احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





اسطوره‌های جــهانی شدن

گزارشگر:ترجمه: کوروش برادری - ۱۵ میزان ۱۳۹۴

بخش سوم و پایانی
mnandegar-3جای انکار نیست که «در بازارهای بستۀ ملی که در آن‌ها قهرمان‌های ملی می‌توانند روی حمایت دولت حساب کنند، خطر تشکیل انحصار خیلی بیشتر از بازارهای جهانی است. هرچند خیلی از بنگاه‌های اقتصادی جهانی امروز بزرگ‌تر از سابق‌اند، اما به‌طور خودکار از قدرت بیشتر برخوردار نیستند. کمبود رقابت و بزرگی کاذب مقدمات قدرت و نفوذ را برای بنگاه‌های اقتصادی فراهم می‌کند. علاوه بر این، نبض برخی از شرکت‌های بزرگ در دست موفقیت در فروش کالاهای خود است و ناگزیرند نسبت به تحولات بازار سریع واکنش نشان دهند. تولیدکننده‌گان مارک‌های معروفی مانند Levise, Gap, Xerox ضربه‌پذیری موقعیت خود را در بازار با توجه به مارک‌های جدید و رقیب با پرداخت هزینه‌های سنگین مشاهده می‌کنند. در هر حال لازم است در نظر بگیریم که سرمایه‌گذاری‌های خارجی برخی از بنگاه‌های بزرگ در کشورهای فقیر شغل ایجاد کرده، و بدین‌وسیله زمینۀ انتقال تکنولوژی و دانش را مهیا می‌کنند. برای این قبیل کشورها، این می‌تواند نمایانگر مزایای زیادی باشد و نه آن‌چنان ضایعۀ واقعی قدرت و نظارت. با وجود این، من به هیچ‌وجه مایل نیستم که انکار کنم بنگاه‌های بزرگِ چندملیتی فوق‌العاده بانفوذند و فقط به‌سختی ممکن است بر آنان از طریق قوانین ملی نظارت کرد. بنگاه‌های اقتصادی قدرتمند چندملیتی در شاخه‌های مختلف صنعتی در بازار از قدرت قوی برخوردارند و گروهه‌فروشی (Oligopole) بین‌المللی برپا کرده‌اند. آن‌ها، بالاخص، در کشورهای درحال رشد، دایم برای کاهش مالیات و حذف خدمات اجتماعی فشار می‌آورند. و اغلب به محض تهدید به رفتن، امتیازات دولتی و قواعد فوق‌العاده کسب می‌کنند. با این‌همه نمی‌توان ادعا کرد که بنگاه اقتصادی چندملیتی در حال حاضر متشکل از تشکیلات غول‌پیکری است که بازارهایش و مسایل روزِ سیاسی را در معنای فراگیر تحت سلطه دارد. شرایط بغرنج‌تر از این است.
۸) کلیۀ کشورهای در حال رشد بازنده‌گان تجارت جهانی نیستند
در دهۀ گذشته، رشد صادرات کشورهای در حال رشد مدام از رشد صادرات کشورهای صنعتی بیشتر بوده است.– افزایش میانگینی بالغ بر ۱۰ بوده و مال کشورهای صنعتی ۵ درصد. افزون بر این، تجارت کشورهای در حال رشد با یکدیگر رشد سریعی داشته است تا با کشورهای صنعتی شمال. پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، نرخ افزایش صادرات در کشورهای در حال رشد (در قیاس با افزایش حجم تجارت) بر ملل صنعتی برتری داشته است. برخلاف گرایش جهانی در سال‌های ۲۰۰۲ ۲۰۰۱، رشد تجارت آسیای شرقی و اروپای شرقی بالا رفته است. در مقابل، خاورمیانه نتوانسته است سهمِ خود را در تجارت جهانی افزایش دهد، و سهم کشورهای افریقایی به طرز فاحشی نزول کرده است. با این که درصد سهم در تجارت جهانی نمی‌تواند به عنوان شاخص رتبۀ کشورهای در حال رشد در تجارت جهان قلمداد شود،– به رغم افزایش صادرات سهم آن در تولید ناخالص داخلی در طی سی سال گذشته افت داشته است؛ اما وضع برخی کشورها از کشورهای دیگر به مراتب بهتر است. ویژه‌گی‌های محیطی و نابرابری‌های منطقه‌یی را باید در رشد صادرات و هنگام پیشرفت اقتصادی در نظر گرفت.
