- ۱۰ عقرب ۱۳۹۱
مرحوم استاد نیلاب رحیمی این مقاله را در سال ۱۳۸۲ و چندماه بعد از وفات استاد الهی نگاشته بود.
خداوند زمانی که بزرگمرد ساختن کسی را در جامعه اراده فرماید، او را با کسوت انسانیت و اخلاق میآراید و جلوهگر میسازد. زیرا انسان وقتی که با سجایای اخلاقی در جولانگاهش ظاهر گردید، طرف توجه و تحسین همهگان قرار میگیرد و روز تا روز به ارزشهای انسانی و اجتماعی اش افزوده میشود و سرانجام صدرنشین دلها وتکیهگاه اندیشهها میگردد.
پیداست که جهان هستی با نمادها و نمودهایش برمبنای دو اصل عمده که عبارت اند از عدل و اخلاق استوار است. کلیه چهرههایی مبرز و موفق جهان که توفیق تسخیر دلها را نصیب شده اند، در عملکردهای خود از همین دو اصل مایه گذارده اند.
خدای که خلاقیت سزاوار اوست چنان موهبت فرموده، تا همه پدیدههای یکنواخت از منابع عدل و مراتب اخلاق بهرهمند شوند.
هرگاه ما عمل را ملاک شناخت ارزشها قرار دهیم و بکوشیم که ازاین دیدگاه و مبتنی بر معیارهایی چون عدالت و اخلاق شخصیت عناصر صالح و طالح را به سنجش بگیریم، بدون انکار در روزگار بحرانی ما اندک کسانی میتوانند تا حد فرهیختهگی بالا بروند شایستهگی خود را روشن سازد که روان شاد داکتر عبدالحی الهی در زمره همان اندک چهرههای شاخص و بارز جامعه حوادثبار ما مسجل گردیده است.
در این نوشتار تلاش میورزیم تا همان روندی را دنبال کنیم که داکتر عبدالحی الهی آگاهانه بر آن گام نهاده بود.
نجابت علمی و شرافت اخلاقی پیوند بلافصلی را بین گفتار و کردار او ایجاد کرده بود، از آن رو دوستانی که او را میشناختند باور داشتند که وی از نخبهگان هم ردیفان خود است.
مطالعات داکتر عبدالحی الهی در عرفان، به ویژه عرفان حضرت مولانای بلخی، که عرفانیست جهنده و انگیزنده و خیزش و قیام را در روح انسانی به ثمر میرساند، او را ژرفنگر و واقعبین ساخته بود. گستره عرفان لایتناهی است. سالکان به اتکای ریاضت محض نمیتوانند بر روه حقایق رهیاب شوند از آن رو عشق که به یک تعبیر در خور پذیرش، همان ذات خداوند است که خود را به صفت جمال و جلال به آفریده گارش آشکار میکند و دشواری ها را از سیر کمالات برطرف میسازد و برای سالک توان رسیدن به هدف غایی را ارزانی میدارد.
داکتر عبدالحی الهی از این موهبت و عنایات آگاه بود ازآن رو مقدم بودن سیر انفسی را بر سیر آفاقی ارجحیت میداد و به این باور بود که نخست استعداد خود را بیدار کرد بعد جانب هدف گام نهاد.
ازمقامات تبتل تافنا
پایه پایه تا ملاقات خدا
داکتر عبدالحی الهی علوم متداوله را از محضر پدرش که درین رشتهها ید طولا داشت و مدرسان ورزیده مدرسه قابضان رخه (قریهیی در ولایت پنجشیر) فراچنگ آورده بود، مطالعات مستدام در علوم و معارف اسلامی، بینش و دانش وی را توأم کرده بود، از آن رو جسورانه بر مسایل وارد میشد و ثمره کاوش وپژوهش خود را با بلاغت و فصاحتی که خاصه چنین مردانی است تبیین میفرمود.
ازاین بزرگمرد قلم و دانش، تا کنون این آثار ارزشمند اقبال چاپ یافته اند:
اسلام مکتب عتدال، حکومت و حکومت اسلامی، علم و انقلاب اسلامی، فلسفه دین و اسرار تعلیمات اسلام، علم اصول دین، مرزهای تیوری شناخت در فلسفه، هستی و مقدمه شناخت آن، جهان وطبیعت، شناخت انسان، عرفان و اخلاق، فلسفه اجتماعی و قانون، فلسفه تاریخ، مسایل جهان بینی اسلامی و چهار گفتار.
و این آثار تاکنون چاپ نشده است:
بحثی پیرامون خداشناسی، اصول یزدان، ماانزالله و مژده های نصرت در آیه های قرآن.
