بررسی زنده‌گی امیرتیمور گورکانی و سلسلۀ گورکانیان

گزارشگر:جمشید معظمی ــ نویسندۀ ایرانی/ شنبه 9 عقرب 1394 - ۰۸ عقرب ۱۳۹۴

mnandegar-3منطقۀ خاورمیانه همیشه و در گذرگاه تاریخ، دادگاه و خاستگاهِ ادیان و مذاهب، و دست‌خوشِ حوادث و بلایای طبیعی و غیرطبیعی بوده است. ناحیۀ بین‌النهرین از جمله نواحی‌یی است که ریشه و اصل ادیان ابراهیمی از آن‌جاست، بنابراین در طول تاریخ همواره مطمح نظر جهان‌گشایان و فاتحان بوده است. از اسکندر مقدونی تا اعراب و مغولان و سرانجام اروپاییان در این موضوع سهیم و شریک هستند. اما ایرانِ کهن به‌دلیل موقعیت خاص ژیوپلتیک و منابع زرخیزش، دارای جایگاه ویژه‌یی است.
در دوران حکومت خوارزمشاهیان، ایرانِ قدیم در ظاهر یک امپراتور قدرتمند جلوه می‌کرد و سلطان محمد خوارزمشاه درصدد حمله به چین و فتح آن بود؛ اما به‌دلیل ظلم و ستم و استبداد و خودکامه‌گی بی‌حد‌وحصری که داشت، مردم از او و حکومتش ناراحت و ناراضی بودند و بنابراین از درون، تهی و پوچ بود. از طرف دیگر، مغولان نیز به رهبری تموچین که بعدها به چنگیزخان معروف و مشهور شد، با تشکیل یک امپراتوری منظم و قدرتمند کشور چین را فتح کردند و با از بین بردن حکومت‌های محلی در عمل با ایران همسایه شدند. آنان در ابتدا از قدرت حکومت خوارزمشاهی ترس و واهمه داشتند. ولی پس از قتل بازرگانان مغول توسط حاکم شهر، با لشکری عظیم به سوی ایران‌زمین حمله کردند. پس از شکست حکومت خوارزمشاهیان و تصرف ایران توسط مغولان، این سرزمین توسط فرزندان چنگیز اداره می‌شد. در طول یک‌صدوپنجاه سال حکومت ایلخانان مغول عملاً در ایران حکومت‌های ملوک‌الطوایفی تشکیل شده بود.
سلسله‌هایی چون چوپانیان آل مظفر، جلایریان آل اینجو و غیره. البته به‌دلیل ستم‌های مغولان و اعوان و انصارشان بذرهای قیام و انقلاب و عصیان در میان مردم کاشته شده و بالیده می‌شد که نمونۀ آن قیام «سربه‌داران خراسان» بود. خروج سربه‌داران خراسان از لحاظ وسعت، بزرگ‌ترین و از نظر تاریخی، مهم‌ترین نهضت آزادی‌بخش خاورمیانه تلقی می‌شد و بدون تردید، تأثیر حتمی در نهضت‌های دیگر داشت. به دنبال این نهضت بود که در مازندران، گیلان، کرمان و سمرقند و حوزۀ رود زرافشان، نهضت‌های متعددی به وجود آمدند. در این نهضت‌ها بی‌نوایان و پیشه‌وران شهری شرکت داشتند. البته در میان این نهضت‌ها، گروه‌های ناهماهنگ و نامتجانس حتا مالکان بزرگ هم شرکت داشتند و علت آن، تصرف و انزجار مشترکی بود که آنان از خودکامه‌گی، دزدی و غارت و تجاوز اعیان صحرانشین ترک و مغول داشتند. آن‌ها قصد داشتند که حکومت مغولان را سرنگون کنند.
