گزارشگر:چهارشنبه 4 حمل 1394 - ۰۳ حمل ۱۳۹۵
بخش دوم و پایانی/
نکته چهارم:
اگر از مساله بلواى عام هم بگذریم، بازهم اشکال دیگرى مطرح مىشود. در حدیث دیگرى که احمد بن حنبل از انس بن مالک روایت نموده است، ایشان روزه گرفتن در مناسبتِ نوروز را مکروه خوانده اند، در حالى که روزه امرى تعبدى است و تخصیص دادنِ آن به روزى معین بدون آنکه شارع بر آن اشاره نموده باشد، امرىست خطرناک. پرسش این است که چهطور مىتوان ادعا نمود که انس بن مالک روزه گرفتن در نوروز را مکروه مىدانست ولی تجلیل از آن را حرام مىپنداشت. حدیث یاد شده در مسند احمد و “اقتضاءالصراطالمستقیم” نوشته احمد ابن تیمیه، آمده است.
نکته پنجم:
عظیمآبادى وشاید ایشان از زبان شارحان پیشین این حدیث، علت گزینش روزهاى نوروز و مهرگان را بهخاطر معتدل بودن هوا و برابر بودن شب و روز براى بازى و سرگرمى دانسته و آن را به حکیمان نسبت مىدهد، و باز مىنویسد که پیامبران آمدند تا آنچه را که حکیمان بنا کرده بودند، باطل اعلام نمایند. شارح گرامى نگفته اند که چرا پیامبران سخن حکیمان را در همچو موارد باطل اعلام نموده اند و علت این بطلان چه بوده است؟ آیا علت همین است که در موسمى معتدل بازى صورت نگیرد؟ و آیا مىتوان گفت که حکمت و نبوت در برابر هم قرار دارند؟
نکته ششم:
در حدیثِ روایت شده از انس بن مالک، نکته دیگری جلب توجه مىنماید که با نادیده گرفتن آن، نمىتوان برداشت درستى از حدیث داشت و آن واژه عید مىباشد. براى فهم درست واژه عید باید به سخنان دیگر پیامبر اسلام ص رجوع نمود. در حدیثى که ابو داوود از ابو هریره روایت نموده، پیامبر اسلام ص مىفرمایند: “لا تجعلوا بیوتکم قبورا و لا تجعلوا قبری عیدا وصلوا علی فإن صلاتکم تبلغنی حیث کنتم”. یعنی: از خانههاى تان قبرستان، و از قبر من عید نسازید و بر من درود بفرستید؛ زیرا درود شما هر جایی که باشید، به من خواهد رسید”. شارحان گفته اند که هدف بخش نخست این حدیت، این است که در خانههاىتان نماز را برپا دارید و دعا کنید و قرآن بخوانید؛ زیرا خانه خالى از عبادت، شباهت به قبر دارد. آنچه هر سه رکن این حدیث را بههم پیوند مىدهد، عبادت است؛ به این معنى که پیامبر مىفرماید در خانههاىتان نماز به پا دارید و قبر مرا عبادت نکنید؛ زیرا درود شما در هر جایی که باشید برایم خواهد رسید. اینکه واژه عید به قبر نسبت داده شده است، به این مفهوم میباشد که قبر پیامبر ص معبد نشود؛ همانطورى که در احادیث دیگر مىگوید قبر مرا چون بتى عبادت نکنید و یا چون بنى اسراییل که گور پیامبرانشان را سجدهگاهى براى خویش ساختند، قبر مرا نیز معبدى نسازید. آنچه از این حدیث دانسته مىشود، این است که عید به مفهوم دینى آن، پیوندى ناگسستنى با عبادت و نیایش دارد؛ به این معنى که اگر کسی معتقد به دینی بودن جشن نوروز بوده و این مناسبت را از لحاظ دینى، چون عید فطر و عید قربان بداند، در آن حال مىتوان فتوا داد و آن را تحریم نمود.
