گزارشگر:چهارشنبه 4 حمل 1394 - ۰۳ حمل ۱۳۹۵
بخش نخست/
-۱ در سالیان اخیر، همهساله همینکه روزهای پایانیِ سال فرا میرسد و مردمِ ما خود را برای استقبال از نوروزِ خوشآیین آماده میکنند، برخی از بهاصطلاح علمای دین، با سرسختی و تلاشی مجدانه مردم را از برگزاری جشن نوروز برحذر میدارند و در منبر مساجد، برای نکوهش جشن نوروز، گلو پاره میکنند و آیین نوروز را نیز آیینی جاهلی قلمداد، و برگزاری آن را مصداق بارزِ پیروی از آتشپرستان (منظورشان پیروان زردشت است) میخوانند و حتا طرفداران برگزاری مراسم نوروز را متهم به کفر و شرک و نفاق میکنند.
فضای مجازی و رسانههای دیداری و چاپی نیز در روزهای پایانی سال، به عرصهیی برای کشمکش میان مخالفان و موافقان برگزاری جشن نوروز تبدیل میشود. جالب اینجاست که بارها دیده شده که مخالفان آیین نوروز، در موارد مشابه دیگر، چندان از خود جنبوجوش و تلاش و تقلا نشان نمیدهند و دربارۀ “منکرات”ِ دیگر حساسیت چندانی ندارند؛ ولی وقتی بحث نوروز و حواشی آن به میان میآید، مسأله را طوری جلوه میدهند که گویا با برگزاری جشن نوروز که جشن طبیعت است و یکی از بهترین و زیباترین جشنهای انسانی در روی کرۀ خاکی ـ آبیست و به تعبیر شریعتی “قرنهای درازی است که بر همۀ جشنهای جهان فخر میفروشد”، ارکان دین به لرزه درمیآید و ثوابت و ضروریات دین اسلام در معرض نابودی قرار میگیرد. زهی انصاف! آیا واقعاً چنین برخوردی، سزاوار نوروز است؟
جالب آنکه برخی از اینهایی که در مخالفت و دشمنی با نوروز داد سخن میدهند و به نام اسلام پنجه در پنجۀ نمادهای هویتیِ ما میافکنند، لقبهایی چون شیخالحدیث و شیخالقرآن و پوهنمل و پوهاند را نیز با خود حمل میکنند!
نهادی هست در افغانستان به نام “جمعیت اصلاح و انکشاف اجتماعی” که در کابل و چند شهر بزرگِ دیگر مشغول فعالیت است. این نهاد که از پول عربهای حاشیۀ خلیج فارس تمویل و تغذیه میشود، همهساله در نزدیکیهای نوروز، فعالیتهای نشراتی و فرهنگیِ خود را روی کوبیدن و کفری دانستنِ آیین نوروز متمرکز میسازد، بروشورهایی را در اینباره در میان شهروندان توزیع میکند، فعالیتهای آنلاین خود را برای بدنام کردن و ضد اسلام نشان دادن آیین نوروز شروع میکند و آدمهایی را به نام عالم دین و شیخالحدیث و چه و چه استخدام میکند تا برضد نوروز قلم و سخن بزنند. گویی مسألهیی مهمتر از بحث نوروز در کشور ما وجود ندارد و گویا اینها موظفاند اندک بهانههای ما را برای خوشحال بودن نیز از ما بگیرند.
جالب است بدانید نهاد مزبور همان نهادیست که در پیوند به موضوع “مصطلحات ملی” کار تمامیتخواهان را توجیه کرد و برای دفاع از عملکرد آنها بیانیه صادر کرد و خطاب به فارسیزبانان نوشت که چه اشکالی دارد وقتی واژههای انگلیسی را در زبان فارسی به کار میگیرید، کلمات پشتو را هم به کار ببرید. یعنی همان نهادی که سابقۀ فارسیستیزی دارد، بهشدت مشغول نوروزستیزی هم هست. بسیاری از آدمهایی که در این نهاد کار میکنند، پیشینۀ فعالیت در حزب اسلامیِ گلبدین حکمتیار را دارند و از همین رو، شدیداً با فعالیتهای حلقات هویتستیز در کشور ما همنوایی دارند، هرچند شعارهایی که میدهند شعارهای اسلامی است و ممکن است عدهیی را فریب دهد و از منویات اصلی آنها غافل بسازد.
