود میگفت، پاکستان با حفظ طالبان در دستههای جدا از هم، نمیخواهد یک نیروی قابل توجه نظامی در افغانستان شکل بگیرد؛ بلکه میکوشد هر دسته طالبان را یکی از کرنیلهای پاکستانی بهراحتی زیرِ دستور قرار دهد.
به تصور احمدشاه مسعود، پاکستان خواستار یک افغانستان از هم پاشیده، متفرق و فاقد مرکزیت است که بهراحتی بتواند آن را کنترول نماید. او تخریباتی که در زمان دولت مجاهدین صورت گرفت، یک برنامه طرحشده از سوی پاکستان میشمرد که به قصد نابودی بنیادهای اقتصادی افغانستان اجرا شده بود.
او عقیده داشت که طالبان و القاعده از درون افغانستان شکست نخواهند خورد، بلکه روش طالبان در سطح جهانی اسباب زوال و نابودیشان را فراهم میآورد؛ لذا به روابط خارجی اهمیت زیادی قایل بود و خود بر خلاف دوران جهاد، سفرهای متعددی به کشورهای منطقه و باری هم به اروپا انجام داد.
سخن آخر
با جمعبندی کارکردهای سه دوره از حیات سیاسی احمدشاه مسعود، به یک سلسله عناصر دست مییابیم که میتوان آنها را به عنوان زیربنای فکری مسعود در پهنه سیاست، یاد کرد.
انسانگرایی
صحبت با دوستان، ترحم با اسیران جنگی و رفتار صمیمانه با مهمانان، از خصایص بارزِ مسعود بود. عفو و گذشت در برابر کسانی که با او به مخاصمت برمیخاستند و احترام به همه کسانی که در ساحات مختلف حاکمیتِ او به رفتوآمد میپرداختند، احمدشاه مسعود را در ردیف مردان تاریخ جا داده است. او به موجب این ویژهگی اخلاقی، در قلبها جا گرفت و محبتِ او سراسر افغانستان را درنوردید و حتا فراتر از مرزهای افغانستان رفت.
y درهمتنیدهگی عقل و احساس
مسعود پراز درد و احساس دینی بود؛ اما در هنگام تصمیمگیری بر احساساتِ خود لگام میزد، عاقلانه میاندیشید و در کمال خونسردی تصمیم میگرفت.
ویژهگی نادری که در او یافت میشد، درآمیختهگی میان عقل و احساس بود و این دو را بسیار زیبا با هم داشت. مسعود به هنر علاقه داشت و آثار ظریف هنری همچون شعر، نقاشی و موسیقی را دوست میداشت. خصیصه بخشندهگی در او بیشترینه از احساس بلند انسانیاش آب میخورد و بارها دیده شد که دشمنانِ خود را عفو کرد و به مخالفین سرسختِ خود زمانی که درمانده شدند، یاری رساند.
درهمتنیدهگی موزونِ عقل و احساس در نهاد احمدشاه مسعود، به حدی بود که توانست بر تاریخ اثر بگذارد و نامِ خود را جاودانه سازد؛ به گونه مثال: هیچکس در دروازه او به بازرسی گرفته نشد و همهگان بدون مزاحمت او را ملاقات میکردند، که این امر برای فرمانده نامداری چون او، دور از تصور مینمود و یا اینکه یک سرباز روسی بعد از اینکه اسلام آورد، سالها به عنوان محافظ شخصی او ایفای وظیفه نمود که در تاریخ نمونه ندارد.
عملگرایی
احمدشاه مسعود بهسانِ بسیاری از شخصیتهای تاریخ، کمتر میگفت اما بیشتر عمل میکرد. او در این راستا نه اینکه توانِ گفتن نداشت، بلکه بدین باور بود که با کار، بسیاری حرفها را میتوان زد.