در حدیث انس بن مالک همچنان دیدیم که پیامبر ص مىگوید: “قَدْ أَبْدَلَکُمُ اللَّهُ” یعنى اینکه خداوند عید فطر و اضحا را جایگزین دو عید قبلى نموده است. در اینجا باید متوجه بود که تعیین امرى از سوى خداوند، داراى مفهومى عبادى است. خلاصه سخن اینکه هرگاه مناسبتى داراى صیغه عبادتى نباشد، نمىتوان آن را تحریم نمود؛ اگر چنین باشد، پس باید مناسبتهاى زیادى در زندهگىِ روزمره ما ملغا شوند. حتا باید مسافرت اعضاى خانواده در رخصتىهاى سال به اینسو و آنسو برای گردش و تفریح نیز باید حرام میبود.
نکته هفتم:
اگر دو پا را در یک کفش کرده و بر سر حرمت این مناسبت تأکید نموده و تمامى موارد یاد شده را نادیده انگاریم، بازهم مىبینیم که اشکالى دیگر مطرح مىشود. بر مبناى این حدیث پیامبر فرموده اند: «خداوند دو روز بهترى را جایگزین آن دو روز اولى کرده است: عید قربان و عید فطر». تمامى کسانى که پیرامون حرمت تجلیل از نوروز نوشته و یا سخن گفته اند، بیشتر از همه بر اصل جایگزینى در متن حدیث تأکید نموده اند. اما اگر به نصوص قرآن کریم و حدیث رجوع شود، دیده خواهد شد که کاربرد “خیریت” و یا “بهتر بودن” در یک متن نمىتواند دلیلی بر حرمت یک مساله باشد. بیایید براى فهم درستتر “خیرا منهما” به قرآن مجید مراجعه نماییم. قرآن کریم در آیت ۶۱ سوره البقره مى فرماید: “و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مىرویاند از [قبیل] سبزى و خیار(بادرنگ) و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند. [موسى] گفت: آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پستتر اید”. این آیت اشاره به همان خواسته بنى اسراییل است که اشتهاى سبزى و بادرنگ و سیر و عدس و پیاز به اصطلاح به سرشان زده بود و آن را بر “من” و “سلوى” ترجیح مىدادند. از متن این آیت، هیچ مفسرى چنین استنباط نکرده است که گویا بادرنگ و سبزى و دال و سیر و پیاز بر آنها حرام گردید، بلکه آنچه فهمیده مىشود، فضیلتِ “من” و “سلوى” بر مواد غذایی یاد شده است. در احادیث پیامبر هم واژه “خیرا منها” مفهوم حرمت را نمىرساند. ما حدیثى داریم که پیامبر اسلام همین واژه را در مقام مقایسه میان همسران خویش “خدیجه و عایشه” بهکار برده اند. عایشه صدیقه روایت مىکند که پیامبر اسلام عادت داشت خدیجه را به خوبی یاد نماید، روزى از خدیجه به نیکى یاد نمود و من در پاسخ ایشان گفتم: “هل کانت إلا عجوزاً قد أبدلک الله خیراً منها”، یعنی: “او پیرهزنى بیش نبود و خداوند زن بهترى نصیبتان نموده است”، پیامبر با شنیدن این پاسخ به خشم آمد و گفت: “لا والله ما أبدلنی الله خیراً منها” یعنی: “نه، سوگند به خدا کسى را که جایگزین او نموده، از او بهتر نیست”. در این متن نیز هم هدف پیامبر و هم هدف عایشه همسر ایشان، اثبات فضیلت یکى بر دیگر بوده، نه خط بطلان کشیدن به یکى از آن دو همسر بزرگوار پیامبر اسلام.
