تمـدن و فر هنگِ هند

گزارشگر:حمیدرضا دفتری /شنبه 17 دلو 1394 - ۱۶ دلو ۱۳۹۴

بخش نخست/

mandegar-3شبه‌جزیرۀ وسیع هندوستان به بزرگی قارۀ اروپا به استثنای کشور روسیه است و سکنۀ آن، یک‌پنجمِ جمعیت کرۀ زمین را تشکیل می‌دهند. در این سرزمین پهناور، همه‌گونه اقلیم از قله‌های یخ‌بندان و جنگل‌های انبوهِ قاره تا کویرهای خشک و بایر با تغییراتی تدریجی یافت می‌شود. در سراسر تاریخ، هیچ سرزمینی به وسعت هندوستان با آن‌همه زبان‌ و نژاد و تمدن‌ِ مختلف در روی کرۀ زمین وجود نداشته است.
پیرامون تمدن هندوستان، نمی‌توان به یقین مطلبی را بیان داشت. هرگونه بحث دربارۀ تاریخ هند مبهم و ناقص مانده است، و این نیز به واسطۀ آن می‌باشد که خود هندیان همواره نسبت به سیر تاریخ بی‌اعتنا بوده‌اند. بی‌اعتنایی هندیان به تاریخ‌نگاری نتیجۀ نوعی جهان‌بینی بوده است که هندیان به آن اعتقاد داشته‌اند. به عبارتی دیگر، در متن وقایع تاریخی که هندیان به ثبت آن اقدام می‌نمودند، تنها پند و اندرز و مقام و شهرت را می‌توان دریافت و به همین جهت است که اکثر مورخان معتقدند که هند دارای تاریخ نیست. از سوی دیگر، با احتیاط می‌توان از روی ادبیات و افسانه‌های قدیمی هند، بعضی نکات برجسته، گذشته‌های تاریخیِ این قوم را روشن ساخت و بیشتر در اثر ارتباطی که بین هندیان و اقوام دیگر باستانی وجود داشت، می‌توان از روی آثار و نوشته‌های آن‌ها به گذشته های تاریخی هند پی برد.
به عقیدۀ لغت‌شناسان، نام هند از اسم رودخانۀ سند که در میان هندی‌ها ایندوس Endus نام دارد، گرفته شده است. تا نیمۀ اول قرن بیستم تصور عموم بر این بود که تمدن هندوستان با آریایی‌ها آغاز می‌گردد و قبل از ورود این قوم به هندوستان، تمدنی در این منطقه وجود نداشته است. اما با کاوش‌های فراوانی که در منطقه موهنجودار و migxnhi Daro به وسیلۀ سرجان مارشال و دستیارانش صورت گرفت، آثاری پدیدار گشت که حکایت از قدیمی‌ترین آثار تمدن جهان می‌نماید. این اکتشافات ثابت می‌کند که در سند و پنجاب طی هزارۀ چهارم و سوم پیش از میلاد، یک زنده‌گی شهری بسیار مترقی وجود داشته است. وجود چاه‌ها و گرمابه‌ها و مجاری فاضلاب مجهز در اغلب خانه‌ها، دلالت دارد بر این‌که وضع اجتماعی مردم آن دست‌کم با وضع مردم سومر برابر بوده و بر وضعی که در مصر و بابل حکم‌فرما بوده برتری داشته است، و این‌ها در نهایت به ما می‌گوید که قبل از مهاجرت آریایی‌ها، تمدن‌های کهن و ریشه‌دار در هندوستان وجود داشته است و در واقع تمدن هندوستان ریشه در ادوار کهن‌تری داشته است. تمدن‌های کهن‌تر از تمدن‌های آریایی، مهم‌ترین شان موهنجودارو و هارپا harpa بوده‌اند که دارای قدمت بسیار زیادی هستند و از لحاظ تکنیک و مدنیت در سطح بالایی قرار داشتند.
در مورد ساکنان اولیۀ هند، می‌توان از ناگاها nagas که معروف به مارپرستان بودند، نام برد. این اقوام پیش از حمله و هجوم آریاها، نواحی شمال هندوستان را در تصرف داشتند و اخلاف ایشان هنوز در کوره‌های دورافتادۀ آن‌جا روزگار می‌گذرانند. قدری دورتر در اقصانقاطِ جنوب هند، مردمی می‌زیستند سیاه‌پوست با بینی پهن که آن‌ها را دراویدی Dravidian می‌خوانند. برخی از مورخان حدس می‌زنند که دراویدی‌ها از اقوام سومری‌ها بوده و در هزارۀ چهارم پیش از میلاد، از راه شمال غربی بر سرزمین هند استیلا یافته‌اند.