نهضت سربه‌داران در آخرین سال‌های حکومت ابوسعید بهادر در خراسان به وجود آمد. پایه‌های رهبری آن را در آغاز یکی از شیوخ صوفیه از اهالی مازندران به نام شیخ خلیفه گذاشت. وی در جوانی به تحصیل علم پرداخت و قرآن را حفظ کرد. او با صدای موثر و دل‌پسندی قرآن می‌خواند. او پس از مسافرت‌های بسیار در شهرها و ملاقات با بزرگان و سران فرقه‌ها، سبزوار را برای نشر عقاید خود مناسب دانست؛ زیرا سبزوار یکی از کانون‌های مذهب تشیع و در عین حال از مراکز سنت‌های وطن‌پرستی کشور و از هر لحاظ مناسب بود. خلیفه پس از ورود به سبزوار در مسجد جامع منزل گزید و متوطن گردید، با صدای بلند قرآن خواند و وعظ کرد. در اندک مدتی گروهی مرید و شاگرد او شدند. جماعتی از فقهای اهل سنت که تبلیغات شیخ را به زیان خود می‌دیدند، علیه او تحریک و توطیه کرده، سرانجام در یک شب پنهانی او را دستگیر و به یکی از ستون‌های حیاط مسجد به دار آویختند و در شهر شایع کردند که شیخ خودکشی کرده است. ولی شاگرد او شیخ حسن جوری، راهش را تداوم بخشیده و به مبارزه علیه مغولان پرداخت.
البته سربه‌داران پس از پیروزی بر مغولان و تشکیل حکومت هم مانند تمامی نهضت‌ها که دچار رکود و جمود می‌شوند و از حرکت انقلابی و آزادی‌بخش باز می‌مانند، از حرکت و جنبش بازماند.
آن‌چه که تصویر شد، گوشه‌یی از اوضاع نابه‌سامان سیاسی ـ اجتماعی ایرانِ کهن پیش از ظهور فتنۀ تیمور بوده است و به تعبیر حافظ غزل‌سزای نام‌آور فارسی: سوختم در چاه صبر از بهره آن شمع چگل / شاه ترکان فارغ‌است از حال کو رستم. فساد و تباهی فسق و فجور حکام و امیران ظلم و ستم هرج و مرج و بی‌قانونی مردم را عاصی و طاغی کرده بود؛ حتا صلحا و ابرار جامعه نیز خواهان دگرگونی وضع موجود بودند. دسیسه و توطیه و برادرکشی به اوج خود رسیده بود، اکثر شعرا و قضات و علما نیز برای خوشامد و خوش‌آیند طبقۀ فسق و فجور که مدتی قدرتی یافته بودند؛ اعمال ایشان را عین فضیلت و تقواپیشه‌گی و بر منهج عدل و عین صواب تلقی و تبلیغ می‌کردند. حال طایفۀ قلیلی که به این راه ذایل و فجایع آلوده نشده بودند و عفت ذاتی و قناعت طبع و پاکی فطرت داشتند، همواره در رنج و عذاب و تعب به سر می‌بردند.
در ‌چنین محیط آلوده‌یی، مردم همواره در انتظار یک منجی یا رهبرِ فرهمند هستند که زیر لوای او به این وضعیت خاتمه دهند. در عرصۀ چنین آشفته‌بازاری متأسفانه قدرت‌هایی که به عنوان ناجی مطرح می‌شوند، به مراتب بلاها و مصایب سنگین‌تری نصیب آن جامعه و ملت می‌کنند. باری از آن‌چه گذشت و شمه‌یی از وضعیت اجتماعی ایران‌زمین ترسیم و تصویر شد، مشخص می‌شود هر قدرتی ولو ضعیف‌تر از تیمور با محاسبات دقیق وارد عمل می‌شد، به طور قطع و یقین قرین توفیق و موفقیت می‌شود.
آشنایی وصلت تیمور با همسرش، در واقع سرآغاز موفقیت‌های تیمور است که با ماجراها و حوادث بی‌شماری همراه است و سرانجام با قتل ناجوان‌مردانۀ امیرحسین به دست تیمور خاتمه می‌یابد. به گفتۀ ابن عرب‌شاه: چون تیمور بر ممالک ماوراءالنهر دست یافت و حاکم شد، دختران پادشاهان را به همسری برمی‌گزید که لقب گورکان در لغت مغول به معنی داماد است. پس از تسلط بر ماوراءالنهر، اقدام به لشکرکشی به سوی ممالک و مناطق دیگر نمود. ابتدا به هرات لشکر کشید و ملک غیاث‌الدین را به اسارت خود درآورد.پایتخت حکومت تیمور گورکانی، شهر سمرقند بود.