شوربختانه، هویتستیزان با استفاده از احساسات دینی برخی از مردمانِ ما توانستهاند در پیشبرد پروژۀ “هویتزدایی”ِ خود تا حدودی موفق باشند و نمادهای هویتیِ ما را با استفادۀ ابزاری از شعارهای دینی، زیر سوال ببرند و محکوم کنند.
-۲ مخالفت با نوروز، پیشینهیی درازدامن در تاریخ مسلمانان دارد. عبارتهای زیادی در کتابهای عالمان دینِ ما آمده در ذم و قدح جشن نوروز و سده و نظایر آنها. یکی از مشهورترین مخالفان نوروز در حوزۀ تمدنی ما، امام ابوحامد محمد غزالی طوسی، متکلم سدۀ پنجم هجری است. او در کتاب گرانسنگ “کیمیای سعادت”ِ خود جشن نوروز را “جشن گبران” میشمارد و مینویسد: “نوروز و سده باید مندرس شود و کسی نام آن را نبرد و اظهار شعار گبران حرام است”.
بنا بر آنچه تاریخ طبری نقل میکند، بارها در اوایل ظهور اسلام، نوروزدوستان به جرم تجلیلِ نوروز یا برگزاری مراسمی چون آبپاشی و آتشبازی و نهالشانی، آزار و اذیت شدهاند یا حتا به زندان افکنده شدهاند.
با این همه، به نظر میرسد که مخالفت و دشمنی با نوروز، ریشۀ سیاسی داشته تا دینی. ظاهراً جنبشهای شعوبی در خراسان، برای حفظ هویتِ خود و قدرتنمایی و مقاومت در برابر سرکوب حاکمان عرب، از نوروز و جشنهایش به عنوان حربهیی برای ابراز وجود استفاده میکردهاند. آن شمار از حاکمان عربی که با شعوبیها عداوت داشتند و به خون آنها تشنه بودند، با هر حرکت هویتخواهانۀ خراسانیها به مقابله برمیخاستند و آن را به شدیدترین شکل سرکوب میکردند.
از همین رو است که میبینیم وقتی خراسانیها پس از مدتی توانستند قد راست کنند و در دستگاه خلافت اسلامی به نفوذ و اقتداری دست یابند، حاکمان نیز مخالفتی با تجلیل نوروز نکردند و حتا برای باشکوهتر برگزار کردنِ آن تلاش ورزیدند. یعنی وقتی انگیزههای سیاسی مخالفت با نوروز از میان رفت، زمامداران خلافت اسلامی، عنصری که در تضاد با احکام دین باشد، در نوروز ندیدند تا مجبور به مخالفت با آن شوند.
-۳ مخالفت و دشمنی با نمادهای هویتی ایرانیها / خراسانیها منحصر به نوروز نمیشود. همانگونه که مشاهده میکنیم، طرفداران هژمونی عرب (برخی از حاکمان و فقیهان مسلمان) در سدههای نخست اسلام با زبان فارسی ـ که ستون فقرات هویت خراسانیها بوده است ـ نیز بهشدت مخالفت میورزیدهاند و در پی از میان برداشتن کاملِ آن بودهاند.
