گزارشگر:محمد زهیر باقری نوعپرست - ۰۸ حوت ۱۳۹۴
بخش نخست/
به نظر میرسد بین افرادی که با فلسفۀ ویتگنشتاین آشنایی زیادی ندارند ولی به شخصیتِ او علاقه دارند، دو شایعۀ بسیار فراگیر وجود دارد. اول، شایعۀ بیاساسی است مبنی بر اینکه ویتگنشتاین و هیتلر همکلاس/ همصنف بودهاند. این ادعا توسط نویسندۀ استرالیایی، کیمبرلی کورنیش در کتاب «یهودی اهل لینتس» مطرح شده است. این کتاب عکسی را نیز به ما نشان میدهد که ادعا میکند هیتلر و ویتگنشتاین هر دو در آن عکس هستند، و هرچند در آن عکس هیتلر حضور دارد، هیچ مدرکی دال بر اینکه ویتگنشتاین در آن عکس بوده، وجود ندارد. دوم، شایعهیی قدیمیتر مبنی بر همجنسگرا بودنِ ویتگنشتاین است.
ابتدا نگاهی کوتاه به ابعاد معنویِ زندهگی ویتگنشتاین افکنده و سپس به بررسیِ این امر میپردازیم که شایعۀ همجنسگرا بودنِ ویتگنشتاین از کجا سرچشمه گرفته و امروز این باور نزد چه کسانی پذیرفته شده است.
ویتگنشتاین گرایش به عرفان داشت. او ثروتِ بیکرانی را که از پدرش به ارث برده بود، به هنرمندان و دوستان و افرادی دیگر بخشید. عملی که یکی از بارزترین نشانههای گرایش او به عرفانِ عملی (مسیحی) بود. همچنین این اندیشههای عرفانی، او را به حدی تحت تأثیر قرار داده بود که با وجود غذاهای متنوع، به خوردنِ غذایی ساده در وعدههای غذایی خود بسنده میکرد (نورمن ملکوم (۱۹۸۴) هنگامی که ویتگنشتاین مهمان او بود، میگوید که ویتگنشتاین به خوردن پنیر و نان اکتفا میکرده است.)
گرایش عرفانیِ او تا حدی بود که به دوستان نزدیکِ خود گفته بود که دوست دارد راهب بشود (مک گینیس ۲۰۰۸ ص ۱۱۲). باید توجه داشت که عرفان مسیحی به لذتهای دنیا نگرشِ تحقیرآمیزی دارد، و لذتهای جنسی از این تحقیر بیشترین نصیب را میبرند. با توجه به سبک زندهگی عرفانی او، برای اینکه بتوان اثبات کرد که او به لحاظ جنسی، بهطور کلی، فعال بوده است، باید شواهدی ارایه کرد. ویتگنشتاین در زندهگی خود با دو زن ارتباط داشت؛ یکی در نوجوانی و هنگامی که در وین بود، و بار دوم به زنی سویسی علاقهمند شد که قرارشان بر این بود که در صورتی که فرزنددار نشوند، با یکدیگر ازدواج کنند که این اتفاق رخ نداد. (مانک ۱۹۹۰)
از جمله افرادی که در شکلگیری نگرش عرفانی ویتگنشتاین به زندهگی نقش داشته اند، میتوان از کیرکگارد و اتو واینینگر نام برد. اتو واینینگر، اندیشمند اتریشی، در کتاب «جنسیت و شخصیت»ِ خود لازمۀ دست یافتن به معنویت را پرهیز از هرگونه لذت جنسی میدانست. علاقۀ ویتگنشتاین به این کتاب تا حدی بود که آن را به همۀ دوستان و نزدیکانِ خود در کمبریج توصیه می کرد. اندیشههای واینینگر در سالهای جوانی ویتگنشتاین او را تحت تأثیر قرار داد. (سزابادوس ۱۹۹۷) این نکته از آنرو اهمیت دارد که واینینگر زنان را مانع اصلی برای رسیدن به معنویت میدانست و نگاهی ضدزن داشته است. بنابراین ضدزن بودنِ ویتگنشتاین در دورۀ جوانیاش، ارتباطی به همجنسگرایی نداشته است.
