گزارشگر:هارون مجیدی - ۲۴ سنبله ۱۳۹۴
توفان خون نام سومین مجموعۀ شعری شاعر حماسهسرا سید فضلاحمد پیمان است که بهتازهگی در ۳۰۰۰ نسخه در شهر هرات به چاپ رسیده است.
این مجموعه در ۵۲۵ برگ، ۱۵۰ شعر شاعر را در خود گنجانیده که کار صفحهآرایی آن را فضلاحمد عزیزی بهدوش داشته و در خزان ۱۳۹۴خورشیدی، نشر توانا با قطع وزیری بهدسترس علاقهمندانِ شعر و ادب قرار داده است.
سید فضلاحمد پیمان شاعر و نویسندۀ پارسیگوی و حقوقدان معاصر، از بانیان شعر مقاومت در افغانستان است که شعرهایش در روزگاران مبارزه توسط پایمردان در جبههها و در میان مردم به زمزمه گرفته میشده است.
فضلاحمد پیمان در ۱۳۲۰ هجری خورشیدی، در ولایت هرات بهدنیا آمد. مدرسه را در روستای ملدان از توابع ولسوالی انجیل آغاز کرد و در کنار آن به آموختن کتابهای عربی و دینی پرداخت. او سرودن شعر را در سن ۱۸ سالهگی آغاز کرد.
روزهای جوانی او همزمان بود با تجاوز شوروی به افغانستان که این همروزگاری طبع او را بهسوی انقلابیسرایی و آزادیخواهی کشاند.
از سید فضل احمد پیمان دو اثر به نامهای «شام شهیدان؟» و «نوای آزادی» پیش از این به چاپ رسیده که هر دو اثر پیمان بهصورت کل نایاب گردیده است. شام شهیدان نام اولین اثر پیمان است و نوای آزادی دومین اثر اوست که در سال ۱۳۶۸ خورشیدی با تیراژ ۵۰۰۰ جلد در چاپخانۀ پنگوئن در مشهد به چاپ رسیدهاست.
آقای پیمان در نخستین برگهای توفان خون مینویسد: «دفتر شعری که پیش روی خود دارید، دسته گیاهی است از حدیقۀ احساس و ارادت و مشت خاری از گلزمین عشق و محبت که با سیلاب اشک آبیاری شده و با توفان آه پرورش یافته است».
مرحوم استاد خلیلالله خلیلی در یادداشتی بر شعرهای سید فضلاحمد پیمان گفته است که «سید سخنور پیمان سوگوار، شور رسوا کن دشمن خوار و سوز نالهبرانگیز گلگون قبایان وطن در اشعار خجسته تو چندان مقام متعالی دارد که جایی برای تحلیل و نقد ادبی باز نمیگذارد. بهصراحت میتوان گفت که انسجام و رعایت مقررات و ریزهکاریها در شعر شیدای تو بیانگر همان سبک عراقی است که در دبستان هنرپرور، شعرساز روح انگیز و جانآویز پیر هرات پایه گذاشتهاست.»
شهید استاد برهانالدین ربانی رییسجمهور پیشین افغانستان بعد از خواندن اشعار سید فضلاحمد پیمان در یاداشتی چنین نگاشته بود که اشعار شاعرِ سوگوار تابلوی غمانگیزی از جگرهای سوخته و قلبهای پاره پارۀ مادران داغدیدهییست که منظرۀ قیامتزای اجساد پاره پارۀ کودکان معصوم قلبشان را خونبار و دیدگان شان را اشکبار ساخته است. اشعار شاعر شلاق لعنتِ تاریخ است که بر فرق جباران کرملین میکوبد.
همچنان، مرحوم مولوی محمدحنیف بلخی که سالهای درازی در بخشهای فرهنگی کار کرده و از خود آثار فراونی در زمینۀ شعر و تحقیق ادبی بر جا گذاشته، در پیوند بهکارهای او مینویسد: پیمان از نیایشی که بهحضور خداوند عرضه میدارد تا اینکه ضمن خطاب به هموطنانش همۀ فشردههای درونیاش را روی کاغذ ریخته و جنان آتشی بیفروخته است که هم میسوزد و هم میسوزاند.
رضا چهرقانی برچلویی نویسندۀ ایرانی در جای دیگری، دوبیتیها و اشعار پیمان را همطراز با اشعار و دوبیتیهای شاعر معروف عرب بیرم التونسی دانستهاست. او در مقالهیی زیر عنوان «تحلیل بنمایههای پایداری در ترانههای عامیانۀ افغانستان» دربارۀ پیمان میگوید: بیرم التنوسی را میتوان بنیانگـذار و پرورندۀ جنبش سخنسرایی تودهیی همروزگار مصر دانست. با آنکه در میان شاعران افغانستان کسی را همطراز با بیرم التونسی یا حتا نسیم شمال نمیتوان یافت، از بسیاری دو بیتیهای فضلاحمد پیمان هم نمیتوان صرف نظر کرد. این دوبیتیسرای افغانستان که به «سوگوار» مشهور است، نمونههای بعضاً جالب توجهی را در این زمینه عرضه کردهاست.
