تونس از استبداد تا اسـلام‌گرایی مـردم‌سـالار

گزارشگر:محمدخان مدقق/ یک شنبه 24 عقرب 1394 - ۲۳ عقرب ۱۳۹۴

بخش سوم

mandegar-3خصوصیات نظام سیاسی تونس
نظام سیاسی تونس یک نظام به‌شدت اطلاعاتی و امنیتی بود و دستگاه امنیتی نسبت به تمامی مسایل با دستِ باز عمل می‌کرد. در واقع این دستگاه از نقطه‌نظرِ صلاحیت اجرایی برابر با کل نظامِ تونس بود و بر تمامی حوزه‌ها کنترول داشت و اصلاً جایی برای نیروهای سیاسی و مدنی باقی نمانده بود. از سوی دیگر، این دستگاه و همۀ نهادهای اقتصادی تونس در چنگال رؤسای جمهور قرار گرفته بودند.
این نظام پس از اعطای یک سری از آزادی‌ها برای نیروهای سیاسی و مدنی، از ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹دوباره به نابودسازی روشمندِ آنان از طریق دستگیری و تبعید توسط دستگاه امنیتی دست به کار شد؛ چنان دستگاه امنیتی قدرتمندی که در حدود بیش از ۱۳۰هزار عضو داشت! آمارها نشان می‌دهند که برای هر ۱۰۰ تبعۀ تونسی، ۱ الی ۳ نفر اطلاعاتی عملاً وجود داشت.
در کنار نیروهای اطلاعاتی علنی، نیروهای مخفی نیز وجود داشتند که مسوولیت آن‌ها را تعقیب فعالین سیاسی، مدنی، حقوق‌دانان، سندیکاهای اقتصادی، انجمن‌ها، روزنامه‌نگاران… و حتا شهروندان عادی‌یی که نسبت به سیاست‌های حکومت دل خوشی نداشتند، تشکیل می‌داد. دولت بن علی تنها به وضع قوانین و مقررات بازدارندۀ افکار رقیب و تشکیل احزاب سیاسی در تونس بسنده نکرد، بلکه تا حد توان از شیوه‌های غیرانسانی، غیراخلاقی و خلاف موازین حقوق بشری نظیر تعقیب، مراقبت علنی و پیوستۀ فعالین سیاسی با استفاده از نیروهای لباس شخصی، محاصرۀ منازل و دفاتر سازمان‌های سیاسی بهره می‌گرفت.
تاختن بر حقوق و آزادی‌های فعالین سیاسی از سوی لباس شخصی‌ها از معمول‌ترین شیوه‌های سرکوب به شمار می‌رفت. از این‌رو بسیار ساده و طبیعی بود که در جریان راه‌پیمایی‌ها و اعتراضات مردمی، چپاول‌گری‌هایی صورت بگیرد و دولت بااستفاده از این فرصت‌ها، تصویر نامطلوبی از اعتراضات مردمی ارایه کند.
گروه‌های سیاسی چنان در مضیقه قرار گرفته بودند که دولت برای تثبیت فضای امنیتی، مخالفین سیاسی خود را به اتهام‌های ناروا نشانه می‌رفت. گروه‌های سکولار به دست داشتن در قاچاق مواد مخدر و اختلاس و گروه‌های اسلام‌گرا به تروریست بودن و یا حمایت از تروریست‌ها متهم می‌شدند. گذشته از آن، هر فعال اقتصادی که به حوزۀ سیاست نزدیک می‌شد، با مجازات هنگفت مالی روبه‌رو می‌شد. مردم تونس به این باور رسیده بودند که هر تونسی در دستگاه امنیتی پرونده‌یی دارد که با پروندۀ احوال شخصیۀ او یک‌جا به ثبت رسیده است.
عوامل پیشرفت النهضه
۱ – انتفاضۀ کارگری: یکی از عمده‌ترین عوامل پیشرفت النهضه در امر گسترش فعالیت‌های فرهنگی و فکری‌اش در میان مردم، و به‌خصوص جوانان تونس، ایجاد شکاف‌ها و فاصله‌های بیش از حد میان نظام و اتحادیه‌های کارگری، شکل‌گیری و سرانجام اوج‌گیری انتفاضۀ کارگری بود.
۲ – جنبش چپ: دومین عامل پیشرفت جنبش النهضه منازعه میان دانشجویان مارکسیست و اسلام‌گرا در دانشگاه‌ها بود. در آوان شکل‌گیری اسلام سیاسی در تونس، دانشجویان مسلمان توان فایق آمدن بر جریان‌های چپی در مباحثِ تیوریک را در حوزه‌های علمی و اکادمیک نداشتند و حتا از مسایل کلان جهانی به اطلاعات سطحی هم دسترسی نداشتند. در مقابل، حریفان فکری – دانشجویی‌شان (چپی‌ها) در محیط اکادمیک از بحث‌های کلان جهانی حرف می‌زدند. به گونۀ مثال، بحث از منازعۀ جهانی میان امپریالیسم و جنبش‌های آزادی‌بخش، کشمکش‌های طبقاتی در جوامع بشری و رفتن به سوی آیندۀ مطلوب یا بهشت خیالی سوسیالیسم را زمزمه می‌کردند. زمانی که انتفاضۀ کارگری شکل گرفت، اسلام‌گراهای تونسی از علل شکل‌گیری آن چیزی نمی‌دانستند و بی‌خبری‌شان اساساً بر این پیش‌فرض استوار بود که اگر قرار است حرکتی در برابر رژیم بایستد، چه به صورت مستقیم یا به شکل غیرمستقیم باید النهضه به عنوان یک جریان مخالف رژیم آن را سازمان‌دهی