تیمور در عین سفاکی و جنایت‌پیشه‌گی، فردی بسیار مزور و ریاکار بود. به‌طوری که پس از قتل‌عام مردم دمشق، دستور داد در آن شهر کنگرۀ بزرگ اسلامی تشکیل دادند تا راجع به قرآن بحث شود. در لشکرش دارای مسجدی بود که قطعات آن را حمل می‌کردند تا در هر جا اتراق نمایند، آنجا مسجد را بنا کنند و نمازها را به جماعت برگزار کنند. لشکریانش نیز مانند او مردمانی سنگ‌دل بودند. آن‌ها افرادی سخت‌کوش و بی‌باک و پرطاقت بودند. تیمور پس از قتل امیرحسین و تصرف سمرقند به سوی بلخ حرکت کرد و آن‌جا را متصرف شد. برای فتح خوارزم چهار بار در طول هشت سال به آن‌جا لشکر کشید. خوارزم در آن زمان تحت حکومت حسین صوفی امیر آن ناحیه بود. خوارزم از ممالک بزرگ آباد و پرجمعیت و خاستگاه دانشمندان و شعرا و دیگر هنرمندان، خاصه موسیقی‌دان، بود و به روایت عرب‌شاه: مردم خوارزم به لطف و محبت حشمت و ظرافت مانند مردم سمرقند مشهور بودند، اکثراً مردمی ادیب و بافضیلت بودند. از جمله کارهای تیمور، سرکوب نهضت سربه‌داران خراسان بود. خواجه علی موید حاکم سربه‌داران را به حضور طلبید و از مذهب او و مردمش پرسید. خواجه علی موید با نهایت خواری و مذلت و انکسار گفت: «الناس علی دین ملوکهم» مردم بر دین پادشاهان خود هستند و مذهب من مذهب امیر صاحبقران است. تیمور از این سخن خواجه علی فوق‌العاده خوشحال شد و گفت مذهب من مذهب اهل سنت و جماعت است. در سال ۷۸۵ هجری سربه‌داران در سبزوار و اطراف علیه تیمور خروج کردند. لشکریان تیمور سبزوار را تسخیر و دژ نیرومند آن را ویران ساختند. تیمور کشتار وحشت‌ناکی از قیام‌کننده‌گان سربه‌دار کرد و دوهزار نفر از آنان را زنده به گور کرد. سپاهیانش با استفاده از باروت و نفت، برج و باروهای شهر را ویران کردند و سپاهیان او پس از ورود به شهر، قتل‌عام وسیعی را آغاز کردند؛ به طوری که خیابان‌ها و کوچه‌های شهر پر بود از لاشه‌ها و اجساد اهالی شهر و زنان و دختران شهر که تحت عنوان کافر حربی به اسارت گرفته شدند.
حمله به شهر اصفهان و قتل‌عام جان‌سوز مردم آن سامان هم، از حوادث تلخ جنگ‌ها و تبهکاری‌های تیمور است. وقتی سپاهیانش شهر اصفهان را محاصره کردند، علمای اصفهان از وی امان خواستند که تیمور پذیرفت و جمعی از کسان خود را برای گرفتن مالی که اصفهانیان تعهد کرده بودند، به آن‌جا فرستاد. مأموران تیمور با کمال بی‌رحمی و خودکامی عمل می‌کردند. ابن عرب‌شاه می‌گوید که: مأموران تیمور سر به تبهکاری و دست به آزار اهالی برآوردند و مردم را بنده‌وار به خدمت گرفتند و دست بر پردگیان دراز کردند و آزار و ستم از حد بردند. طبق نوشتۀ تاریخ روضه‌الصفاء، عده‌یی از مردم اصفهان که از مظالم محصلان و نوکران امرای تیمور به جان آمده بودند، به اتفاق مردی به نام علی (کچه پا) که آهنگر جوانی بود، سر به شورش برداشتند. در یک شب تعداد شش‌هزار نفر از نیروهای تیمور را قتل‌عام کردند و چون شب به پایان رسید و تیمور از ماجرا آگاه شد، دستور داد نیروهایش به قتل‌عام مردم اصفهان بپردازند؛ به طوری هفتادهزار نفر در آن شهر توسط نیروهایش قتل‌عام شدند و زنان و دخترانِ آنان به اسارت رفت. از سرهای کشته‌گان در آن شهر مناره ساخته شد و اصفهان در طی دو روز به ویرانه و تلی از خاک بدل شد. پس از فتح اصفهان به جنگ در دشت قبچاق در منطقۀ ماوراءالنهر پرداخت. در این جنگ نیز تیمور به سپاهیانِ خود وعدۀ تصاحب اموال و زنان مناطق تصرف‌شده را داد بود. در سال ۷۹۴ او به جنگ سلسلۀ آل مظفر در فارس پرداخت و آنان را نیز شکست داد. برای سرکوبی احمد جلایر به بغداد لشکرکشی و بغداد را هم فتح کرد. پس از آن آن‌جا را ویران کرد و در تمامی مناطق فتح شده صنعتگران، هنرمندان و دانشمندان را به شهر سمرقند انتقال می‌داد.