بهتر است کسانی به تدوین یاد داشتها و آثار چاپ ناشده آن عزیز از دست رفته همت بگمارند و اهتمام ورزند و آنانی که رهین تلاشهای علمی و فرهنگی وی اند، باید در ادای این دین شتاب کنند و به آرامش دادن وجدان خود بپردازند. داکتر عبدالحی الهی بیانیههای آموزنده علمی فراوانی در زمینههای فرهنگی و عرفانی و حتی سیاسی ایراد فرموده اند.
…مسعود شهید در روشنی درایت و تیز هوشی ای که داشت لیاقت عملی و استعداد عرفانی داکتر الهی را درک کرده بود، از آنرو به سخنان و نظرات سازنده وی ارج و بهای فراوان میداد و کسوت عمل میپوشاند. آگاهی دکتر الهی از اوضاع زمان و بینش او برپهنا و ژرفای معارف اسلامی وجاهت او را در انظار کاوشگران و پژوهندهگان پیداتر میساخت و سنگرداران و مردمان محل از شخصیت او در برخوردهای که با وی میکردند مطلع میگردیدند و حرمتش را بر نفس خود لازم میدانستند. کارمایهها و عملکردهای بارور و ثمر بخش داکتر الهی در جریان جهاد و مقاومت مورد تایید زعیم و قاید سرافراز دوران جهاد زنده یاد مسعود شهید بود. داکترالهی نیز در اثر اعتمادی که مسعود بزرگ به کارکردهای او داشت، استعداد و نبوغ خود را در غنامندی بعد فرهنگی جهاد به کار گرفت و در زمینه تربیه سالم مجاهدین جوان، به ویژه آن تعداد مجاهدینی که توانمندی فراچنگ آوردن فرهنگ ملی و معارف اسلامی را داشتند، عاشقانه و صادقانه تلاش ورزید. او میدانست که یک انسان تا زمانی که از گذشته خود معلومات نداشته باشد حال و آینده را طوری که لازم است تمثیل کرده نمیتواند.
از آنرو داکتر الهی به سختی کوشید تا از دیدگاه تحلیل و تفسیر دانش معاصر به ویژه شناختاندن ارزشهای روز افزون فرهنگ و تمدن بشری در اثر رشد علم نوین که پهنه جهان را فرا گرفته است، جهان بینی ها را وسعت بخشید. او سعی کرد تا تعداد حوزههای آموزشی را در وادی پنجشیر بالا ببرد و مجاهدین ولایات را نیز به هدف آموزش بیشتر از دانش معاصر در ابعاد فرهنگی و نظامی در پنجشیر دعوت نماید و در حلقههای تعلیمی شامل سازد. البته رهنماییها و ترغیب و تشویق مسعود شهید درین روند نقش راهگشا را داشت.
در سال ۱۳۶۲، به همکاری یکی از علاقه مندان جهاد که از کشور فرانسه بود، یک دستگاه رادیویی اف- ام در پنجشیر پایهگذاری گردید. داکتر الهی امور نشراتی این رادیو را مناسب به وضع جبهه و مقتضای همان حالت ادامه داد.
مبنی بر لزومدید مرحوم مسعود شهید، داکتر الهی تن به ازدواج داد و پای عقد دختر یک تن از معاریف بازارک پنجشیر نشست.
چون تکالیف خانوادگی انسان را از تحرکات دوره تجرد باز میدارد، از آن رو صواب دیده شده که وی به کارهای جهادی در پشاور ادامه دهد و به مشکلات مجاهدین و مهاجرین بذل توجه فرماید.
در پشاور داکتر الهی زمام امور فرهنگی و را به دست گرفت و سمت ریاست تعلیم و تربیه جمعیت اسلامی افغانستان را که یکی از بزرگترین تنظیمهای جهادی بود به عهده گرفت هم چنان عضویت شورای اجرائیه این تنظیم را نیز حاصل نمود و فعالیت خود را از محدوده پشاور به سایر نقاطی که مهاجرین سکناپذیر شده بودند کشانید و حتی در چترال به حال مردم مهاجر رسیدهگی به عمل آورد و خیمه و اثاثات و مواد ارتزاقی تعبیه فرمود و زمینه را برای آموزش اطفال ایشان مساعد ساخت.
برنامههای آموزشی و فعالیت های فرهنگی در دوران جهاد در اثر زحمت کشی و ایثار داکتر الهی پیروزمندانه به جلوهای رونق مندی عرضه می نمود، جمعیت اسلامی اگر دستاوردی در عرصه های معارف و فرهنگ اسلامی، جهادی و ملی داشت بدون تردید بخشی ازآن حاصل عرق ریزی ها و از خودگذری های داکتر الهی و هم قطارانش بود.
