گزارشگر:فرهاد زلمی/ چهارشنبه 12 حوت 1394 - ۱۱ حوت ۱۳۹۴
اشاره:
چندین سال است که با فرا رسیدنِ سالروز شهادتِ مظلومانۀ امیر حبیبالله کلکانی، سروصداهایی مبنی بر خاکسپاریِ او مطرح میشود اما چندی بعد، همهچیز خاموش و فراموش میگردد. امسال اما گروهی از جوانان، عزمشان را جزم کردهاند تا امیر شهید را آنگونه که مستحق است، با ترحیم و تکریم به خاک بسپارند. این اراده، عدهیی را بس پریشان کرده و عدهیی را واداشته است که کاسههای داغتر از آش شوند. روز پیش، در سایت جمهوری سکوت، نوشتهیی زیر عنوانِ «در باب قبرها و جنازهها» از آقای اسد بودا خواندم و مواردی در آن نوشته را محتاجِ نقد و پاسخ دانستم. آنچه را در زیر میخوانید، پاسخیست به آن نوشته
***
آقای بودا درود! نوشتۀتان در پیوند به خاکسپاری امیر حبیبالله کلکانی (عیار خراسان) در جمهوری سکوت را خواندم. چند نکته در آن قابل تأمل است:
۱ـ «به جنازهها باید به عنوانِ اسناد تاریخی و گذشتۀ مشترک نگریسته شود.»
با دیدگاه شما موافقـم، ما نیز از خاکسپاری عیار خراسان چیزِ دیگری توقع نداریم. در این شکی نیست که قهرمان هر ملت، گاهی غدار ملتِ دیگر است، بهویژه در افغانستان که همه چیز از عینک قوم و تبار نگریسته میشود. در حال حاضر شخصیتهای بزرگی که در افغانستان از آنها یابود به عمل میآیند، همه قومیاند و جز قوم خودشان، قوم دیگر به آنها احترامی ندارد. از احمدشاه درانی گرفته تا احمدشاه مسعود، از مزاری گرفته تا امانالله و سایر افراد با نام و نشان! داشتن قبر اما نهتنها سند تاریخی، بلکه حق انسانی است. انسان حتا پس از مردن، مستحق ترحیم و تکریم است. در این کشور، زمانی میتوانیم در مسیری واحد حرکت کنیم که تفاوتهای همدیگر را بپذیریم و بشناسیم. قرار نیست ما در همۀ موارد دارای توافق و اشتراک باشیم. بیانصافییی که در حق عیارِ خراسان در جعلیات تاریخیِ پس از شهادتش صورت گرفته است، همه ریشه در تفوقطلبیهای تباری دارند.
۲ـ «قیام حبیبالله کلکانی برضد امانالله خان، تأملبرانگیزترین قیامهای تاریخِ ماست. گزارشهای تاریخی در مورد بینظمیها و آشوبهای دورانِ حاکمیتِ کوتاهمدتِ او در حومه و پایتخت، الگوی روشنی برای درکِ آشوبهای دورانِ جهاد است.»
آیا بهراستی، شما تاریخ افغانستان را فقط تا دوران حبیبالله کلکانی خواندهاید؟ اگر چنین نیست، بینظمی و آشوب در حکومتهای پیش از او آیا وجود نداشته است؟ افغانستان مگر یک قرن را در نبرد میان فرزندان تیمورشاه سپری نکرد؟… شما چه زود کلهمنارها را فراموش کردید! چه زود چشم کشیدنها و پوست کردنهای انسانها را فراموش کردید! این کشور تاریخش پُر از آشوب و بینظمی است ولی همۀ حاکمان دورههای بینظمی و آشوب، دستکم دارای یک قبر هستند. مردم مگر جز خاکسپاری امیرشان که حقِ هر انسان است، چه خواستهاند؟
۳- «حبیبالله کلکانی به جای شریککردنِ هزارهها در قدرت، خواهانِ بیعت شد… جنگِ فرسایشیِ او با هزارهها، سرانجام به شکستِ او منجر گردید.»