احمد ابن تیمیه، پیشوای سلفیها، در کتابی که به عنوان “اقتضاء الصراط المستقیم” نوشته است، بیپرده و پوستکنده، نژاد عرب را برتر از نژادهای دیگر و مقربتر از دیگران به درگاه خدا میشمارد. او حرفهای زیادی برضد فارسیزبانان و فرهنگ و زبانشان میزند. از جمله در نقل قولی، نیایش به زبان فارسی را نهی میکند و زبان فارسی را زبانی بد و زشت و نشانۀ مجوسیت و آتشپرستی مینامد. او حدیثی را از پیامبر اسلام نقل میکند به این مضمون که اگر کسی بتواند به زبان عربی سخن بزند ولی به زبان فارسی حرف بزند، منافق است. بازهم با نقل قولی از عمر بن خطاب، خلیفۀ دوم مسلمانان، مدعی میشود که سخن زدن به زبان فارسی، آدم را بیمروت و نامرد و پست و فرومایه میسازد. میگوید، باری سعد بن ابی وقاص شنید که مردمی به زبان فارسی سخن میزنند. خطاب به آنها گفت: “پس از آمدن اسلام بازهم دلبستۀ مجوسیت و آتشپرستی هستید؟” نیز از زبان مالک بن انس، یکی از پیشوایان فقهی اهل سنت مینویسد که روزی خطاب به حاضران در مسجد نبوی در مدینه با لحن خشن و تهدیدآمیزی گفت: “هرگاه ببینم کسی به زبان فارسی حرف میزند، از مسجد بیرونش خواهم انداخت.”
میخواهم بگویم اگر قرار باشد به سخن آنهایی که اسلام را مرادف “عربپرستی” میشمارند و برداشتی ارتجاعی و انحرافی از اسلام دارند گوش دهیم، باید از خیر خیلی چیزهای باارزش فرهنگِ خود بگذریم. اینها میخواهند با پنهان شدن پشت شعارهای دینی، هویت اصلی خود را مخفی نگهدارند. امروز از حرام بودنِ برگزاری جشن نوروز سخن میزنند، فردا مسالۀ دیگری را پیش خواهند کشید. اگر قرار باشد به یاوهبافیهای اینها گوش دهیم، باید کاملاً هویت خود را از دست دهیم و به هویتی جعلی بچسبیم. دشمن در تلاش است که خاکریزهای فرهنگی ما را یکی پس از دیگری فتح کند و به تدریج، هویت ما را از بین ببرد. بیگمان “نوروز” نمادی از هویت و فرهنگِ ماست. پس باید دو دستی به آن بچسبیم و با دشمنانِ هویت و تاریخ و فرهنگ ملیمان، همنوا نشویم.
-۴ خوشبختانه آنهایی که با برگزاری جشن نوروز مخالفت و دشمنی میورزند، اگرچه میکوشند برای کار خود با استناد به فقه و شرع توجیه بتراشند، اما هیچ مستمسک و دلیل متقاعدکنندهیی برای اثبات ادعاهای خود ندارند.
آیا صلۀ رحم، دید و بازید از خویشاوندان و عیادت بیماران که معمولاً در چنین مناسبتهایی انجام میگیرد، اشکال شرعی و فقهی دارد؟
آیا رفتن به دامن صحرا و لذت بردن از زیبایی و طراوت طبیعت، ایراد شرعی دارد و با احکام دین در تضاد است؟
میتوان گفت، نوروز یکی از مناسبترین و فطریترین جشنهاییست که در میان بسیاری از ملل جهان برگزار میشود؛ زیرا با آمدن نوروز، بهار طبیعت نیز از راه میرسد و مردم را به صحراها و کوهها و جاهایی که در آنجاها به طبیعت بیشتر احساس نزدیکی میکنند، میکشاند.
نوروز، جشنِ شکفتن و رستن و دگرگونی و آغازِ نو است.
تنها مستندی که مخالفان نوروز به آن چسبیدهاند، روایتیست که انس بن مالک نقل کرده: حضرت رسول (ص) وقتی به مدینه آمد، متوجه شد که مردم این شهر در زمان جاهلیت، دو روز را در سال جشن میگرفتهاند. ایشان رو به مسلمانان کرد و گفت: “خداوند برای شما عیدهای فطر و اضحی را به جای آن دو عید تعیین کرده است.”