نکته هشتم:
هنگام شرح این حدیث به فتوایی منسوب به ابوحفص کبیر برمىخوریم. ابوحفص کبیر شخصیت بزرگى است که محدثى چون امام بخارى در دامان او پرورش یافت و او موسس نخستین مدرسه و نخستین کتابخانه در تاریخ مسلمانها مىباشد. ولی جاى تعجب اینجاست که آنچه از ابوحفص براى ما مانده و آن را بار بار تکرار مىکنیم، همین فتواى اوست. اگر اسم ابوحفص را از طریق گوگل جستوجو نماییم، در تمامى نتایجى که بهدست خواهیم آورد، اسم او را تنها در پیوند به همین فتوایی خواهیم یافت که اهدای تخم مرغ را در روز نوروز مساوی به کفر مىداند. پرسش این است که آیا ابوحفص در تمامى عمر خویش، همین یک فتوا را صادر نموده و سپس دست از کار شسته بود؟
یکى از کارهایی که فرزند ابوحفص که خود امام و ادامهدهنده راه پدر بود، نمود، پشتیبانی از بنیانگذار سلسله سامانی امیر اسماعیل و ایستادن در کنار او بود. و از سوى دیگر، مىخوانیم که امیر اسماعیل سامانى در سال ۸۹۲ میلادى ریاضیدانان خراسان را خواست تا تقویم کشور را بازنویسى نموده و نوروز را در نقطهیى قرار دهند که همزمان با گذر آفتاب از خط استوا باشد. چنانچه پادشاهان سامانی، نوروز را از آغاز تا انجام دولتشان با شوکت خاصى تجلیل مىنمودند. پرسش در این است که اگر تجلیل از نوروز معادلِ کفر باشد، پس چرا بنیانگذار این سلسله که به نیروى ابوحفص صغیر فرزند ابو حفص کبیر روى کار آمده بود، آن را تجلیل مىنمود؟ و در این زمینه تاریخ شاهد هیچگونه واکنشی از سوى او نبوده است.
ابوحفص کبیر، حنفی بود و امام ابوحنیفه هم در عصر منصور عباسی مىزیست، در حالی که خلیفه مذکور هم نوروز و هم مهرگان را تجلیل مىنمود. ابوحنیفه و یاران او که نه تنها احکام قضایای خُرد و بزرگ زمان خودشان را بیان نموده، بلکه احکام قضایایی فرضی را هم جستوجو کرده و براى آیندهگان به میراث گذاشته اند؛ چرا در زمینه بزرگداشت از نوروز، فتوایی از امام و یا شاگردانش “محمد و ابویوسف و زفر” به یادگار نمانده است؟ آنها در آنزمان ـ که بیشتر از هزارسال از آن مىگذرد و چیزى به نام هواپیما وجود نداشت ـ از همدیگر میپرسیدند که اگر فردی بر پشت پرندهیی سوار شده و جهت اداى حج و یا عمره به سوى مکه پرواز نماید، احرامش را در کجا بر تن نماید؟ در آن زمان برخی بر این افتراضات فقهی آن دانشمندان مىخندیدند بیخبر از آنکه روزی مردم به وسیله پرندههایی آهنین به سوى حج پرواز مىنمایند. پرسش این است که اگر تجلیل از نوروز اینقدر حرام مىبود، چرا فتوایی از آنها در دایرهالمعارفهای ضخیم فقهیشان درج نیست؟ اگر گفته شود که آنهایی که معتقد به جایز بودن این مناسبت اند، آنها نیز در این زمینه فتوایی در دست ندارند، در پاسخ خواهیم گفت که در اصول فقه و بر مبنای تمامی مذاهب اسلامی، “الاصل فیالاشیاء الاباحه.” یعنی: اصل در اشیا، جایز بودن آنهاست؛ از همین لحاظ ابرازِ دلیل، وظیفه کسیست که اعتقاد به حرمت چیزى داشته باشد، نه به جواز آن.
