گزارشگر:رحمتالله بیگانه/ دوشنیه 16 سنبله 1394 - ۱۵ سنبله ۱۳۹۴
از مخابرۀ عمومی جبهۀ ۲۵ به کمیتۀ فرهنگی اطلاع رسید که آمرصاحب، یکی از خبرنگارانِ هفتهنامه را میخواهد که به معاونیت تخنیکی وزارت دفاع حاضر شود. با شتاب از کمیتۀ فرهنگی جبهه، واقع منطقۀ دشتک حرکت کردم و در بازار منطقۀ رخۀ پنجشیر، با گامهای بلنـد راه میرفتم که استاد ولیمحمد عاصم مرا صدا زد. ایستادم و استاد عاصم گفت: «بخیر، چرا اینقدر عجله داری؟» گفتم: آمرصاحب مرا به معاونیتِ تخنیکی خواسته است، حتماً گپهای مهمی دارد، میروم که ناوقت نشود. اما قاضی ولیمحمد عاصم که صنفی دوران مکتبِ آمرصاحب بود، گفت: «مزاح نکن، آمرصاحب با اخبار و خبرنگاران، هیچ کار ندارد». چون من عجله داشتم، نخواستم زیاد بگویم، فقط در جوابش گفتم: نی استاد، آنگونه که شما فکر میکنید نیست، آمرصاحب با کمیتۀ فرهنگی همکاریِ دوامدار دارد. استاد عاصم که به این گپ باور نداشت، گفت: برو، بسیار شاگرد بیوفا استی، از تو کرده من آمرمسعود را میشناسم!
به هر صورت، پیاده و با سرعت نزد عتیقالله بریالی معاون تخنیکی وزارت دفاع رسیدم. بریالیخان از تلیفون ماهوارهیی خود به آمرصاحب که در خواجه بهاءالدین بود، زنگ زد و اطلاع داد که خبرنگار هفتهنامه آقای بیگانه در دفتر من منتظر است. لحظاتی گذشت، زنگ تلیفون به صدا درآمد و بریالی خان به آن جواب داد و به طرفِ مقابل که آمرصاحب بود، گفت: بلی است، صحبت کنید.
تلیفون را گرفتم، صدای گیرایِ آمرصاحب بود. در این صدا محبت، اعتماد، صداقت، ابهت و صمیمیت با تمامِ معنیاش موج میزد. با آمرصاحب صحبت کردم و تمام صحبتهای آمرصاحب را ثبت کرده و به پیام مجاهد رفتم.
هنوز دو هفته از این ماجرا نگذشته بود که دوباره اطلاع آمد که آمرصاحب شما را کار دارد. من همراه با استاد محمد اسحاق فایز، همکار ما در هفتهنامۀ پیام مجاهد، به منزل آمرصاحب به جنگلک رسیدیم. بدون معطلی ما را پذیرفت. به اتاق کوچکی که آمرصاحب برای مهمانانِ خود داشت، ما را راهنمایی کردند. داخل اتاق شدیم، در گوشهیی با استاد فایز نشستیم. بهراستی حضور آمرصاحب بر همهچیز چیره میشد، هر باری که با او ملاقات داشتهام، به دیگران کمتر توجه کردهام. اما اینبار دیدم که در گوشۀ دیگر اتاق استاد ولیمحمد عاصم نیز نشسته است. آمرصاحب از ما خواست تا نزدیکش بنشینیم و توضیح دهیم که چه کارهای مهمی در هفتهنامه صورت گرفته است. از آنجایی که در آن هفته، انجنیر محمد اسحاق رییس کمیتۀ فرهنگی و عبدالحفیظ منصور مدیر هفتهنامۀ پیام مجاهد، خارج از کشور رفته بودند؛ من موضوعاتِ هفتهنامه را به آمرصاحب، توضیح دادم. آمرصاحب اما شروع کرد به خواندنِ سرمقالۀ هفتهنامه و بهراستی غیرمترقبه هفتهنامه را نقد کرد و گفت: خوب نوشته نشده است، دوباره نوشته شود. همچنان دربارۀ تیترها و عناوینِ دیگر گپهایی داشت که من آنها را یادداشت کردم. بعد از هدایت آمرصاحب، ما رخصت شدیم، اما قاضی ولیمحمد عاصم همچنان با آمر صاحب بود.
هر روز پای پیاده از بازار رخه میگذشتم و روزانه حدود دو ساعت پیادهروی داشتم. ما به وظایفِ خود عاشقانه میپرداختیم، ورنه چهگونه امکان داشت هر روز کم از کم دو ساعت پیاده رفت. با وجود مشکلات سخت اقتصادی جبهه، هرگز در فکرِ ما شکست رخنه نمیکرد و امیدوار پیـروزی بودیم. ما به توانایی آمرصاحب یقینِ کامل داشتیم و میدانستیم که او مثلِ کوه اسـتوار است و هیچگاه با سرنوشت مردمِ خود معامله نمیکند و ما را تنها نمیگذارد. بدون شک حضور آمرصاحب و معنویتِ او برای همۀ جبهه قوتِ قلب بود و هیچگاه این اندازه قوتِ قلب را نمیشد از دیگر همسنگرانِ او دریافت کرد. گاهی اوقات مشکلات به حدی بود که آمرصاحب برای اکمالاتِ پشتِ جبهه حتا دست به فروش موترهایی که مربوط آمریت بود، میزد.
به باور من، قهرمان شدن و محبوبیت داشتن، کار سادۀ هر جنگجویِ بدون فکر و احساس نیست؛ قهرمانی فداکاری، تعقل، آگاهی و ازخودگذری نیاز دارد که در وجود آمرصاحب، همۀ این ویژهگیها وجود داشت. به هر صورت، بعد از گذشتِ چند روز، باز از آن بازار میگذشتم که به من اشاره شد کسی کارت دارد. متوجه شدم که استاد عاصم است. نزدش رفتم. استاد از من گله داشت. پرسیدم که استاد خیریت است، چه شده و چه کردهام. استاد عاصم گفت: من از خودت چنین توقعی نداشتم؛ زیرا گذشته از آشنایی، تو شاگرد من استی. باز گفتم: استاد خیریت باشد، گپ از چه قرار است، چه اتفاق افتاده است. استاد گفت: «چرا آن گپهایی که بین من و تو شد را به آمر صاحب گفتی؟» قسم خوردم که من نهتنها چنین عادتی ندارم بلکه اصلاً جرأتِ اینگونه گپها و حرفها را نزد آمر صاحب ندارم. به استاد گفتم: برداشتِ شما کاملاً اشتباه است. اما استاد عاصم با ناباوری گفت: «خیر باشد، هرچه بود گذشت!»
* ولیمحمد عاصم، فعلاً رییسِ یکی از محاکم مدنی کابل است. من با وی در زمانِ تحصیل آشنا شدم. ایشان مضمونی به نام حقوق مدنی را در دانشکدۀ شرعیات کابل درس میدادند.
Comments are closed.