گزارشگر:عرفان فاتحی/ دوشنبه 4 عقرب 1394 - ۰۳ عقرب ۱۳۹۴
بخش دوم و پایانی
همچنین نبود مجالی برای تقابل با هرگونه باور اخلاقی در گفتمان احساسگرایان هنوز حل نشده باقی مانده. در این مورد، حدود یک قرن پیش جورج ادوارد مور اینگونه استدلال کرد که دو فرد در مورد رهیافت مسألهیی اخلاقی به همفکری مینشینند و در پایان به نتایج ناهمسانی در اینباره که آیا راهکار الف اولیتر است یا ب، میرسند. هیچکدام از طرفین نمیتواند قضاوتی دربارۀ حس طرف مقابل در تشخیص «بهتر» و «بدتر» انجام دهد. برخلاف ادعای هیوم که این احساسات در جوامع انسانی یکسان و همهگیر هستند.
هیوم تأکید زیادی بر مفهوم سود در مرزبندیهای اخلاقی داشت. معروفترین شاگرد او جان استوارت میل “سودگرایی” را به یک سیستم اخلاقی تمامعیار و کامل تبدیل کرد. اما مفهوم «سودمندی» میدان را برای جولان نظریههای سنتی مربوط به اخلاق باز میکند. قبل از هر چیز باید مشخص کرد که عمل مفروض برای چه کسی یا چه چیزی و تحت چه شرایطی سودمند واقع خواهد شد. مطمیناً اینکه بخواهیم هر فرد بهتنهایی و منفرداً به این سوالها پاسخ دهد، درست و مفید به فایده نخواهد بود، چون هیچ کس حق ندارد معیارهای سودمندی را بر فردی دیگر تحمیل کند. نباید این نکته را فراموش کرد که در واقعیت، یکسان بودن الگوهای رفتاری سودگرایی و تعابیر مرسوم اصول و تعهدات اخلاقی بسیار نادر اتفاق میافتد، مگر از روی یک تصادف صرف. از سوی دیگر موضوعی که دنبالهروهای فلسفۀ افلاطون بر آن تأکید دارند این است که این برداشت از سودمندی و خوشبختی در تضاد آشکار با چیزی که افلاطون از یودایمونیا برای رفاه، خوشبختی و شکوفایی انسان تعریف کرد، قرار دارد.
اما فلسفۀ اخلاق محدود به قلمرو احساسگرایان و تجربهگرایان بریتانیایی نماند. «انقلابی کپرنیکی» در حوزۀ اخلاق به وقوع پیوست. کانت در “نقد عقل عملی” که دومین بخش از نقدهای سهگانۀ اوست، فهم تازهیی از اصول اخلاقی ارایه داد.
کانت اخلاق را بر پایههای منطق بنا میکند و قلمروِ اخلاق را متعلق به کسانی میداند که نگرش استدلالی به مسالۀ اخلاق دارند.
اصلی که در فلسفۀ اخلاق کانت بیشتر از همه مورد توجه قرار گرفته است، اندیشۀ او مبنی بر اینکه یک اصل عملی مناسب برای عمل اخلاقاً شایسته، باید اصلی باشد که بتواند به طور همهگیر مورد اعتقاد قرار بگیرد یا به تعبیر کانت، بتوان آن را به عنوان قانون کلی، اراده کرد. این همان تقریر نخست از «امر مطلق» اوست. کانت معتقد بود که وقتی کسی خلاف اخلاق عمل میکند، نسبت به قوانینی که هرکسی اطاعت از آنها را اراده خواهد کرد، استثنایی برای خودش، یا استثنائاتی مانند «فقط برای این یکبار»، قایل میشود. بنابراین، بهترین تلقی از اخلاق این است که آن را فهم اصولی که به لحاظ دایره و کاربردشان کلیتپذیراند، در نظر بگیریم.
کانت در نقطۀ مقابل احساسگرایان، این «قوانین» و پایبندی صادقانه به آنها را یگانه سنگِ محک برای اخلاقی خواندن یک عمل میداند که قابل تعمیم به غالب شرایط بدون توجه به معیارهای اخلاقی حاکم و تفاوتها و شرایط محیطی هستند. همچنین او در نقد عقل عملی در ارتباط با «امر مطلق» چنین میگوید: «چنان رفتار کن تا بشریت را چه در شخص خود و چه در شخص دیگری همیشه به عنوان یک غایت به شمار آوری و نه همچون وسیلهیی.» که با این گزاره به تقریر دوم از «امر مطلق» کانت میرسیم که طبق آن شرط شده است که انسانها نباید با اشخاص دیگر به منزلۀ وسیلۀ صرف، بلکه همیشه باید با آنها به منزلۀ غایت رفتار کنند.
این مؤلفۀ تفکر کانت، بازتاب بسیاری در متفکران بعدی داشته است. برای مثال، مارکوس سینگر، بر منطق کلی چیزی که او از آن به «اصل تعمیم» تعبیر میکند، متمرکز میشود. بر طبق این اصل، آنچه برای یک شخص درست است، باید برای شخص واقع در همان شرایط یا شرایط مشابه، درست باشد. هر فرد به پرسش «چه میشود اگر همه آن را انجام دهند؟» میرسد و با تمام وجود آن را درک میکند که نظریۀ سینگر، تحقیقی در زمینۀ شرایط کاربرد صحیح آن است. سینگر معتقد است که این اصل، پیشفرض هر حکم اخلاقی مشروع است. اما بعدها سینگر از کانت فاصله میگیرد، هم از این جهت که التزامهای مابعدالطبیعی کانت را کنار میگذارد و هم از این جهت که مبنای کانت را در خصوص توجه به چیزی که بتوان آن را به عنوان دستور کلی اراده کرد، رها میسازد و به بررسی مطلوبیت پیامدهای یک اصل، همراه با اطلاق کلی آن، میپردازد.
هرچند تقریر سومی هم از امر مطلق بدین صورت که «چنان عمل کن که اراده بتواند در عین حال، به واسطۀ دستور اراده، خود را واضع قانون عام لحاظ کند» از کانت ارایه شد، اما خود او صراحتاً میگوید که این تعابیر همه صورتهای مختلف یکه قانون واحد هستند، به بیانی دیگر ما یک «امر مطلق» بیشتر نداریم.
در نگرش کلی، آزادی یک مفهوم بنیادی در فلسفۀ کانت است که در هر دو بخش نظری و عملی فلسفۀ او نقش مهمی دارد، هرچند نقش آن در فلسفۀ عملی بسیار برجستهتر است. کانت در فلسفۀ اخلاق خود، آزادی را مبنای استدلال بر اخلاقیات قرار داده است و چنین استدلال میکند که اگر ما دارای ارادهیی آزاد باشیم، در آن صورت است که اخلاق واقعی خواهیم داشت و قانون اخلاق برای همۀ ما معتبر خواهد بود.
با این وجود، این نوع نگرش عقلانی به اخلاق هنوز روزنهها را برای مسالۀ «نسبیت اخلاقی» که در آن عقلانیت و استدلال اخلاقی هر فرد با ملاحظۀ پیامدهای اخلاقی هر عمل مرتباً در حال دگرگونی است، باز میگذارد.
***
منابع برای مطالعۀ بیشتر:
Hare, R.M. Moral Thinking. Oxford, ۱۹۸۱
Mackie, J.L. Ethics: Inventing Right and Wrong, ۱۹۷۱
Stewart, N. Ethics: An Introduction to Moral Philosophy. Polity Press, ۲۰۰۹
Comments are closed.