در حدود دوهزار سال پیش از میلاد، آریایی‌ها که از خویشاوندان نزدیک ایرانی‌ها بودند و به زبان هند و اروپایی سخن می‌گفتند، شروع به مهاجرت از ایران کرده، و پس از عبور از گردنۀ کوهستان‌ها به جلگۀ سند رسیدند. آریایی‌ها ابتدا پنجاب را به تصرف درآوردند و به سبب برتری نیروی جسمانی و استفاده از سلاح آهنی و اسب، بر دراویدی‌ها مسلط شدند. این آریایی‌ها در حقیقت مهاجرانی بودند که برای تهیۀ چراگاه و سرزمین‌های جدید برای کشت به این نواحی آمده بودند و چون مردانی شجاع و جنگجو و دارای تیر و کمان بودند و ارابه‌های جنگی در اختیار داشتند و دارای فرماندهانی نیز بودند، به‌آسانی توانستند بر هند تسلط بیابند. اما همین که بر هند مسلط شدند، حالت جنگ‌جویانۀ خود را از دست دادند و به کشت پرداختند که در رأس آن یک شاه قرار گرفته بود و اختیاراتش از طرف شورای جنگجویان کنترل می‌شد و هر قبیله در رأس خود یک فرمانده داشت که اختیاراتش توسط شورای قبیله محدود می‌گردید. در این عصر، به اعتقاد مردم سایر سرزمین‌ها، هندوستان سرزمینی صاحب ثروت و کشور عجایب به نظر می‌رسید. ارزیابی اغراق‌آمیزی از ثروت‌های هند، توأم با عوامل دیگر، مقدونیان و یونانیان را برانگیخت تا در سال ۳۲۷ قبل از میلاد، و پس از نابودی امپراتوری پارس‌ها، به سرزمین هندوستان یورش برند. اسکندر مقدونی موفق گردید با عده‌یی از شاهان هند، که با یکدیگر رقابت داشتند، متحد شود و قسمتی از سرزمین هند را تصرف کند. اسکندر بر آن بود که به پیشرفت خود به سوی شرق هند ادامه دهد و درۀ گنگ را تسخیر کند؛ اما ارتش مقدونی که بر اثر دشواری‌های کوهستان هند از پا درآمده بود، در برابر مقاومت سرسخت هندیان از اطاعتِ فرمانده خود سر باز زد. اسکند ناچار شد با جنگ و گریز هند را ترک گوید. دیری نپایید که میان سرداران مقدونی و پادشاهانی که تسلیم فاتحان شده بودند، اختلاف افتاد و بومیان علیه یوغ خارجی سر به شورش برداشتند. در سال ۱۳۱۷ قبل از میلاد حتا یک پادگان مقدونی نیز در هند وجود نداشت.
قیام علیه مقدونیان را در شمال غربی هند، شخصی به نام چاندراگوپتا Chandragoupta رهبری می‌کرد. وی پس از پیروزی علیه مخالفین، سلسلۀ موریان را بنیان گذاشت. به‌تدریج او به مطیع ساختن تمام نواحی شمال موفق شد و بدین‌سان وسیع‌ترین دولت هند باستان را بنیان نهاد. در حقیقت، چاندراگوپتا موفق می‌شود که وحدت را در بخش عمده‌یی از سرزمین هند پایه‌گذاری کرده، نظام اداری بسیار قوی ایجاد بکند. نواسۀ چاندراگوپتا که نامش اشوکا Ashoka بود، برای ایجاد وحدت و تمرکز در سرزمین هند مذهب بودا را قبول می‌کند و این مذهب را مذهب رسمی قرار می‌دهد و به وسیلۀ این ایدیولوژی واحد، تمرکز و وحدت را در سراسر کشور ایجاد می‌کند.
آشوکا علی‌رغم تلاش‌های خود نتوانست دولتی استوار و واحد به‌وجود آورد. بلافاصله پس از مرگ او امپراتوری موریاها به انحطاط گرایید. در حدود سال ۱۸۷ قبل از میلاد، واپسین بازماندۀ این خاندان به‌وسیلۀ یکی از سران سپاهی، خلع و کشته شد. این فرمانده سپاهی، خود سلسلۀ جدیدی به نام شونگا Counga را بنیان نهاد. در همین دوره است که از قسمت شمال غربی هند، اقوامی شروع به حمله در داخل سرزمین هند کردند که معروف‌ترین آن‌ها کوشان‌ها بودند. کوشان‌ها به‌تدریج به قسمت‌های شمال غربی هند وارد شدند. این عده در ناحیۀ ماوراءالنهر، افغانستان، پاکستان و غرب هند دولتی را با همین نام تشکیل دادند. کوشان‌ها نیز مذهب بودایی را قبول کردند و کانیشکا معروف‌ترین امپراتور این دولت که از حامیان متعصب آیین بودا بود، اقدام به ساختن معابد و صومعه‌های زیادی نمود. امپراتوری کوشان‌ها که از نژادهای بسیار گوناگون ترکیب یافته بود، نمی‌توانست برای مدت طولانی باقی بماند. این امپراتوری اندکی پس از مرگ کانیشکا رو به ضعف نهاد، و در حدود سال ۲۳۰ انحطاط آن کاملاً آشکار گردید و در این بین، امپراتوری گوپتا پا به عرصۀ وجود نهاد. امپراتوری گوپتا در زمان سلطنت چاندرای گوپتای دوم به اوج عظمت خود رسید. او قسمت عظیمی از پنجاب و سرزمین‌های هند مرکزی را به تصرف درآورد، دولت وی از خلیج بنگال تا دریای عمان گسترده شده بود. هم‌زمان با این دوره (که برابر با دورۀ ساسانیان می‌باشد) هند شمالی دست‌خوش هجوم هفتالش Hephtalltes Huns گردید. این قبایل که از آسیای مرکزی آمده بودند، از جمله به امپراتوری گپوتا یورش بردند و به واسطۀ همین جنگ‌ها بود که این سلسله رو به ضعف گذاشت.
