احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:موجسار خرمدین/ سه شنبه 24 قوس 1394 - ۲۳ قوس ۱۳۹۴
پیش از معرفی و توجه به کتاب، میخواهم چند سخن دربارۀ یعقوب یسنا بگویم. در این سالها که منظور شاعر، نویسنده و فرهنگی از کار ادبی، هنری و فرهنگی، بیشتر گرفتن پروژه بوده است (قصد تبلیغ ندارم)، یعقوب یسنا از انگشتشمار کسانی بوده که فقط درگیرِ کار ادبی و پژوهشیِ خود بوده است. نسلی که بعد از طالب، از دانشگاهها فارغ شدند، بنا به مهاجر بودنِ چهره¬های ادبی، توانستند بهزودی به شهرت برسند و به عنوان شاعر، نویسنده و پژوهشگر در رسانهها و نهادهای ادبی معرفی شوند. نبود شخصیتهای ادبی و فرهنگیِ مهم در افغانستان از یک نگاه به این نسل آسیب رساند و از نگاه دیگر به این نسل فرصتِ مطرح شدن داد. اما این مطرح شدن بیشتر به این میماند که هر کس می گفت «منام رستم دستان!»؛ برای اینکه شخصیت ادبیِ مهم و مراجع مهمِ ادبی نبود تا کار ادبیِ این نسل ارزیابی شود و هر فردِ این نسل تصوری نسبتاً دقیق و واقعی از کارِ خود پیدا کند. نبود شخصیتهای مهم فرهنگی و مراجع معتبر ادبی فرهنگی باعث شد که فضای کاذب ادبی و فرهنگی ایجاد شود و در این فضای کاذب هر کس تصور آرمانی از خود پیدا کند که «اگر در افغانستان، دو شاعر و نویسندۀ خوب وجود دارد، یکیاش، آنهم نخستینش من استم!». بنا به این تصور و بنا به نبود فضای واقعی ادبی و فرهنگی، برای افراد این نسل اعتماد به نفسِ کاذب پیدا شد؛ با این اعتماد به نفس و شرایط کاذب فرهنگی و ادبی، فرصتی فراهم شد تا افراد این نسل با چند شعر! و نوشته! (سکۀ نامحک) به عنوان شاعر و نویسنده شناخته شوند. بنابرین در بین این نسل، شاعر، نویسنده و پژوهشگر به معنای واقعی نداریم، بلکه فقط با تعدادی روبهرو هستیم که ادعا دارند که «من فلان ابن فلان ابن فلان» استم. اگر بنا به این ادعاها، کارشان را بررسی کنید؛ کار خاصی انجام ندادهاند و از جمله شاعران، نویسندهگان و پژوهشگران پیشاکتابت و عصر گفتار استند. تا جایی که من متوجه شدهام، در بین این نسل پُر از ادعا، یعقوب یسنا و چند فرد دیگر از این نسل، از کسانی استند که بیادعا بیشترین کارِ ادبی و پژوهشی را انجام دادهاند.
از یعقوب یسنا یک مجموعه شعر و پنج کتاب نشر شده است. یعنی میتوان گفت در این سالها، هر سال از یعقوب یسنا یک کتاب نشر شده است؛ در حالی که از ایشان مقالاتِ زیادی در مجلهها، روزنامهها و سایتهای داخلی و خارجی نشر شده است. بنابرین، جدای از این که نسبت به اهمیت کارش قضاوت کنیم؛ میتوانیم بگوییم که در بین افراد این نسل، یعقوب یسنا از پُرکارترین افراد بوده است که هم میخواند و هم مینویسد.