مقوله “روشنفکر” نزد او معنی خوبی را افاده نمیکرد. از نظر مسعود، “روشنفکر” کسی بود که همیشه بگوید و توان انجام کاری را نداشته باشد؛ بنابراین کسانی را که بسیاری از وقتِ خود را به تحلیلها و تفسیرهای روز میپرداختند، با برچسپ زدنِ واژه “روشنفکر” بر آنها، به نقد میکشید و اینچنین، مخالفت خود را بیان میداشت. در گزینش افراد، به القاب و گواهینامههای آموزشی بهای زیادی قایل نبود، بلکه استعداد و توان عملی افراد را در صحنه ارزیابی میکرد و روی آن حساب مینمود.
اقتدارگرایی
به نظر مسعود، با ضعف و ناتوانی نمیتوان گامی به پیش نهاد و حرفی را بر کرسی نشاند؛ از اینرو برای اینکه حرفِ خود را جامۀ عمل بپوشاند، سخت به کسب قدرت فکر میکرد و همیشه میکوشید طرحِ خود را در توازن با زور و قوتِ خویش نگه دارد. تفاوت جالبی که میانِ او و سایر سیاستمداران همعصرِ وی در افغانستان دیده میشود، این است که مسعود به تحولات درونِ کشور بیشتر مینگریست و آن را اساسِ عمل قرار میداد، در حالی که دیگران به سیاستهای کشورهای خارجی چشم امید میبستند.
طرح و برنامه
تا جایی که اطلاعات نویسنده اجازه میدهد و شناختی که از سایر فعالان عرصۀ سیاسی و نظامی افغانستان دارد، کسی در داشتن برنامه و پلان با احمدشاه مسعود نمیتواند همسری کند.
داوری روی برنامهها، بهجای خود؛ اما مسعود داشتنِ برنامه را یک امر اساسی در زندهگی خویش میشمرد.
خدایش بیامرزد و ما را در روز بازپرس از زمرۀ دوستانش بشمارد.
میزان ۱۳۸۳ هـ خ
کارنامۀ تبلیغاتی احمدشاه مسعود
اعلای کلمهالله معنایش این نیست که یک تکه سبز را بر سر چوبی بلند کنیم؛ بلکه معنی اعلای کلمهالله این است که مردم در زیر کلمه اسلام احساس آرامش، عزت و امنیت نمایند.
y در جنگ، کسانی که از وطنِ خویش دفاع میکنند، همیشه حقبهجانب هستند.
مسعود (رح)
کارنامۀ تبلیغاتی احمدشاه مسعود
در میانۀ تابستان ۱۳۵۸، یک گروه از اهالی پنجشیر مجهز به تفنگهای قدیمی دهانپر ـ که مردمِ آنجا انواع آن را دوبست، رفل و شیرحلقه مینامند ـ به سوی قسمت پایینی درۀ پنجشیر در حرکت بودند. برخی از این افراد کاردهای دراز که “سیلابه” خوانده میشود، در دست داشتند و با دستمالهای سرخوسفید موسوم به “گل سیب” کمرها را بسته بودند. این گروه چند روز قبل نیروهای رژیم ترهکی را از پنجشیر وادار به عقبنشینی کرده بودند و سنگرهای مجاهدین تا بلندیهای مشرف بر گلبهار، جبلالسراج و شاهراه سالنگ پیش رفته بود و این دسته میرفتند که به جمعِ دیگران در آن مناطق بپیوندند. در میان این گروه، جوانی نو ریش، با قد میانه، بدن استخوانی، چهرۀ گندمگون مایل به زردی، چشمان عقابی و بینی کشیده خودنمایی میکرد، در بین جاده در میانِ گروه راه میرفت، با قامتی اندک مایل به خمیدهگی، گامهای بلندی برمیداشت، نگاههای تند و شتابآلودش گاهی به چپ و زمانی به راست میلغزید و در میان جمع غفیر، عادی به نظر میآمد.
نویسنده نیز با عدهیی از بچههای دهکده، در کنار جاده با دقت آنها را به تماشا نشسته بود؛ بزرگسالان با عبور این گروه یکی به دیگری میگفتند: همان “جوان کوسه” که کلاه نورستانی بهسر دارد، آمر جبهه است.