بعد از این، در حدود قرن هشتم میلادی، اسلام با گذشتن از سرزمین پاکستان و افغانستان وارد سرزمین پنجاب می‌شد. لشکریان اسلام تا مرز هند پیش رفتند و لیکن آیین اسلام توسط بازرگانان و مبلغان به سرزمین هند راه یافت. بعدها، سلطان محمود غزنوی نیز به هند لشکر کشید و آن سرزمین را فتح کرد. سرزمین هندوستان مدت‌ها بعد از حملۀ سلطان محمود، مورد تهاجم مغولان قرار می‌گیرد. در دورۀ مغولان، تیمور به هندوستان حمله نمود و سرزمین هند مورد کشتار و ویرانی زیادی قرار می‌گیرد.
این‌ها که از نظر گذراندیم، شرحی خلاصه‌وار از اوضاع سیاسی تمدن هند قدیم تا هجوم مغولان بود. به اعتقاد مورخان، تمدن هند از نظر سیاسی چندان اهمیتی ندارد. در هندوستان همان‌گونه که از نظر گذراندیم، هیچ هنگام وحدتی به وجود نیامد که قابل مقایسه با حکومت‌های باستانی و یا کشورهای امروزی باشد. در حقیقت، اهمیتی که تمدن هند در تاریخ بشری دارد، به‌خاطر پیشرفت‌های علمی در زمینه‌های پزشکی، صنعت، علوم، فنون و هنر بوده است. این تمدن از نظر فرهنگی با معنویت بالا و فلسفۀ بسیار گسترده‌یی که داشته است، تأثیری بسیار زیاد در تمدن‌های اطراف گذاشته است.
به طور کلی در مورد سیر اعتقادات مذهبی هندیان در ابتدای تاریخ این سرزمین باید اذعان داشت که قدیمی‌ترین مذهبی که در هند شناخته شده است، مذهبی بوده است که آریایی‌ها در هنگام ورودشان به هند داشته‌اند. این مذهب به روایت مورخان، مجموعه‌یی از عقاید حیوان‌پرستی و قومی و پرستش عدۀ زیادی ارواح که در بین سنگ‌ها و درختان و حیوانات و کوه‌ها و ستاره‌گان مخفی بودند می‌باشد. در این مذهب، مارها موجودات مقدس و مظهر خلق‌وخوی نیک جنس ذکور بودند. ناگا Nagah خدای اژدها، هانومن Hanuman خدای میمون، ناندی Nandi خدای گاو نر، یاکشا Yakshas خدای درخت بوده‌اند.
اما پیرامون مذهب مهاجرت آریایی، باید بگوییم که مذهب آریایی‌ها، مذهبی ودایی بوده است. در این مذهب خدایان متعدد و عناصر طبیعی مورد پرستش بودند. خدایان عمدۀ آن‌ها: دیوس Dyaus (خدای آسمان روشن)، ایندرا Indra (خدای طبیعت و رعد و طوفان) وارونا Varuna و آگنی Agni (خدایان آتش) بودند. بیشتر این خدایان خیرخواه بشر و حامی آریاها محسوب می‌شدند و به‌تدریج خاصیت طبیعی خود را از دست داده صورت انسانی به خود گرفتند، ولی هرگز آریایی‌ها آن‌ها را به شکل مادی تصور نمی‌کردند. آنان به‌تدریج وظایف و اختیارات تازه‌یی برای خدایان قایل گشتند، چنان‌که ایندرا خدای جنگ، آگنی مخترع هنرها و آتش‌ها و… شناخته شدند. گذشته از این به شیاطین ناپاک و شریری مانند آسوراها Asouras (ابرها) که قربانی‌ها را به هم می‌زدند و راکشازاها Rakshasas که به شکل حیوانات درمی‌آمدند نیز عقیده داشتند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.