یسنا با ارایۀ واژههای عربی در شاهنامه، خود را با بزرگترین متن حماسی کلاسیکِ پارسیِ دری روبهرو کرد که این روبهرویی، چندان کارِ آسان و ساده نیست. جدای از شناخت و دانش نسبت به شاهنامه و واژههای آن، باید بنشینی و کتابی را که شصتهزار بیت دارد، بخوانی؛ یک بار نه، چندین بار بخوانی و از بین کلمههای شصتهزار بیت، واژههای عربی را پیدا کنی. این خواندن و پیدا کردن واژههای عربی حوصله و بُردباری میخواهد که در روزگار ما شاید کمتر کسی این حوصله را داشته باشد. مهمتر اینکه شاید غیر از یعقوب یسنا در بین این نسل، کسی شاهنامه را مکمل نخوانده باشد.
پس از تحقیق واژههای عربی در شاهنامه، یعقوب یسنا کتاب اهریمن (بررسی اسطورههای اوستایی در شاهنامه) را نوشت. در این تحقیق، از شاهنامه فراتر رفت و منابع داستانهای شاهنامه را در اوستا بررسی کرد که این بررسی در افغانستان بیپیشینه بود. در ضمن در این کتاب، رویکرد تحقیقییی را در بررسی اساطیر ایرانی مطرح کرد، که این رویکرد با رویکرد پژوهشهایی که در ایران صورت میگرفت، تفاوت داشت؛ زیرا در این کتاب، اساطیر ایرانی، اوستاشناسی و شاهنامهپژوهی از چشمانداز کشورهای فارسیزبان غیر از ایران به ویژه افغانستان مطرح و بیان شد. با این تحقیق، یسنا اوستا را مطالعه کرد که این مطالعه به یسنا فرصت داد تا شناختش از روایتهای باستانی و شاهنامه تکمیل شود و اوستا، باستانیترین روایت منطقه را بشناسد.
یسنا بعد از نشر کتاب اهریمن و یک دوره مطالعه و تحقیق دربارۀ شاهنامه و اوستا، با نوشتن «داناییهای ممکن متن» نشان داد که فقط دربارۀ اوستا و شاهنامه (اساطیر و ادبیات کلاسیک) مطالعه نکرده است؛ بلکه بهطور جدی در حوزۀ نظریه و نقد ادبی (فلسفۀ ادبیات) حضور داشته و این حوزه را مطالعه کرده و وارد نظریههای پساساختارگرا شده است. زیرا با نوشتن داناییهای ممکن متن، توانایی خویش را در عرصه نظریهپردازی نیز ثابت کرد؛ درحالی که وارد شدن در عرصۀ نظریهپردازی، آنهم در افغانستان، دانش و جسارت میخواهد.
من قصد بررسی داناییهای ممکن متن را ندارم، خوانندهها را دربارۀ این کتاب به مقالۀ یامان حکمت به نام «در جستجوی آن گویندۀ مخفی؛ نگاهی گفتوگویی به داناییهای ممکن متن اثر یعقوب یسنا» رجعت میدهم که در این مقاله یامان حکمت داناییهای ممکن متن را با کتاب «کیمیا و خاک» دکتر رضا براهنی مقایسه میکند، با این تفاوت که کتاب کیمیا و خاک ساختگرا است و کتاب داناییهای ممکن متن پساساختگرا؛ و یعقوب یسنا را یک متفکر و نظریهپرداز ادبی میداند.
کتاب داناییهای ممکن متن که نشر شد، یسنا به نقدهای عملی در ادبیات معاصر دربارۀ شعر و داستان پرداخت که نتیجۀ این نقدهای عملی، تهیه و ارایۀ کتاب «خوانش متن» بود. تفاوت این کتاب با کتابهای دیگر به نام نقد این بود که نویسنده در این کتاب بهجای پرداختن به زندهگی شاعر و نویسنده، به توضیح و تأویلِ متن پرداخته و از متنهای ادبی نقد فرمالیستی، ساختارگرا، پساساختگرا و پدیدارشناسانه ارایه کرده است. اگر در فرهنگ نقدنویسی ادبیات افغانستان دقت کنیم؛ خوانش متن از نخستن کتابهایی است که بهجای پرداختن به زندهگی شاعر و نویسنده با متن درگیر میشود که اینگونه برخورد با متن اهمیتِ خاص دارد.