۹) جهانی شدن اقتصاد و ساختار کنونی حُکمرانی بین‌المللی به هیچ‌وجه نافی «رای» و نفوذ کشورهای در حال رشد نیست
به همین جهت مسالۀ سیاستِ کمک به کشورهای در حال توسعه در حال حاضر در صدرِ مسایل سازمان تجارت جهانی قرار گرفته است. فرآیندهای تصمیم‌گیری و سازوکارهای میانجی‌گری در حل‌وفصلِ اختلافات در درون این سازمان به کشورهای کوچک امکان می‌دهد در مقابل کشورهای بزرگ عرض اندام کنند. کاستاریکا امریکا را به واسطۀ حقوق بین‌الملل در مقابل سازمان تجارت جهانی شکست داد. البته توزیع قدرت و نفوذ در سطح جهانی به‌شدت نابرابر است، هم در سازمان‌های دولتی بین‌المللی، هم در توزیع ذخایر اقتصادی. مُدالیته‌های رای‌گیری صندوق جهانی پول و بانک جهانی برای نمونه از هفت کشور صنعتی جهان به‌وضوح حمایت می‌کنند، یعنی گروه متشکل از هفت کشوری که در اقتصاد ملی سرآمد هستند؛ نتیجتاً این کشورها نفوذ بی‌سابقه‌یی بر هیأت‌های تصمیم‌گیری سازمان‌های میان‌دولتی دارند و بر همۀ جوانب کارشان تأثیر می‌گذارند. با این همه، سیاست در سطح جهانی نمی‌تواند به‌راحتی گرایش‌های قدرتمندترین کشور تلقی شود. اگر این‌طور بود، غیرقابل فهم می‌ماند چرا مقاصد سازمان‌های تعیین‌کنندۀ جهانی این‌قدر عوض شده باشند.
۱۰) مقاومت علیه منافع سیاسی و اقتصادی حکم‌فرما به این دلیل محکوم به شکست نیست، چون نمی‌تواند به ذخایر اکثر کشورها و بنگاه‌های اقتصادی چندملیتی اتکا کند
این واقعیت که سازمان‌های بین‌المللی و فراملی مرتب در حال افزایش هستند و نفوذشان بیشتر می‌شود، شکل و دینامیکِ سیاست را تغییر می‌دهد. در حالی که بخش بزرگی از صدسالۀ گذشتۀ سیاست بین‌المللی عمدتاً میان دولت‌ها روی داد، اما با سازمان‌های فرادولتی مانند سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی عرصه‌های تازه‌یی پدید می‌آیند که در آن‌ها خلق‌ها می‌توانند برای سخنانِ خود گوش شنوایی پیدا کنند. موضوع آن‌ها علاوه بر این می‌تواند توسط شبکه‌یی از آن سازمان‌ها، گروه‌ها و جنبش‌های فراملی به عهده گرفته شود که اغلب نیروهای نوین در حال طلوع جامعۀ مدنی جهانی نامیده می‌شوند. نفوذ و وزنۀ سیاسی این نیروها را نمی‌شود در مقولات «قدرت سخت»، یعنی در توانایی مجبور کردن یا برانگیختن دیگران به تغییر رفتار خود، خلاصه کرد، بلکه در «قدرت نرم» آنان، یعنی در توانایی تأثیر نهادن بر منافع، ایستارها، اولویت موضوعات و هویت‌های دیگران. در جهانی که توسط رسانه‌ها فرا گرفته شده، جامعۀ مدنی جهانی از قدرت ارتباطی قابل توجهی برخوردار است، یعنی از این امکان که به تماشاچیان جهانی دسترسی پیدا کند و عقیدۀ عمومی بین‌المللی را تحت تأثیر قرار دهد. از زمرۀ کارزارهای جوان و موفق فعالینِ جامعۀ مدنی جهانی کارزار (Jubilee۲۰۰۰) بخشیدن بدهی‌های فقیرترین کشورهای جهان سوم توسط کشورهای پیشرفته و صنعتی شمرده می‌شود که ائتلاف بین‌المللی برای ایجاد دادگاه بین‌المللی و معاهدۀ اوتاوا برای تقبیح مین‌های ضد نفر. در گروه‌بندی‌های پیچیدۀ قدرت سخت و قدرت نرم، همان‌طور که آن امروز مهر و نشانِ خود را بر نظم جهانی می‌کوبد، به هیچ‌وجه همیشه آنانی دست بالاتر ندارند که از اولی برخوردارند(دولت‌ها و منافع قدرتمند اقتصادی).
