گزارشگر:جبار رحمانی/ شنبه 1 حوت 1394 - ۳۰ دلو ۱۳۹۴
بخش سوم/
اگر شخصی بخواهد رویۀ انسانشناسی بریتانیا را در دهههای آغازینِ این قرن مشخص کند، باید بر over riding مرتبط با جمعآوری دادهها تأکید کند. هدف نهایی میتواند بازسازی تاریخ فرهنگ یا تعمیم تطورگرایانه باشد، اما این علایق بهشدت زیر فشار تمایل تجربهگرایانۀ بریتانیایی بود. این احساس وجود داشت که واقعیتهایی که به میزان زیادی در دسترس قرار میگرفتند، بهآسانی چارچوبهای تطورگراها و اشاعهگرایان را که بهنسبت احمقانه به نظر میرسید، بیان میکردند.(۵: ۱۹۸۳)
این وضعیت، مدرک دانشمندان در زمان ترکِ Agendaهای قدیمی به نفع موارد جدیدتر بود.Agenda قدیمی در مسایل خاصلی مثل مسالۀ دادۀ جمعآوری شده، گیر افتاده بود. به جای تغییر تطورگرایان و چارچوبهای تطوری که چندان هم احمقانه به نظر نمیآمدند، تصمیم بر حرکت به سمت Agenda جدیدی تحت لوای تجربهگرایی، گرفته شد. برانیسلاو مالینوفسکی مردمنگار بزرگ جزایر تروبریاند، مجموعهیی از مباحث پیچیده را در مورد اینکه چرا مطالعات تاریخی در حیطۀ مطالعات جوامع ابتدایی نامعتبر هستند، مطرح کرد. رادکلیف براون، کسی که پیشگام مطالعۀ مردمنگارانه در میان جزیرهنشینان آندامان و بومیان استرالیا در دهۀ اول قرن بیستم بود نیز همین تلاشها را در مورد «تاریخ حدسی» کاملاً واضح میدانست. اگر چه فرانتس بوآس، کسی که اولین دیپارتمنت انسانشناسی را در ایالات متحده، در دانشگاه کلمبیا تأسیس کرد و تلاش کرد تا کادر متخصص از انسانشناسان حرفهیی را در امریکا تربیت کند، خودش همچنان پایبند به Agenda تاریخی انسانشناسی بود. با وجود این در دهۀ ۱۹۳۰ بیشتر مردمنگاران در agenda جدید درگیر بودند.
باید بر این نکته تأکید داشت که در اینجا چیز غلطی در رابطه با agenda hopping وجود نداشته، در عوض اگر agenda جدید پتانسیل علمی داشته باشد، این مسأله امر مطلوبی است. در مردمنگاران ابتدایی قرن بیستم سعی بر این بود که پتانسیل واقعییی ایجاد شود. این agende جدید بر سنجش جزیینگارانه انسجام یافته است. بنابراین agenda جدید و نهادهای اجتماعی صرفاً مجموعهیی از ویژهگیها نیستند، اما نسبتاً مجموعهیی از فعالیتهای آموخته شده و اکتسابی هستند که با مشارکت دیگران برای کسب رضایت از شیوۀ زندهگی و بقای نظم اجتماعی انجام میگیرند.
با وجود اینکه آنها دربارۀ کاربردهای دادههایشان برحسب اصطلاح جامعه نوشته بودند، این انسانشناسان در واقع بهطور گسترده بر مواردی از قبیل مبانی خویشاوندی، جوامع غیرمکتوب، و میراث باقی مانده از agenda ماقبل تاریخی قبلی، متمرکز بودند. انجام پارهیی سنجشهای جزیینگارانه، نیازمند کار میدانی عمیقی است که در آن مردمنگاران چندین ماه و بعضاً چندین سال را در میان مردم مورد مطالعه بهسر میبرند. جنبۀ خاصِ این نوع از کار میدانی این است که انسانشناسی بخش معنادار فرهنگ را میآموزدـ انسان شناس میداند که او برای مثال نظام خویشاوندی را فهمیده است و او میتواند خویشاوندها را طبقهبندی میکند و رفتار یک خویشاوند را همانطور که یک بومی فرهنگ میداند، پیشبینی کند.
