گزارشگر:داکتر خلیلالرحمن حنانی/شنبه 7 سنبله 1394 - ۰۶ سنبله ۱۳۹۴
حدود ۲۱ سال عمر داشتم که کلماتِ مقدسی چون جهاد، هجرت، شهادت، حکومت اسلامی، احزاب جهادی و… در گوشم طنینانداز شد. من مانند میلیونها انسانِ دیگرِ این سرزمین با این کلمات نابِ اسلامی انس گرفتم و در تلاش شدم مصداقِ واژهها باشم. در عنفوان جوانی هجرت کردم و بیدرنگ به صفوفِ مجاهدین پیوستم. جهادم آغازِ خوبی داشت، همکار نزدیک احمدشاه مسعود (رح) شدم و ده سال این همکاری و همسنگری ادامه یافت و از آشنایی و همکاری با ایشان، نهایت خرسندم و آن را بهترین ایام زندهگی خود میدانم و بدان میبالم.
به رهبران جهادی ارادتِ خاص داشتم و آنها را در ردیف بزرگانِ دین قرار میدادم. هر کسی سخنِ درشت میگفت و موقفِ انعطافناپذیر میداشت، بیشتر در دلم مینشست. قهرمان معرکۀ موضعگیریهای قاطع، همیشه حکمتیار و احیاناً استاد سیاف بود و از ملایمتِ استاد ربانی چندان راضی نبودم. به پاکستانیها و شخص جنرال ضیاءالحق حسن نظرِ عجیبی داشتم، در سوگ او گریستم و او را شهید اسلام و جهاد افغانستان میدانستم. در انتظار پیروزی جهاد و تشکیل حکومتِ اسلامی بودم که در ۸ ثور ۱۳۷۱ تحقق یافت. چه جهاد مقدسی که فرجامِ نامیمونی داشت!
احمدشاه مسعود محصولِ تمام تلاشِ ۱۴سالۀ جهادِ خود را که با تسلیمی کامل رژیم داکتر نجیب همراه بود، در طبقِ اخلاص گذاشت و تقدیم حضورِ رهبران جهادی در پشاور کرد. رهبران پشاور که آنزمان قدرت رهبری و تصمیمگیری ملیِ ایشان کمتر مورد آزمایش و شناسایی قرار گرفته بود، ظاهراً تحت فشارِ حکومت پاکستان، در تشکیلِ نیمبند حکومتِ موقت به توافق رسیدند. نتیجۀ جهاد و تشکیل حکومت موقتِ مجاهدین طوری که پاکستان نقشه کشیده بود، تحقق نیافت. بنا بر آن، از همان لحظاتِ اول با به صحنه کشیدنِ یک تعداد احزاب و رهبران تحت نفوذ خود، در صددِ براندازی این حکومت و عقیم ساختنِ جهاد و بدنام کردنِ مجاهدین برآمد که دقیقاً جنگهای کابل در بسترِ همین نقشه راهاندازی شد و نتایجِ مخربی بهبار آورد.
از پاکستان گلهیی نیست؛ زیرا بعد از پیروزی جهاد واضح گردید که حمایتِ پاکستان از داعیۀ جهاد افغانستان بهخاطر ویرانی کشورمان و قرار دادنِ آن در موضع عمق استراتژیکِ خود صورت میگرفته که این استراتژی تاهنوز ادامه دارد و معلوم نیست تا چه مدت زمانِ دیگر دوام خواهد یافت. نقطۀ مورد بحثِ ما اینجا رهبران جهادی است که امروز از آن دستههای هفت تایی و هشت تایی، نیمِ آن از صحنه خارج شده اند و از دیرزمانیست سر و کلۀ یک تعداد چهرههای آشنا، هرگاه و ناگاه به نامِ دفاع از حقوقِ مجاهدین و وحدت ملی افغانستان و غیره شعارهای فریبنده نمایان میگردد و از زبانِ آنها حرفهایی بیرون میشود که خود بدان ایمان ندارند.
تشکیل شورای احزاب جهادی دقیقاً به دستور آقای کرزی است که اینها در طول ۱۴ سال از خوان نعمتِ ایشان ـ بعضی به نام پیر و رهبر مذهبی و برخی دیگر به نام رهبر و شخصیت جهادی ـ حظ وافر داشتند و امتیاز فوقالعاده بهدست میآوردند.
من به این آقایان میگویم: شما که تقریباً چهل سال به نام جهاد و اسلام تجارت کردهاید و این مقدسات را به حیث متاع تجارتی در همه جا و برای همه کس ـ کافر و مسلمان ـ در معرض خرید و فروش قرار داده اید، اکنون به ملت ثابت گردیده که شما جز دستیابی به قدرت و جمعآوری ثروتِ بیحد و حصر و استفادۀ ابزاری از اسلام و جهاد، کارِ دیگری نکردهاید. این حرفهای امروزی شما که روزی میتوانست هزاران نفر را به جبهههای جنگ و به خطوط مرگ بکشاند، دیگری در دلِ احدی چنگ نمیزند. شما کسانی بودید که تمام این ارزشها را دیروز بهخاطر دستیابی به قدرت و ثروتِ رایگان در حمایت آقای اشرف غنی قرار دادید، اما امروز که او متوجه شده شما تاجرانی بیش نیستید و از پستها و مناصب دولتی برایتان چیزی نرسیده، حالا به امر ولینعمتِ دیروزیتان، یعنی آقای کرزی، حکومت وحدت ملی و مردم افغانستان را تهدید میکنید که گویا اگر این حکومت شبری از منافع ملی افغانستان تجاوز کند، ما در مقابل آن خواهیم ایستاد!
اگر فرض کنیم این تهدید شما عملی شد، آقای غنی باید از قبل بداند که چارۀ آن فقط صرفِ چند لک دالر به حساب حضرتِ مجددی و آقای کریم خلیلی و چند هزارِ دیگر به جیب قاضی امین و آقای سباوون و غیرهم است که مصرفِ این مقدار پول و چند پستِ غیرکلیدی کفایت میکند که این جنابان بگویند که دیگر اهداف جهاد و منافعِ مجاهدین تحقق یافته و مشکلی باقی نمانده است!
در میانِ این رهبرانِ بهاصطلاح احزاب جهادی، کسانی دیروز نمایان گردیدند که اصلاً به جهاد باور ندارند و جهاد و مقاومتِ مردم افغانستان در برابر کفر و کمونیسم را به مسخره میگیرند. پس آیا میتوان امیدوار بود که این چهرههای تکراری با عمامهها و محاسن سفید، از روی دلسوزی به افغانستان و مردم آن، چنین موضع اتخاذ کرده اند؟… جواب: هرگز!
Comments are closed.