ششمین کتاب یسنا «مقدمهیی بر فردوسیشناسی و شاهنامهپژوهی» است که چند روز پیش، انتشارات فرهنگ آن را نشر و چاپ کرد. این اثر در حقیقت، نتیجه و دریافتِ یسنا از پژوهشهای قبلی ایشان دربارۀ شاهنامه و اوستا است. این کتاب در پنج بخش ارایه شده است. آنچه که پیش از هرچه توجه خواننده را به این کتاب جلب میکند: نخست زبان مرتب، مستدل و معاصر کتاب؛ و دوم روش تحقیق و مأخذدهی کتاب است که بیانگر شناخت نویسنده از چهگونهگی استفاده از زبان و روش تحقیق در پژوهش است.
بخش نخستِ کتاب دربارۀ فردوسی است. این بخش اطلاعاتی که در چهار مقاله، تذکرۀ دولتشاه، تاریخ سیستان، لبابالالباب عوفی، روایت مقدمهنویسان شاهنامه از فردوسی و اشارههای شاهنامه آمده، با درنظرداشت دریافت پژوهشگران معاصر از شاهنامه و فردوسی، به بررسی گرفته و دربارۀ اینهمه اطلاعات داوری کرده است و دریافتی مشخص را از زندهگی و دانش فردوسی ارایه کرده است.
بخش دومِ کتاب به انگیزۀ فردوسی دربارۀ سرایش شاهنامه پرداخته است. در این بخش، نویسنده بنا به بررسی سال به سلطنت رسیدن محمود و سال آغاز سرایش شاهنامه و ارتباط فردوسی با دربار محمود و اینکه فضل ابن احمد اسفراینی از فردوسی حمایت میکرد اما با برکناری اسفراینی از وزارت و وزیر شدن حسن ابن احمد میمندی، ارتباط فردوسی با دربار محمود به تعلیق درمیآید؛ چهگونهگی انگیزۀ سرایش شاهنامه را توضیح میدهد و بیان میکند که چرا شاهنامه مورد توجه محمود و دربار محمود قرار نگرفت و فردوسی پاداش دریافت نکرد.
بخش سوم، به اهمیتِ فرهنگی و ادبیِ شاهنامه میپردازد. در این بخش، از اسطوره و حماسه تعریف ارایه میکند و ارتباط اسطوره و حماسه را به بررسی میگیرد. در این بررسی، چشماندازی ارایه میکند از ژرفساخت مشترکِ اساطیری اوستا و شاهنامه؛ و اینکه چهگونه در فرایند دیالکتیکی اسطوره به حماسه تبدیل میشود. از نظر فرهنگی، شاهنامه را حماسۀ بنی بشر میداند که در بخشی از جهان، از زندهگی و مناسبات انسان با جهان معرفت حماسی ارایه میکند. از نظر ادبی، اهمیت ادبی شاهنامه را بررسی میکند در ضمن به چهگونهگی ارتباط فردوسی با شاهنامه نیز میپردازد و میگوید فردوسی خالق داستانهای شاهنامه نه، بلکه ناظم و تدوینگر داستانهای شاهنامه است و فردوسی در قبال جنبههای ادبی شاهنامه مسوولیت دارد، نه در جنبههای محتوایی داستانهای شاهنامه؛ زیرا فردوسی بنا به مأخذهای مکتوب و شفاهی که وجود داشته، شاهنامه را نظم کرده است. در آخر این بخش، چشماندازی از نخستین پژوهشها تا آخرین پژوهشهایی که دربارۀ فردوسی و شاهنامه در ادبیات پارسی دری و در جهان صورت گرفته است، ارایه میکند.