بدین ترتیب، قبل از اینکه نامِ احمدشاه مسعود را شنیده باشم، او را دیدم و در دل نسبت به او احساسی دوگانه داشتم؛ احساس بدبینی بهخاطر اینکه جنگی را راهاندازی کرده بود که مرا از درس بازماند و آرزوی اینکه روزی طب بخوانم و داکتر شوم را بر باد داد. از جانبی دیگر، احساس غرور میکردم بهدلیل اینکه روزهای قبل هواپیماهای رژیم ترهکی از فضای دهکدۀ ما عبور نموده، به سراغ او رفته و سنگرهای او و یارانش را بمباردمان کرده بودند، اما در فرجام این بمباردمانها اثری نبخشید، نیروهای رژیم ترهکی مجبور به عقبنشینی شدند و دره را برای او واگذاشتند. این تحول، سوالِ روز بود، تا با همسالانِ خویش دربارۀ توانایی این مرد چیزهایی رد و بدل نماییم و در عالمی از تعجب فرو رفته، او را به ستایش گیریم.
هیچ کس و هیچ دستگاهی وجود نداشت که در آن روزها تبلیغات را سازماندهی کند؛ ولی همسویی مردم و انزجارِ آنها نسبت به عملکردهای رژیم ترهکی، خودبهخود شایعات فراوانی را در میان مردم ایجاد نمود که همۀ آن شایعات از لیاقت، کاردانی، مهارت نظامی و سرعت عملِ “آمر جبهۀ مجاهدین” حکایت میکرد. بر اساس این شایعات، آمر جبهۀ مجاهدین در عین زمان در دو تا چند جبهه حضور مییافت و از تفنگ وی با هر فیر، صدای الله اکبر برمیخاست و هر مرمی آن چند دشمن را هدف قرار میداد، هرگز به خواب نمیرفت و پلانهای دشمنِ خویش را بهطور غیبی میدانست؛ زیرا “مرد خدا” بود.
شایعات برخاسته از متن مردم، برنامهریزی شده نبودند؛ اما مهم این بود که در نخستین مرحلۀ جهاد، این سخنها به هزاران نفر انگیزۀ جنگ میداد و محبتِ آمر جبهه را در دلها میکاشت.
از اینرو کار تبلیغاتی در ساحات تحت فرماندهی احمدشاه مسعود با “شایعه” آغاز شد و سپس برنامههایی در عرصۀ تبلیغاتی روی دست گرفته شد؛ اما تا واپسین روزهای حیاتش در میان مردم نسبت به استعداد احمدشاه مسعود افسانههایی و جود داشت، تا حدی که وقتی خبر شهادت وی رسماً از طریق رادیوها پخش گردید، در جبلالسراج و چاریکار بسیاری از مردم آن را باور نمیکردند و بر سرِ صحت و سقمِ این گزارشها، کسانی با هم شرطبندی کردند.
از امتیازاتی که مسعود نسبت به سایر فرماندهان جهاد دارا بود، یکی دیدگاه او نسبت به جنگ چریکی بود. او باور داشت که پهلوی سیاسی جنگ چریکی به مراتب چربتر از پهلوی نظامی آن است. بنابراین هرچند مسعود به عنوان یک فرمانده برجستۀ جنگهای گوریلایی مشهور شده؛ اما واقعیت این است که کارنامۀ احمدشاه مسعود به یک رهبر جنگ چریکی نزدیک است، تا به یک فرمانده. زیرا بخشهای کارییی را که در اولین فرصت بهدست آمده بود، در جبهۀ پنجشیر ایجاد کرد. این بخشها شاملِ امور مالی، تبلیغاتی، اداری، قضایی، آموزش و پرورش و نظامی بودند، که در آن زمان یک اقدام ابتکاری و جدید در جهاد افغانستان به حساب میآمد.
Comments are closed.