کند. چون مخالفت النهضه با رژیم در آغاز یک مخالفتِ ایدیولوژیک بود. زمانی که موجی از اعتراضات جنبش کارگری در برابر رژیم بالا گرفت، آن‌ها به تازه‌گی متوجه بُعد دیگر مبارزه شدند که همانا مسالۀ مستمندان و ثروتمندان بود. آقای غنوشی در این مورد چنین می‌گوید: «ما با شکل‌گیری جریان انتفاضه متوجه شدیم که غیر از منازعۀ اعتقادی میان اسلام و مارکسیسم، منازعۀ دیگری هم وجود دارد که کمتر از منازعۀ اولی نیست و آن درگیری و جدال میان توده‌های محروم استثمار شده و اقلیت ثروتمند و استثمارکننده است که یا با حکومت هم‌پیمان بوده‌اند و یا این‌که خود حکومت بوده‌اند. این تحول هم‌زمان با شکل‌گیری جریان دموکراسی‌خواهی در اواخر دهۀ ۷۰ بود که از حزب حاکم انشعاب کرده بودند. ما با المستیری رهبر این جریان ارتباط برقرار کردیم و توجه آن‌ها نه بر عدالت اجتماعی به معنای مارکسیستی کلمه، بلکه بر چندصدایی سیاسی و آزادی‌های مدنی معطوف بود.»
رهبران النهضه در این زمان متوجه بُعد دیگری از مبارزه شدند و هم‌زمان با آن در پی بازاندیشی افکاری برآمدند که از شرق تونس وارد کرده بودند.
آرا و افکاری را که از کتاب‌های سید قطب برگرفته بودند، بر محور کشمکش میان حق و باطل، ایمان و کفر، و اسلام و جاهلیت می‌چرخید. بعدها دریافتند که مبارزه محدود به این دایره نیست، بلکه دوایر گسترده‌تری وجود دارند که در آن‌جا باید بر رقبای فکری – سیاسی تفوق یابند. اما در این میدان‌هایی که تازه وارد شدند و خیلی هم ارزنده بود و آن بُعد اجتماعی مبارزه میان مستمندان دربند استثمار و ثروتمندان استثمارگر و همچنین مبارزۀ جهانی میان سرمایه‌داری بین‌المللی و ملت‌های فقیر و به همین شکل، مبارزه میان ملت‌هایی که خواستار آزادی و مشارکت هستند در برابر رژیم‌های توتالیتر و تک‌حزبی بود. آن‌ها این پهلو از مبارزه را در اندیشه‌های وارداتی از پاکستان و مصر نیاموخته بودند، از همین‌جاست که پای نقد و نظر را به ساحت الگوهای فکری تک‌بعد کشیدند که از این کشورها وارد تونس شده بود و مبارزه را بر حقانیت و بطلان ایدیولوژی‌ها خلاصه می‌کرد.
از این زمان به بعد، رهبری النهضه در صدد کشف و بسط ابعاد دیگری از مبارزه برآمد که البته ابعاد وسیع‌تر، کارآمدتر و انسانی‌تر مبارزه بود.
در۱۹۸۱ و در زمان نضج انتفاضۀ کارگری که از ۱۹۷۸ شکل گرفته بود، آن‌ها بر کشف این ابعاد در متون اسلامی مانند نص قرآنی‌ که آیت‌الله خمینی آن را احیا کرده است، پرداختند: وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (سوره قصص). ترجمه: و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرودست ‏شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایان [ایشان را وارث [زمین] گردانیم(۵).
اصطلاح جدیدی که برای نخستین‌بار در گفتمان خود وارد کردند، اصطلاح مستضعفین و مستکبرین بود و همچنین به پیدا کردن احادیث همت گماشتند که همین بعد را تقویت کند؛ مانند حدیث کادالفقر ان یکون کفراً. رهبران النهضه این مفاهیم را در بیانیۀ تأسیس جنبش سیاسی به نام اتجاه اسلامی گنجانیدند و در آن پای‌بندی کامل جنبش را به دموکرسی و تعهد مبنی بر ایستاده‌گی درصف محرومین و حمایت کامل از کارگران در مبارزه علیه سرمایه‌داری اعلام کردند. البته این امر در آن زمان به عنوان یک جهش فوق‌العاده و خطیر در سطح تفکر اسلامی و خود جنبش پنداشته شد؛ زیرا این ابعاد تا روزگار آن‌ها از تفکر اسلامی پنهان یا کاملاً ناپدید شده بود. بنابراین آن‌ها برای تقویت پشتوانه‌های تیوریک این مبارزه و فربه ساختن بعد اجتماعی اسلام به نوشته‌های قدیمی سید قطب چون عدالت اجتماعی در اسلام و تنش میان سرمایه‌داری و اسلام مراجعه کردند و در کتاب‌های بعدی سید قطب، مطلبی در این خصوص نیافتند؛ از این‌رو به کتاب‌های متفکر و نویسندۀ اسلامی مشهور الجزایری “مالک بن نبی” رفتند و برای پویایی هرچه بیشترِ این ابعاد از اندیشه‌هایی وی بهره گرفتند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.