احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمالک عطش/ دوشنبه 25 عقرب 1394 - ۲۴ عقرب ۱۳۹۴
بخش دوم
فردیت شاعر
فردیت همان شاخصههای منحصر به فرد است که جدا از خصوصیت پرداختی، شاعر و سرایشگرِ یک اثر شعری را میشناساند؛ یعنی وقتی شعری را میبینیم و میخوانیم، با تمام تأثیرپذیریهایش تا حدودی شناخته میشود که متعلق به کدام شاعر است، البته در صورتی که از قبل چیزهای از این شاعر خوانده باشیم و با زبان شعری و دایرۀ واژگانیاش اندک آشنایی داشته باشیم. در شعرهای مژگان این ویژهگی در بسیاری از شعرهایش تا حدودی حفظ شده و شعرش را به سادهگی میتوانیم از میان شعرهای خیلی از شاعربانوان افغانستان تشخیص دهیم. واژگان روژ لب، شیمۀ جان، کوچهگی ام، یک جیل، یسیرم، بیدرک، بیرقم، قوی سفید، تاله و دفچه را میتوان مصداق خوب این امر گفت. اینهم نمونههایی که از واژگان بالا سود برده اند:
شهد میریزم به گل گفتن به جام چای تو
روژ لبها را ز رنگ نار روشن میکنم… ص ۲۴
*
وطن تو شیمۀ جان من و جهان منی
نمیشود به غلامان میپرست دهم… ص۱۲۷
*
گفتی برای کوچهگیام راز عشق را
در دست توست برگۀ رسواییام عزیز!… ص ۸۸
*
یک جیل اشک تا سر مژگان من دوید
آن نیز سوی عکس قشنگت قطار رفت… ص۸۷
*
صدبار گریه کرده دویدم که گویمت
چون دختر غمین و یسیرم، ولی نشد… ص۸۵
*
هرچه دارم میستاند از من و با بیغمی
بیدرک نابود و بیبنیاد میسازد مرا
هر شبم دیوانهگی و این جنون بیرقم
گریۀ شیرین بیفرهاد میسازد مرا… ص۵۷
*
قوی سفید ساحل غمها شدم دریغ
از شور داغ عشق تو رگهای من تهیست… ص۵۵
*
سبزه بیار و تاله کن، سفرۀ بخت ای جوان
دفتر حافظم بیار، میل به استخاره کن
ناز نگاه نرگسی، از لب سوسنی بگو
دفچه بیار و چنگ زن، رشتۀ غصه پاره کن… ص۲۲
تا این جای کار، مشخصهها و برجستهگیهای کتاب بانو مژگان بود که یک به یک بدون اغماض و چشمپوشی گفتم و نمونه نیز آوردم. حالا به یکی-چند ویژهگی دیگر این شعرها اشاره میکنم که وزن هنری این مجموعه را به چالش برده است؛ یعنی از افتادهگیها و ضعفهای کتاب تلقی میشود. هرچند در میان این با برجستهگیهایی نیز مواجه خواهیم شد که در لای این بخش سخن نیز یادآور میشوم.
تأثیرپذیریها
در مقولۀ تأثیرپذیری گاهی منتقدان حرفهای تند و تلخی بر زبان میآرند تا جایی که سرایشگر شعر را القاب اهانتآمیزی چون مقلد، شعردزد و غیره و غیره میدهند که این اصلن درست نیست. در این شکی نیست که ذات هنر ریشه در تأثرات هنرمند دارد. اگر یک نقاش را مناظر طبیعی دگرگون نکند، تنها با مویک و رنگ هیچ گاهی نمیتواند تصویری بیافریند، اگر روح و شنوایی یک آهنگساز را صوت و صدایی نشوراند نمیتواند آهنگی بسازد. به همین ترتیب در شعر اگر شاعری با مطالعۀ متون هنری کهن و جدید متأثر نشود، شعر خوبی سراغش را نمیگیرد. درست است که هنر شعر جنبههای ذاتی و فطری دارد، اما بدون آگاهی و دریافتهای دقیق از پیشینیان و اکنونیان یا همان تجربههای انسانی نمیتواند یک شعر خوب از آب درآید. با این حال، هیچ شعری نمیتواند به دور از درگیریهای قبلی و اکنونی شاعر، خلق شود، و اما و هزار اما نحوه و چهگونهگی این تاثیرپذیری بسیار مهم است. آیا این شاعر در ضمن تاثیرپذیری از دیگران به خلاقیتی نیز دست یافته یا خیر؛ اگر خلاقیتی در کار باشد که خوب، و الا همان القاب یاد شده مصداق شاعر مورد نظر خواهد بود. در شعرهای بانو مژگان هم تاثیرپذیری چشمگیر و فراوان است هرچند خلاقیتهای خود را نیز دارد و آنچه که برای مژگان امتیاز میبخشد، همان رویکردها و مشربهای خودمانی است که میان ساغر و القاب بالا خط فاصل میکشد. همان گونه که گفتیم، شعرهای زیادی در کتاب مژگان است که با تمام خلاقیتها از دیگران به وضاحت تمام تأثیر پذیرفته است. اما این چند تا شعر پُر از تاثیرپذیری است:
از زندهگی و از غم ایام خسته ام
از زاد و روز خویش به ناکام خسته ام… ص۱۴۳
وقتی آدم این غزل مژگان را میخواند، بدون وقفه به یاد غزل مشهور و ماندگار محمد علی بهمنی میافتد:
از زندهگی از اینهمه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
بدون شک این غزل بهمنی، بالای خیلی از شاعران حتاً همسن و سالش تاثیرگذار بوده و شاید تا امروز، دهها شاعر به استقبال و تجلیل از این غزل رفته باشند.