اول اینکه در این روایت، هیچ ذکری از نوروز یا مهرگان نیامده است و از دو عید جاهلی سخن زده شده است. بعدها کسانی آمدهاند و روایت بالا را به “نوروز” و “مهرگان” پیوند دادهاند. بنابرین، سخن شارحان حدیث که مبنای درستی ندارد، برای ما حجت نیست.
افزون بر آن، به فرضِ اینکه بپذیریم حضرت رسول این سخن را دربارۀ نوروز و مهرگان ایراد کرده، ولی بازهم این روایت، برای حرام بودنِ برگزاری جشن نوروز یا مهرگان نمیتواند به کار رود. شاید این سخن پیامبر گرامی اسلام (ص) در وضعیتی بیان شده بود که مراسم نوروز با خرافات و بدعتهایی آلوده بوده و آن حضرت برای اینکه مسلمانان را از ارتکاب اینگونه خرافات برحذر داشته باشد، به آنها چنین دستوری داده است. همانند اینکه رسول اکرم در آغاز، مسلمانان را از نگاهداری مایعات در ظرفهای خاص نهی کرد. آن ظرفهای مخصوص، ظرفهایی بود که در گذشته، مردم در آنها به نگهداری شراب میپرداختند. رسول اکرم با این نهی خود، خواست رابطۀ آنها را با گذشته به کلی قطع کند و عادت شرابنوشی را از سرشان به کلی بیرون سازد، ولی چندی بعد پس از اینکه به وضعیتِ جدید خو گرفتند، اعلام کرد که استفاده از آن ظرفها دیگر بلامانع است.
همچنان روایات بسیاری وجود دارد که مسلمانان را بهشدت از مجسمهتراشی یا نگاهداری مجسمه در خانه و این قبیل مسایل منع کرده است. با آنهم، در تاریخ اسلام مشاهده میکنیم که برخی علمای بزرگ ـ مثل شهابالدین القرافی، فقیه و اصولی بزرگ مالکی ـ به نگاه داشتن مجسمه در خانۀ خود مبادرت ورزیدهاند.
آیا عالمان مزبور از روایتهایی که دربارۀ مجسمهسازی یا نگهداری تندیس آمده، به کلی بیخبر بودهاند؟!… بدون شک که علمای مزبور بهخوبی از این روایات آگاه بودهاند ولی آنها این را نیز میدانستند که نهی حضرت رسول در مورد مجسمهسازی یا نگاه داشتن مجسمه، با توجه به اوضاع واحوالی که این نهی در آن صادر شده، معنا پیدا میکند
به عبارت دیگر: اینکه میبینیم حضرت رسول از یک چنین کارهایی منع کرده است، به خاطر این بوده که مردم تازه به اسلام گرویده بودهاند و تاهنوز رسوباتی از افکار شرکی در اذهان برخی وجود داشته است و شاید نگاهداری یا تراشیدن مجسمه، در اذهان آنها رسوم و خرافات جاهلی را احیا میکرده است. ایشان با قدغن کردنِ ساختن مجسمه یا نگاهداری آن، خواسته بود بقایای افکار جاهلی را از ذهن و ضمیر آنها بزداید.
ولی هنگامی که وضعیت به حالت عادی برگشت، دیگر اشکالی وجود نداشت که یک مسلمان اقدام به تراشیدن مجسمه کند و یا آن را در خانۀ خود نگه دارد، چرا که اسلام هیچگاه نخواسته است جلو رشد و شکوفایی هنر و استعدادهای هنری را بگیرد و بدون شک، رسامی و نقاشی و مجسمهتراشی و… از جمله مهمترین گونههای هنر به حساب میآیند.
Comments are closed.