عبدالقیوم ملکزاد یکی از نویسندهگان نامآشنای افغانستان نیز دربارۀ پیمان و اشعارش در مقالهیی با عنوان سیری در قلمرو ادب حماسی مینویسد: روح سخن پیمان سوگوار، انباشته از درد و داغ است و بیشترینش آلوده با ماتم و اندوه و ارایه دهندۀ تصاویری از سروقدانِ به خون غلتیده و بازتاب دهندۀ وضع پریشان مردم عزادار و سیمای ویران خونین دیار!
توفان خون شعرهایی در قالب غزل، رباعی، دوبیتی، مرثیه و مثنوی شاعر را در بر دارد که او این کتاب خود را به مجاهدان افغانستان اهدا کرده است.
سید فضلاحمد پیمان بعد از سالها کار در نهادهای قضایی کشور، اکنون بازنشسته است و در هرات افغانستان زندهگی میکند.
این یادداشت را با شعری از او زیر عنوان «مطلع خورشید» در رثای شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور بهپایان میبریم.
آسمان باز همی گریه کند خون، یاران
گشته اوضاع جهان سخت دگرگون، یاران
باز اهریمن ظلمت به هواخواهی شب
زده بر مطلع خورشید شبیخون، یاران
خصم، افروخته در کشور ما آتش جنگ
هیچکس نیست در آن ناحیه مصون، یاران
پایمال ستم قشر ستمکرداریست
ارج انسانیت و حُرمت قانون، یاران
باغبان را کمر از جور تبر دار شکست
سرو را هم نبود قامت موزون، یاران
روبهی کرد به سر دستۀ شیران، اسفا
دشمن خاین روبه صفت دون، یاران
رخت بربست چو از عرصه علمدار سترگ
نیست زیبندۀ ما زیستن اکنون، یاران
مهد انصاری و اورنگ یمین الدوله
حیف باشد که بود مزرع افیون، یاران
همه رفتند از این راه، بیا تا برویم
آنچه ماندیم بجا از کم و افزون، یاران
+++
مصلحت نیست از این بیشتر آسودن ما
در وطن زنده نمانیم، ولو یک تن ما
باز از سنگر ما سرور و سرداری رفت
همدلی، هم نفسی، مؤنس و غمخواری رفت
اسوۀ ناب جهان بینی و افکاری رفت
قهرمان مرد دلیری، یل اعجاز گری
سمبل رزمی و اسطورۀ پیکاری رفت
بعد ازین درس وفا از که بباید آموخت؟
کز دبستان وفا، یار وفاداری رفت
کاروان را که شود سوی ظفر راهنمون؟
کز بر همسفران، قافله سالاری رفت
شده بر بام ملایک چو مسیحا به فلک
به ملاقات خدا، تشنۀ دیداری رفت
از دل و حوصلهگر غیر زند دم، چه عجب
مرد صاحبدل و از حوصله سرشاری رفت
بعد از این خواب، پسندیده نباشد ما را
که از این بزم، دل و دیدۀ بیداری رفت
هایای ملت آزاده! علم را به زمین
نگذارید گر از صحنه علمداری رفت
تا به سرمنزل مقصود، علم بردارید!
او اگر رفت، شما نیز قدم بردارید
هایای مرد برازندۀ کشور! مسعود
هایای فاتح پیروز و مظفر، مسعود
هایای صفدر اعجاز گر قلعه گشای
هایای کفر برانداز دلاور! مسعود
حیف باشد که تو در کنج لحد جای کنی
خیز و بشتاب همی جانب سنگر، مسعود
وقتی آنست که امروز نهی پا به رکاب
قهرمان، سف شکن، آزاده تکاور، مسعود
خیز و برببند میان تا همه یکجا برویم
های سرلشکر اسلام، برادر! مسعود
مادر میهنت از ناله نمی آساید
چشم بگشای و ببین حالت مادر، مسعود
خصم دارد سر طراحی نیرنگ دگر
غیر تدبیر تو کو، چارهیی دیگر، مسعود
هله بردار سر از خواب وصف آرایی کن
هست آمادۀ فرمان تو لشکر، مسعود
نام نامی تو بر تارک تاریخ وطن
تا ابد هست درخشنده چوگوهر، مسعود
جاودان جای تو در روضۀ رضوان بادا
دشمنت خوار و سرافگنده به دوران بادا
Comments are closed.