تیمور به بهانۀ سرکوب هندوهای بت‌پرست در سال ۸۰۰ هجری به هندوستان لشکر کشید. در دهلی سپاهیانِ او تمام مردم را قتل‌عام کردند و بیش از یک‌صدهزار اسیر هندو را به کام مرگ فرستادند. سرانجام در هشتم ماه ربیع‌الاول تیمور فاتحانه وارد دهلی شد و به اصطلاح بارعام داد و فرمان داد در روز جمعه دهم ماه، مولانا ناصرالدین عمو به شهر برود و خطبه به نام تیمور و ولیعهد او محمدسلطان بخواند و تا روز شانزدهم ربیع‌الاول به شادی فتح دهلی به عیش و عشرت پرداخت. پس از آن، تیمور در جنگ معروف آنقره شرکت کرد که با سلطان عثمانی ایلدور جنگید که طی آن سلطان عثمانی شکست خورد و به اسارت نیروهای گورکانی درآمد. پس از فتح عثمانی شام و دمشق را فتح نموده و به سوی گرجستان حرکت کرد. در آن‌جا هم فتوحانی را نصیب خود و سپاهیانش کرد. سپس به سمرقند بازگشت. در میان کشورهای شناخته شدۀ آسیای آن روز، تیمور تنها چین را فتح نکرده بود. شهر کش زادگاهش اینک اگر نه عروس شهرهای جهان، لااقل عروس شهرهای ماوراءالنهر و خراسان بود. او تصمیم گرفت سلاطینِ دنیا را به آن شهر دعوت کند و زیبایی‌های زادگاهش را به آن‌ها نشان دهد. دعوت برای ۴۲ پادشاه فرستاد شد، الا پادشاه چین تمام سلاطین دعوتش را پذیرفتند مگر پادشاه چین. همین امر او را به خشم آورد و با بسیج لشکر ۴۰۰ هزار نفری به سوی چین حرکت کرد. این امر در ۸۰۷ هجری قمری اتفاق افتاد، اما به‌دلیل سرمای شدید در شهر اترار و افراط در میگساری جان سپرد. بازمانده‌گان تیمور چهار پسر بودند:
۱) غیاث‌الدین جهان‌گیر
۲) معزالدین عمر شیخ
۳) جمال‌الدین میران‌شاه
۴) میرزا معزالدین شاهرخ.
اکثر فرزندانِ او قبل از پدر فوت شده بودند، تنها شاهرخ‌میرزا مدت ۴۳ سال سلطنت کرد. البته اتکای شاهرخ به روحانیان و مأموران کشوری بود، نه نیروهای قبیله‌یی ترک. همسر شاهرخ میرزا گوهرشاد آغا یا گوهرشاد بیگم از زنان بافضیلت محسوب شده است که مسجد گوهرشاد از یادگارهای ارزندۀ اوست. اولاد و احفاد تیمور، مدت‌ها در نواحی ماوراءالنهر و هندوستان حکومت کردند؛ به طوری که تا زمان فتح هند توسط نادرشاه افشار، پادشاه هند فردی گورکانی و از نواده‌گان تیمور بود. البته فرزندان تیمور و خصوصاً شاهرخ و دو فرزندش الغ‌بیک و میرزا بایسنقر، هر دو در ترمیم ویرانی‌های پدر و جدشان کوشش فراوان و مساعی جمیله‌یی به عمل آوردند؛ به طوری که شهر هرات به زیباترین شهرهای جهان تبدیل شد و در آن‌جا مجمعی از هنرمندان، ادبیان و دانشمندان فراهم آمد. نورالدین عبدالرحمان جامی در زمان سلطان حسین بایقرا از نواده‌گان تیمور در هرات می‌زیست.

منبع: www.sharghnewspaper.com

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.