گزارشگر:سه شنبه 25 حوت 1394 - ۲۴ حوت ۱۳۹۴
بخش هفتم/
نویسنده: هاروی بی. فاین بام
مترجم: نوذر نظری
تأکید جدید بر دیپلماسی فرهنگی، یک نوآوری امریکایی نبود. فرانسه و بریتانیا اقداماتِ خود را زودتر شروع کرده بودند، اما به محض اینکه امریکا تبدیل به یک قدرت جهانی شد، دیپلماسی فرهنگی تبدیل به بخش بزرگی از سیاست خارجیِ این کشور شد. ریشههای اولین تاختوتازها به درون دیپلماسی فرهنگی در وزارت خارجۀ امریکا، شامل تلاش کوتاهمدت علیه تبلیغات دول محور و حمایت طولانیمدت از تغییرات بودند. تلاش مبادله به عنوان افزایش پذیرش دیگران در میان تلاش تبلیغاتی خودی بود. اما این دو جنبه از دیپلماسی فرهنگی نباید با هم ترکیب شوند. «کوین مولکانی» بیان میدارد که باید مبادلات را از تبلیغات سیاسی تفکیک کرد. هر دو، فعالیتهای مشروع دولتهایی هستند که در صدد طرح منافع خود در خارجاند.
تبلیغات سیاسی یک معنای ضمنی منفی با خود به همراه دارد، ولی در اینجا به معنای طیفی از اطلاعات و فعالیتهای روانشناختی (در قالب فیلم، داستانها و گزارشهای جدید و پخشهای تلویزیونی) است که در صدد بیان ماهیت سیاست خارجی امریکا به دیگران است. این دیپلماسی اطلاعاتی، یک محتوای سیاسی آنی و واضح داشت که دیپلماسی فرهنگی از آن محروم بود و آن این بود که روشهای این نوع دیپلماسی، غیرمستقیم و اهداف آن طولانی بودند. دیپلماسی اطلاعاتی از تکنیکهای روابط عمومی و اغلب تکنیکهای جنگ روانشناختی استفاده میکند درحالی که دیپلماسی فرهنگی در آموزش و پرورش و امثالِ آن ریشه دارد.
به طور کلی، دیپلماسی فرهنگی بر اساس این فرض قبلی مبتنی است که اجازه دادن به فعالیتهای فرهنگی امریکا و رهبران آن برای بحث در مورد خود در خارج از کشور، بهترین تبلیغ برای فضایل یک جامعهۀ آزاد است. از آنجا که هدف مذکور یک هدف سیاسی است، ارایۀ یک تصویر مطلوب از جامعۀ امریکا در خارج از کشور باید مد نظر قرار گیرد. اما اسلوبهای دیپلماسی فرهنگی، که عبارتاند از مبادلۀ آزاد عقاید، جریانات و افراد که به نوعی غیرسیاسی اند، به خوبی از طرف دیگران درک و پذیرش نشدهاند.
ترکیب متقابل این دو جنبه از روابط فرهنگی خارجی امریکا، تعدادی از تنشهای تجاری را که در بالا ذکر شدند، بدتر کرده است. وضعیت مذکور با بیان این حقیقت که موسسات و افراد مشارکتکننده، عموماً اهداف دیگری را به صحنه میآورند، پیچیدهتر میشود. حمایت از حضور فرهنگی امریکا به عنوان بخشی از استراتژی کلی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم، منجر به هدایت تعدادی از اروپاییان و امریکای لاتینیها برای شک به این مسأله شده که هر نوع فعالیت فرهنگی مرتبط با امریکا، بدون شک با سازمان سیا در ارتباط است. به نوعی هم ترس تعدادی از دوستان امریکا که از امریکاییشدن بیان میدارند، ممکن است به این شکهای اولیه برگردد.
طرحهای برنامهریزی
منافع یک کشور در زمینۀ جهانیشدن میتوانند ارتقا یابند اگر که در عرصۀ سیاستهای عمومی از جمله در حوزۀ هنر و فرهنگ، موضعی فعال اتخاذ کنیم. این امر در ابتدا نیازمند این است که دریابیم فرهنگ چهگونه بر روابط آن کشور با دیگر کشورها و قدرت رقابتیِ آن در اقتصاد جهانی تأثیر میگذارد. ثانیاً، نیازمند آن است که بر نگرانیهای متحدینش در عرصۀ فرهنگ به هنگام مذاکره دربارۀ منافع اقتصادی بینالمللیاش تأکید کند. نهایتاً نیازمند آن است که مراقب نحوۀ تدوین و سازماندهی دیپلماسی فرهنگی خود باشد.
فرهنگ و اقتصاد جدید
رقابتپذیری بینالمللی یک کشور، به ظرفیت مردم و نهادهای آن برای مدیریت عناصر بنیادی اقتصاد جدید بستهگی دارد. ایالات متحده اخیراً رهبری دیگران را بهدست گرفته است. اما این مزیت اقتصادی از هم فرو خواهد پاشید اگر که این کشور ظرفیتهای فردی و جمعیِ خود برای خلق و مدیریت داراییهای فرهنگی و معنوی خود را ارتقا ندهد.
– آموزش و پرورش: مهارتهای خلاقانه و معنوی پیشرفته که بر تفکر بین رشتهیی و مستقل تأکید میکنند، باید در سطح پیشدبستانی شروع و در مکاتب تحصیلی ادامه یابند. روش انجام این کار از جمله آزمون آنها باید در صنفها مورد ارزیابی قرار گیرد. آموزش در درون هنر و از طریق آن میتواند به عنوان ابزاری برای دستیابی به این هدف ملی کمک کند.
– مالکیت معنوی: بین حق و استفادۀ منصفانه و نسبت آنها با مالکیت در قانون کپیرایت ایالات متحده تعادل تاریخی وجود دارد. این تعادل، ممکن است زمانی که صاحبان برجستۀ کپیرایت، حقوق روزافزونِ خود برای جلوگیری از دستیابی به مالکیتشان توسط دیگران در درازمدت و شرایط گسترده را تضمین میکنند، فرسوده شود. کنگره نیازمند آن است که نتایج عملی برآمده از تصویب قانون کپیرایت دیجیتال هزاره در سال ۱۹۹۸ را بررسی کند.
– سرمایهگذاری: نیاز مبرمی برای توسعۀ دسترسی به اعتبار شرکتهای کوچکی که اغلب عهدهدار اشاعۀ تکنولوژیها و الگوهای تجاری نوین در آینده هستند، وجود دارد. دولت فدرال نیز باید برنامههای کنونی خود را برای بررسی این امر که آیا شرکتهای کارآفرین جدید تلاش مطلوب را در رابطه با ترغیب و جذب سرمایه برای این اهداف انجام میدهند یا نه، مورد بازبینی قرار دهد.
– جلوگیری از انحصارات: رقابتپذیری رابطۀ تنگاتنگی با بازارهای آزاد و باز دارد. سیاستهای قانونی ضد تراست و دیگر قوانین تنظیمی که در عصر صنعتی توسعه یافتهاند به منظور تعیین این امر که آیا این قوانین مسیرهای باز و عادلانه را برای طیف متنوعی از محتواهای فرهنگی و معنوی بهخصوص در سایۀ شرکتهای بزرگی فراهم میسازند که کانالهای توزیع و تولید محصولات الکترونیکی، صوتی تصویری و رسانههای چاپی را تصرف کردهاند، باید بهدقت مورد بازبینی قرار گیرند.
Comments are closed.