وقتی که دولت مجاهدین زمام امور را به دست گرفت ، داکتر الهی بحیث وزیر مشاور و رئیس طب روانی اشغال وظیفه نمود. اما در جهت هماهنگ کردن کارکرد های فرهنگی و همبستگی سازمان های اجتماعی گام بلندی را به جلو برداشت.
او از همان آغازین روزهای ورودش به کابل متوجه نامنسجم بودن سازمانهای اجتماعی شده در راه همبستهگی و هم آهنگی آنها تلاش ورزید و خواست که یک مرکز واحد رهنمون کننده که هر سازمان اجتماعی در زمینه تطبیق سالم و موثر برنامههای کاری اش از آن کانون الهام بگیرد و به سوی هدف رهیاب شود، مجهز به ارزشهای رهبری و قیادت درست وصحیح تأسیس گردد. این آرمان تاجای تحقق یافت و کسوت عمل در پوشید. اما رگبار و متداوم حزب اسلامی و روی هم رفته جنگ های تحمیلی مجال کار را از همه کس گرفته بود. جلسات از ترس راکتها در زیر زمینیهای کانتیننتال دایر میگردید و غرش راکتهای کور، توان عملکرد بر وفق فیصلهها را ضعیف میساخت و هر کسی که صبح ازخانه اش بیرون میشد به برگشت خود هنگام مسا، در منزل اطمینان نداشت. از آن رو هرکس در هر موقفی که بود هیچ کاری کرده نتوانست. (کسانی که حکومت استاد ربانی را به عدم کاردانی متهم میسازند، اشتباه میکنند؛ زیرا کارکردن در آن برهه زمانی، چنانکه توقع میرفت بیرون از امکان بود.) داکتر الهی پس از سقوط طالبان بازهم همان پروسه همبسته بودن سازمانهای اجتماعی را از سر گرفت و تاآخرین نفس از این دایره پا بیرون نکرد.
مرحوم داکتر الهی در پرتو بیدار دلی، بینایی و فرزانه گی خود… به تشکیل مجمع اصلاحی دست یازید و برنامه کاری آن را برمبنای توافق ملی پی ریزی نمود. در مجمع اصلاحی افغانستان همه گروهها و دستههای فرهنگی، سیاسی، دینی و حتی قومی و تصوفی اشتغال داشت.
فعالیت مجتمع اصلاحی تا همان روز که نیروهای دولت کابل را رها کردند و رهسپار شمال کشور و وادی پنجشیر شدند ادامه یافت و دکتر الهی با شکیبایی که زینت بخش شخصیتش بود آن را اداره و رهنمایی کرد.
داکتر الهی مردی بود مهربان، با عطوفت، باگذشت و ایثار، خوش برخورد، خندان و مؤدت و شیرین سخن، ادیب، فقیه، صاحب کتاب و مطالعه در فلسفه، عرفان و معارف اسلامی، زبان عربی را میدانست، به پشتو صحبت میکرد، به انگلیسی آشنا بود و با اردو نیز حل مطلب میتوانست.
قلمش روان و مضمونش استوار بود از سجایای اخلاقی بهره کافی داشت. تواضع از رفتارش تبارز میکرد و با همه اقشار و طبقات جامعه آمیزش اخلاقی و فرهنگی داشت. او برآن بود که کارمایههای فرهنگی باید مستفید از یک محور باشند و از بی شیرازگی آنها جلوگیری به عمل آید.
دکتر الهی با همه وسعتی که در آگاهیهای علمی و معلومات فرهنگی وی وجود داشت، هیچ گاه پندار کمال دامنگیرش نشده و اسیر خود برتر بینی نگردید. او از جهاد و ثمرات آن غالباً یاد آوری میکرد؛ لیکن هیچ وقت جهاد را وسیله سرکشی نفس و اقناع غریزه آزو حرص نساخت و او پاداش جهادی را که به خاطر اعلاء کملتالله کرده بود از خدا می خواست. از آنرو جهاد را با زمین و موتر و ثروت و دیگر مظاهر بدنام کن و ننگین مبادله نکرد.
سرانجام داکتر عبدالحی الهی در اثر مریضی که عاید حالش گردیده بود، به تاریخ ۱۴ میزان ۱۳۸۲ داعی اجل را لبیک گفت و به جاودانهگی پیوست.
نامش جاوید و یادش گرامی باد!
Comments are closed.