کُل دید شما آیا همین است که حبیبالله کلکانی بهخاطر بیعت گرفتن از هزارهها با شکست مواجه شد؟ آیا گاهی تصور کردهاید که در مورد کدام برهۀ زمانی صحبت میکنید؟ مشارکت اقوام در حکومتهای شاهی در افغانستان در هیچ زمانی مطرح نبوده است. همین شاه به گفتۀ شما مترقی، آیا به مشارکت اقوام به ویژه هزارهها باور داشت؟ شاه بعد از حبیبالله چطور؟ ظاهرشاه که ۴۳ سال حاکمیت کرد، آیا به مشارکت اقوام در نظامِ زیر سیطرهاش باور داشت؟ نخستین رییس جمهور افغانستان، سردار داوود آیا به مشارکت اقوام به ویژه هزاره ها باور داشت؟… بیا از حکومت چهارده سالۀ کرزی و حکومتِ کنونی سخن بگوییم؛ آیا این حکومتهای بهظاهر برخاسته از آرای مردم، به مشارکتِ اقوام و به ویژه هزارهها باور داشتند و دارند؟… اگر سلطنتِ امیر شهید محض به این دلیل که از هزارهها طالب بیعت شد، سرنگون گردید؛ پس چرا نادرشاه و ظاهرشاه سرنگون نشد؟
من نمیگویم که هزارهها نباید در حکومت حبیبالله کلکانی حضور میداشتند، اما به این باورم که توقع همچو چیزی در آن زمان، سادهلوحانه است. تصور کنید سلطنت امانالله را حبیبالله نه، یک عیارِ هزاره سرنگون میکرد، آیا باور میکنید که او به سایر اقوام حق مشارکت در قدرت میداد؟ آن زمان را بگذار سرجایش، اگر همین امروز شما در نتیجۀ یک انتخابات آزاد و شفاف برنده شوید، آیا میگذارید همۀ اقوام به گونۀ مساوی در حکومتتان سهم داشته باشند؟
مسلماً ما تا رسیدن به مشارکتِ مساویِ همۀ اقوام در همۀ حکومتها، راه بسیار درازی در پیش داریم. برای رسیدن به این هدف، باید نخست فاصلهها میان اقوام کم شوند؛ چیزی که شما عکسِ آن را انجام میدهید. شما و دیگر «سکوتیان» همه چیز را کنار گذاشته و هی بر طبل دشمنی هزاره و تاجیک مینوازید. شما در هر دو قیام؛ قیام برضد امانالله و قیام برضد رژیم کمونیستی، هزارهها را موجب شکست دولتهای به رهبری تاجیکها عنوان کردهاید. من نمیدانم از نظر شما این برای هزارهها «نام است یا دشنام»؛ زیرا در هر دو دوره، محرک جریان پایاندهی به رهبری تاجیکها، به دست بیگانهها بوده است. از نوشتۀ شما چنین برداشت میکنم که شما هزارهها را به عنوان کتلستهای منفی برای به قدرت رساندن دیگران معرفی میکنید.
آقای بودا! شما در نوشتۀتان هیچ اشارهیی به تاریکاندیشیهای شاه به قول شما «قلباً روشنگرا» نکردید. اگر او برای بار نخست قانون اساسی ساخت، نظامنامۀ ناقلین نیز در زمانِ وی ساخته شد. امروز چه مصیبی باشندههای بومی شمال از دست ناقلین میکشند؟ شما هیچ اشارهیی به اعدامهای بدون دادگاه در زمان امانالله این شاه «قلباً روشنگرا» نکردید. شما به محاکمۀ صحرایی حبیبالله کلکانی از سوی نادر هیچ اشارهیی نداشتید.
دهها مسالۀ دیگر در نوشتۀتان وجود دارند که در مواردی خیلی پرسشبرانگیزند. من آرزو دارم روزی ما همه در کنار هم تفاوتهای همدیگر را بشناسیم، بپذیریم و برای آبادی سرزمین واحدمان تلاش کنیم!
Comments are closed.