ویتگنشتاین همواره احساسِ گناه میکرد و به دنبال تعالی عرفانیِ بیشتر بود. به عنوان مثال، سالها پس از اینکه به تنبیه بدنی دانشآموزان مدرسهیی که در آن مدتی درس میداد اقدام نموده بود، به آن روستایی که مدرسه در آن واقع شده بود بازگشت و از همۀ آنها معذرتخواهی کرد. همچنین ویتگنشتاین تمایل داشت در مقدمۀ کتابهای خود آنها را به شکوه خداوند تقدیم کند ولی به دلیل ترس از اینکه این کارش فریبکاری یا ریاکاری به حساب بیاید، از این کار امتناع کرد. (دآنجلیس ۲۰۱۲ ص ۱۱۷)
آنچه رفت، اشارهیی بسیار کوتاه به ابعاد عرفانیِ زندهگی ویتگنشتاین است که برای شرح گستردهترِ این وجه از زندهگیِ او میتوان به آثار متعددی که به این موضوع اشاره کردهاند، مراجعه کرد. آنچه سبک زندهگی ویتگنشتاین نشان میدهد این است که او انسانی پارسا بوده و از لذتهای جسمی دوری میجسته است. بنابراین، برای اینکه بتوان ادعا کرد که او همجنسگرا بوده است، باید بتوان شواهد قطعی و محکمی ارایه کرد.
ویلیام بارتلی فیلسوف امریکایی در سال ۱۹۷۳ کتابی نوشته است به نام «ویتگنشتاین» که به شرح زندهگی او میپردازد. این کتاب که بر اساسِ گفتههای دوستان و نزدیکان ویتگنشتاین و به گفتۀ خود بارتلی، با رمزگشایی دفترچۀ خاطرات ویتگنشتاین نوشته شده است، ادعا میکند که ویتگنشتاین در دورههایی از زندهگی خود همجنسگرا بوده است. این کتاب در آن زمان با واکنشهای بسیار تندی مواجه شد و جالبتر اینکه نزدیکترین دوستهای ویتگنشتاین از جمله افرادی بودند که ادعاهای بارتلی را بیاساس و دروغ میدانستند. الیزابت آنسکمب (۱۹۷۳)، راش ریس (۱۹۷۴) و دروری (۱۹۷۴) از نزدیکترین دوستانِ ویتگنشتاین بودند و هر سه این ادعاهای بارتلی را بیاساس دانستند.
الیزابت آنسکمب با نوشتن مطلبی در روزنامهیی، نبود منبع قابل اعتماد در نوشتههای آقای بارتلی را محور انتقاد خود قرار داد و او را بهخاطر نوشتن این مطالب سرزنش کرد. دروری، دوست نزدیکِ ویتگنشتاین که به توصیۀ ویتگنشتاین روانپزشکی خوانده بود، در همان روزنامه خاطرنشان کرد که از آنجایی که او روانپزشک بوده و دوست صمیمی ویتگنشتاین بوده است، در صورت وجود چنین امری حتماً متوجه میشده است، و راش ریس هم اثر بارتلی را کتابی برگرفته از تخیل و سطحی که مناسب ستونِ حرفهای عامیانه در روزنامهها است، دانست.
از آنجایی که نزدیکترین دوستان ویتگنشتاین این همجنسگرا بودنِ او را رد میکنند، سوالی که مطرح است این است که افرادی که بارتلی به گفتههای آنها استناد کرده است، چه کسانی هستند؟ نمونههایی که بارتلی به عنوان شاهد سخنِ خود میآورد را در اینجا ذکر کنیم. به طور مثال، «زنی از راسل شنیده است که ویگنشتاین همجنسگرا است» یا در موردی از نقل افرادی که در جنگ جهانی اول ویتگنشتاین را در جنگ میشناخته اند، این را عنوان میکند. اما نکتۀ عجیب این است که بارتلی از ذکر نامِ این افراد خودداری میکند و دلیلِ او هم این است که آوردن عنوان این افراد موجب بدنامیِ آنها میشود! در حالی که جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ به پایان رسیده و بارتلی کتاب خود را در سال ۱۹۷۳ نوشته است. علاوه بر این، ویتگنشتاین از خواهرش در دوران جنگ در نامهیی خواسته بود که کتاب تولستوی و کیرکگارد را برای او بفرستد و مشغول نوشتن یادداشتهایی که بعدها به «رسالۀ منطقی فلسفی» تبدیل شد نیز بوده است و این همچنان ناهمخوانی بین روحیۀ عرفانی و تارک دنیایی و لذت جنسی را نشان میدهد.
Comments are closed.