فشردۀ این نقد اسطوره‌های عامه‌پسند جهانی شدن این بینش است که جهانی شدن به‌ساده‌گی یک فرآیند یک‌پارچه و واحد نیست؛ فرآیندی که یا فقط سراپا نتایجِ مثبت یا منفی به‌وجود می‌آورد. در مقابل، جهانی شدن از تحولات درهم پیچیده‌یی تأثیر می‌گیرد که تاثیرات متنوعِ آن را باید با دقت از هم بازشناخت و بررسید. اما یک نکته از همین حالا روشن است: جهانی شدن به معنای «پایان سیاست»، یعنی پایان امکان مداخله در جریانات اقتصادی و اجتماعی نیست. برخلاف، جهانی شدن به معنای گسترش قلمرو کنش سیاسی و همین‌طور طیف گسترده‌یی از فعالین سیاسی است. بدین ترتیب جهانی شدن نشانۀ مرحله جدید سیاست با طرق تازه در سطوح بسیار مختلف است؛ وظایف نوینی که مسببش جهانی شدن بوده، به احتمال قوی به هیچ‌وجه سرشتش زودگذر نیست. آن عواملی که جهانی شدن را به حرکت درمی‌آورند، اهمیت خود را در آیندۀ نزدیک، مستقل از جزییات صورت‌بندی سیاسی، از دست نمی‌دهند.
در خلال دهه‌های گذشته، رشد چندجانبه‌گی در حوزۀ روابط بین‌المللی و توسعۀ حقوق بین‌الملل مقدمات تکیه‌گاه سوسیال دمکراتیک را برای جهان تدارک دیده‌اند. آن‌ها بنیاد تقویت کردن نهادها و اصول سوسیال دموکراتیک را تشکیل می‌دهند. علاوه بر این، احیاناً می‌توانند به ائتلاف سیاسی گروه‌هایی سوق دهند که می‌خواهند از این دستاوردها دفاع کنند. البته تا کجا این نیروها خود را ملزم به اهداف دموکراسی اجتماعی جهانی بدانند و بتوانند بر اضداد ریشه‌یی که ناشی از منافع عمیق ژئوپلتیک و ژئواقتصادی هستند، غلبه کنند، روشن نیست. بازی سرنوشت‌سازی است، اما بُرد بالقوه برای امنیت و رشد انسان‌ها هم فوق‌العاده خواهد بود، وقتی دموکراسی اجتماعی جهانی تحقق پیدا کرده باشد. اما این نکته آشکار است: سیاست‌های امنیت و رشد کنونی به اهدافِ خود نمی‌رسند. جای انکار نیست که ما به یک سیاستِ نوین نیاز داریم.
ترجمه: کوروش برادری
منبع:
Generation Global
Ein Crashkurs
Herausgegeben von Ulrich Beck
Suhrkamp Verlag, Frankfurt am Main, ۲۰۰۷

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.