از نتایج کار میدانی معمولاً انتظار میرود که یک یا چندین مونوگرافی مفصل را ـ مردمنگاریها ـ که بتواند مجموعهیی از فصول در باب تکنولوژی و تکنیکهای رفع نیازهای مادی، موقعیت گروه محلی و روستا، موقعیت و نقش خانواده و گروههای خویشاوندی گسترده، سازماندهی سیاسی و نظام رهبری، همچنین ماهیت جادو، مذهب، سحر و دیگر نظامهای اعتقادی بومیان، ارایه دهد. برای انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی، مردمنگاری که در کتب، تکنگاریها و مقالات انتشار یافته ـ دادههای مبنایی این رشته را فراهم میکند.
این agenda به قوت خودش به عنوان طرح مسلط در انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی تا دهۀ ۱۹۵۰ باقی ماند. کارهای مرکزی انجامشده بر اساس این agenda توسط انسان شناسان اجتماعی بریتانیا که مردمنگاریهای برجستهیی را که هر کدام نمونههای مثالییی برای کارهای میدانی شدند، انجام گرفت. بومیان استرالیایی، گروههای گردآورندۀ آفریقایی، ساکنان جزایر و مردم قبیلهیی بورمس، همۀ اینها با جزییات بسیار دقیقی توصیف شده و به شیوهیی ارایه شده بودند که سازمان این جوامع را بهطور واضحی، آشکار میکرد. در دهۀ سی، چرخشی از رهیافت کارکردی به رهیافت ساخترای رخ داد، این چرخش از تأکید بر اینکه چهگونه فعالیتهای نهادی به نیازهای فردی و اجتماعی مرتبط میشدند، به تأکید اینکه چهگونه بعضی نهادها در درون ساختار ناشی از نظام خویشاوندی یا فعالیت سیاسی سازماندهی میشوند، بود. روی هم رفته در این وضعیت نوعی تداوم و امتداد از دورۀ رویکرد کارکردی تا دورۀ رویکرد ساختاری وجود داشت. از جملۀ این تداومها، تأکید بر توصیف جزیینگر اشکال نهادی فعالیتهای اجتماعییی که شکل گرفتن جامعه را امکانپذیر میکنند، بود. شرح دقیق و مفصل توسعۀ این agenda جدید که در نهایت یک پارادایم علمی جامعی را در اواخر دهۀ ۱۹۳۰ شکل داد را میتوان در کتاب آدام کوپر با عنوان «انسانشناسی و انسانشناسان: مکتب مدرن بریتانیا» یافت.
برای کسی که تا به حال یک مردمنگاری را نخوانده، گزارش ارایه شدۀ فوق درک اندکی را از آنچه که بهطور واقعی و کامل در این مسأله رخ داده، میدهد. امروزه مردمنگاریهای استندرد نوشته شده برای دانشجویان عموماً بهطور دقیقی ذیل مراحلی طبقهبندی میشوند که پیشگامان این کار (برای مثال کار یا نوماموهای ناپلیون چاکنون یا کونگهای ریچاردلی) ارایه کردهاند. مردمنگاری خوب این قابلیت و توانایی را دارد که شخص مخاطب را در یک دنیای متفاوت و غریبه غوطهور کند؛ دنیایی که یک آدمِ ناآشنا هرگز نمیتواند آن را بفهمد.
در حالی که هستۀ مرکزی پارادایم کلاسیک مردمنگاری توسط انسانشناسان اجتماعی بریتانیایی توسعه پیدا کرده بود، امریکاییها حول این هسته تغییرات و تنوعاتی را به تدریج ایجاد کردند. امریکاییها agenda تاریخییی را که توسط بریتانیاییها ایجاد شده بود، بهطور کامل رها نکردند.
Comments are closed.