بخش چهارمِ کتاب در حقیقت، مقدمه و ارایۀ طرحیست برای چهگونهگی فردوسیشناسی و شاهنامهپژوهی. انتقاد نویسنده در این بخش، بیشتر این است که سهم و اهمیتِ فرهنگی و ادبی کشورهای منطقه، بهخصوص افغانستان و تاجیکستان در فردوسیشناسی و شاهنامهپژوهشی در نظر گرفته نشده است. در پژوهشهایی که در کشور ایران صورت میگیرد، کوشش میشود شاهنامه و فردوسی را تقلیل بدهند به ایرانِ امروزی، درحالی که افغانستان، تاجیکستان و ایران، سهم فرهنگیِ مشترک و برابر در شاهنامه دارند. بنابرین، در فردوسیشناسی و شاهنامهپژوهی بایستی سهم کشورهای منطقه در نظر گرفته شود و از این نگاه باید به شاهنامه پرداخته شود. مهمتر از همه اینکه جغرافیای شاهنامه در بخش اساطیری و پهلوانی، یک جغرافیای مینوی و اساطیری است، نمیتوان این جغرافیا را بر جغرافیای واقعی تطبیق داد، و دیگر اینکه خاستگاه داستانهای اساطیری و پهلوانی توسط اشکانیان از سرزمینهای شرقی به فارس (ایران امروزی) برده شده است و در دورۀ ساسانیان این داستانها وارد فرهنگ ساسانیان میشود، اما حقیقت این است که روایت کیانیان، روایت پادشاهی شاهان شرقی است. یعقوب یسنا برای این نظرش، این دلیل را مطرح میکند که در تبارنامۀ هخامنشیان از جمشید، فریدون، کیکاوس و… هیچ اطلاعی نیست؛ درحالی که غیر از هخامنشیان، شاهان منطقه حتا در دورۀ اسلامی کوشش میکنند که تبارشان را به کیانیان برسانند. پیشنهاد یعقوب یسنا این است که به اوستا، شاهنامه و ادبیات و زبان پارسی دری به عنوان واقعیتهای فرهنگییی بنگریم که اقوام منطقه را به عنوان خلق فرهنگی ارایه میکند و شاهنامه در این وسط، پلی است که اقوام منطقه را از نظر ناخودآگاه و خودآگاه، وارد عرصۀ فرهنگی سرنوشت مشترک میسازد. پس بهتر است از چشماندازهای فرهنگی فراجغرافیای سیاسی و فراقومی که به جغرافیای کلان فرهنگی و خلق فرهنگی میتواند تعلق بگیرد، به شاهنامهپژوهی توجه صورت بگیرد.
بخش پنجم کتاب، ویرایش سوم و چاپ سومِ واژههای عربی است. در این بخش، دو قسمتِ کتابِ واژههای عربی حذف شده و فقط قسمت سومِ کتاب که واژههای عربی شاهنامه است، با ویرایش و تجدید نظر، در کتاب گنجانده شده است. نویسنده در مقدمۀ کتاب، ضرورت آوردن واژههای عربی در بخش پنجم کتاب، نایاب شدن چاپهای قبلی کتاب واژههای عربی و داشتن ارتباط موضوعی به کتاب مقدمهیی بر فردوسیشناسی و شاهنامهپژوهی را عنوان میکند، تا پژوهشگران بتوانند از این بخش نیز استفاده کنند.
کتاب «مقدمهیی بر فردوسیشناسی و شاهنامهپژوهی» از نظر ارایۀ اطلاعاتِ لازم دربارۀ فردوسی و شاهنامه، بررسی و داوری دربارۀ این اطلاعات، موضع و رویکرد پژوهش، روش تحقیق و بهکارگیری زبان معاصر و مستدل در افغانستان، از اهمیت و جایگاهِ خاص میتواند برخوردار باشد که مطالعۀ آن برای پژوهشگران، دانشجویانِ زبان و ادبیات پارسی دری و علاقهمندان شاهنامه و فردوسی مفید است.
Comments are closed.