*
از دوری تو پیرهنم درد میکند
سرتا به پای این بدنم درد میکند… ص۶۲
این غزل هم با آنکه تاثیرات غزل زندهیاد نجمه زارع را بر خود پذیرفته است اما برای من بسنده نیست، چون در این وزن و قافیه و ردیف چندین نمونه یافت میشود. اینها نمونههایی که مستند اند:
این روزها سر سخنم درد میکند
مشتی نخورده ام دهنم درد میکند…
«بابک عارفی»
*
بانوی من تمام تنم درد میکند
حتا سفیدی کفنم درد میکند…
«مهدی شریفی»
خوب نمونههای زیادی در شعرهای مژگان ساغر پیدا میشود که بهشدت از شعرهای شاعران امروز تأثیر پذیرفته است. تا جایی که خلاقیت را در شعرش به حد اندکِ آن رسانیده. در شعرهای آزاد بانو مژگان حضور فروغ فرخزاد غیر قابل انکار است و اگر اینجا بهصورت خاص به شعرهای آزاد این مجموعه نپرداختم، دو تا دلیل است یکی تاثیرات بیش از حد و حدود فروغ، و دلیل دوم اینکه این شعرها بهشدت ضعیف اند و بیرنگ و روح به استثنای دو تا شعر «گلهای آبی و پیوند اعضا»، و کوتاهۀ شماره سومِ این مجموعه که هر دو زیبایی خاصِ خود را دارند، بقیه از هویت چندانی برخوردار نیستند.
مشکلات محتوایی
محتوای شعر، دار و ندارِ شعر به حساب میآید و قدرت شاعر از همین نگرشهای عمیقِ آن به اثبات میرسد. گاهی در شعرِ یک شاعر اندیشههای عظیمی پیریزی میشود، اما در جریان پرداخت و پیوند زدن این اندیشهها دچار گسستهگی و بی نظمی میگردد، اینجاست که این اندیشههای پیریخته با تمام عظمتِ خود حیف و میل میشوند. با این حال، مشکلات محتوایی از همین سطحینگری، عدم دقت و وسواس در چیدمان کلمات به لحاظ روابط مفهومی ناشی میشود. به همین خاطر است که امروزه وسواس، کوششها و تجربههای انسانی در شعر را حتمی و ضروری میپندارند. شعرهای مژگان ساعر نیز از این آفتِ بزرگ خالی نیست و چه بسا غزلهایش که از این بابت بر زمین خوردهاند و حیف و میل شده. اینها نمونههای این چنینی:
کسی که حوصله یا درد را سخن زده است
زنیست مست که بی می، می کهن زده است… ص۱۱
ببینید اولاً که حوصله با درد غیر منظم است، یعنی اول باید درد باشد و بعداً حوصله. وقتی دردی نباشد حوصله از کجا میشود؟. در مصراع دوم «بی می، می کهن زده است» نتوانسته است مفهوم را جمع و جور کند. چهطور بی می، می کهن زده باشد؟ و اینجا «می» نخست را فاعل قرار داده که اصلن درست نیست. همین گونه بیت دوم این غزل چنین مشکل را دارد:
چو سیب سرخ بر آن شاخه، پشت پنجرهات
هزار بار نگاهت بر آن دهن زده است
دقیقاً اینجا هم سیب را فاعل قرار داده که درست نیست. با دریغ همین دو بیت بیمفهوم تمام غزل را ویران کرده.
*
تو را گاهی غزل، گاهی دوبیتی
حکایات گلستان آفریدند… ص۹۱
اگر هدف مژگان از حکایات گلستان سعدی باشد که به هیچ وجه درست نیست، چون حکایات گلستان اصلن غزل و دوبیتی ندارد.
*
اینجا که منم نه زندهگانی اینجاست
نی شعر تر و نه یار جانی اینجاست… ص۱۳۶
بیت بالا را از غزل «کابل زیبا» نمونه آوردم، ردیف غزل «اینجاست». با توجه به ردیف، محتوای درونی بیتها نتوانسته با ردیف ارتباط منطقی برقرار کند. در تمام غزل به استثنای یکی دو بیت، دیگر بیتها با این مشکل مواجه اند.
اشکالات و افتادهگیهای وزنی
خصیصۀ وزن در قالبهای کلاسیک مثل غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی… از جمله مولفههای اصیل و حتمی است. هرچند امروز آنانی که بیش از حد غرق افکار نوین و مدرن اند، مخصوصاً آنهایی که با غزلهای متن سر و کار دارند، بسیاری از ارزشهای کهن را پوچ میشمارند. منظورم از یک عده شاعرانی بود که بسیاری از قواعد ساختاری را حتا در قالب کلاسیک نمیپذیرند که این سهلانگاری جفا به ارزش دیرین شعر پارسی به شمار میآید؛ پس ما وقتی میگوییم قالبهایی با ساختار کلاسیک، پدیدۀ وزن نیاز حتمی کار است که در نظر گرفتن آن همچنان ضروری است. هرچند در کتاب مژگان ساغر افتادهگیهای وزنی یکی- چند جای بیشتر نیست، اما لازم است به آن اشاره شود. اینهم نمونههای آن:
آنجا که تویی متاع بازار، مهر است
اینجا که منم نه مهربانی اینجاست…ص۱۳۶
در مصراع نخست «متاع بازار مهر است» اشکال وزنی بهشدت احساس میشود حتا با ختم بازار، مکث بلند هم کارساز نیست.
Comments are closed.