نکته نهم:
اما اینکه چرا خواجه ابوحفص کبیر، اهداى تخممرغ به مشرکان را مساوى به شرک دانسته، علت دیگرى داشته است؛ علتی که بیشتر به تخممرغ رابطه داشته است تا به نوروز. به این مفهوم که هدیه دادن تخممرغ ریشه در باورهای بتپرستانه دارد که از هزاران سال بدینسو رواج داشته است. در پندارهاى دینى فینیقیها، یونانیها، مصریها و هندیها، رابطهیی میان خدا و آفرینش و تخممرغ موجود بوده است. به عبارت دیگر: آنها خدا را در تخممرغ مىدیدند. یکی از این پندارها این بود که شب آبستن شد و از او تخمی به دنیا آمد و همان تخم، هسته نظام آفرینش قرار گرفت. مصریهاى قدیم تخممرغ را رنگ نموده و تقدیم خدایانشان مىنمودند. یکی از نظریات بسیار رایج در میان مصریهاى عصر فرعونی، این بود که خدای آفتاب از دل نخستین تخم در جهان بیرون شد و سپس به آسمان عروج نمود.
از دورههای بسیار پیش تا عصر ابوحفص کبیر و تا امروز، همزمان با جشن نوروز، دو مناسبت دینى دیگر تجلیل مىشود که یکى مربوط به مسیحىها مىشود و دیگرش به یهودیها تعلق دارد. مسیحىها عید خود را “عیدالفصح” مینامند که در غرب به نام “ایستر” شهرت یافته است. مسیحىها را باور بر این است که در این روز عیسى علیهالسلام از گور برخاست و از همین لحاظ، آن را “عید قیامت” نیز خوانند. همزمان با همین مناسبت، یهودیها عید دیگری دارند که آن را “پساک” خوانند. یهودیها معتقد اند که در این روز خداوند قبیله “بنی اسراییل” را از دست مصریها نجات داد. یکی از آداب و رسوم این جشن در میان پیروان هر دو دین، رنگ کردن تخممرغ و اهدای آن به همدیگر است که مفهومی نمادین داشته و همین امروز در تمامی جوامع مسیحى و یهودی رایج است. نویسنده این سطور معتقد است که سخن ابوحفص و فتوای او در زمینه همین اعتقاد دینی به تخم و آداب و رسوم این دو عید بیان شده است. علامه محمد اقبال لاهوری در رساله گرانسنگ “احیای فکر دینی در اسلام” مىنویسد که امام ابوحنیفه آمد و فقه رأی و درایت را اساس گذاشت تا براى ما بفهماند که هنگام مطالعه سخن خدا و پیامبر، باید عقل ما نیز حضور داشته باشد؛ ولی “برخی” از پیروان آن امام بزرگ آمدند تا سخنان خود آن امام را در غیاب عقل، مطالعه نمایند.
در پایان، یک نکته مهم را نباید فراموش نمود و آن این است که پیروان ادیان مختلفی در امتداد تاریخشان، نوروز را به خرافات آلوده ساخته و با افسانه و اسطوره عجین ساخته اند. هم زردشتىها این کار را کرده اند، هم مسیحیها و هم مسلمانان، بیخبر از اینکه نوروز به هیچ دینى مربوط نبوده و به هیچ مذهبی پیوند ندارد. نوروز را خداوند در صبحدم هستی آفرید و تا زمانی که زمین به دور خورشید میچرخد، نوروز هم وجود خواهد داشت. انتخاب نوروز نه بهخاطر تختنشینی یک شاه و پیروزی شاه دیگری بوده است؛ طورى که دانشمندان بزرگی چون ابوریحان بیرونی و فردوسی نیز، بدون هیچ سند معتبر تاریخى، درباره نوروز افسانه بافته اند. جشن نوروز دستکم پنجهزار سال مىشود که بر پایه علوم ریاضی، دانش فلک و تجربه و بر مبنایِ نیازهای طبیعیِ برخاسته از اوضاع و شرایط کشاورزی و دامپرورى از سوى ملل مختلف و تمدنهای گوناگون تجلیل مىشود. در شرایطی که کشور ما بهسر برده و میبرد، گروهی آمدند و زخم دیگری بر سینه نوروز گذاشتند و آن زخم، سیاسی ساختن این مناسبت غیرسیاسیست که با نوروز و فلسفه وجودیِ آن، سازگارى ندارد. نوروز را باید از دست افسانه و اسطوره و خرافه و سیاست و تحجر نجات داد.
Comments are closed.