گزارشگر:روحالله بهزاد/ شنبه 21 حمل 1394 - ۲۰ حمل ۱۳۹۵
معین سوادآموزی وزارت معارف میگوید، مبارزه با بیسوادی جزوِ اولویتهای حکومت نبوده و نهادهای کمککنندۀ ما نیز کمکهایشان را مشروط به اولویت گرفتنِ مبارزه با بیسوادی از سوی حکومت ساختهاند.
سردار محمد رحیمی، معین سواد حیاتیِ وزارت معارف همچنان میگوید: به هر اندازهیی هم که جامعۀ جهانی به ما کمک کنـد، وقتی استراتژی و برنامۀ درست نداشته باشیم، کمکها به هدر میروند؛ چنانکه کمکهای سالهای گذشته، در جاهایی که باید مصرف میشدند، نشده است.
از سویی هم، شماری از جامعهشناسان به این باورند که پالیسی وزارت معارف بیشتر ادامۀ مسیر غلطی بوده که از گذشته بهجا مانده و تا هنوز هیچ نوع سرمایهگذاری جدییی در قسمت تحول در حوزۀ تعلیم و تربیه به مشاهده نرسیده است.
آنان با اشاره به پروندۀ فساد فاروق وردک – وزیر پیشین معارف – بیان میدارند: همانگونه که دانش آموزان خیالی، مکاتب و استادانِ خیالی در کشور وجود داشت، برنامههای سوادآموزی از سوی وزارت معارف نیز جزوِ همین برنامههای خیالی بوده است.
میزان سواد در افغانستان بهدلیل بیش از ۳۵ سال جنگ و بدبختی که باعث فروپاشی نهادهای آموزشی و تحصیلی آن شد، در پایینترین سطح قرار دارد.
بر بنیاد ارزیابییی که در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ صورت گرفته، سطح سواد در میان افراد بالای ۱۵ سال، ۳۱.۴ درصد میباشد.
سردار محمد رحیمی، معین سواد حیاتی وزارت معارف در گفتوگو با روزنامۀ ماندگار میگوید: در سال ۲۰۰۸ زمانی که در مورد میزان بیسوادی آمار گرفته شد، مشخص شد که سطح بیسوادی در کشور ۳۶ درصد بوده و تقریباٌ ۶۴ درصد جامعۀ ما یا کمسواد و یا هم بیسواد بودهاند.
آقای رحیمی افزود: بعد از سال ۲۰۰۸ تعهد حکومت افغانستان بر این بوده که تا سال ۲۰۲۰ سطح باسوادی را از ۳۶ درصد به ۶۰درصد برساند و در این قالب، برنامهها و طرحهایی را وزارت معارف روی دست گرفته بود.
آقای رحیمی آمارهای داده شده طی سالهای گذشته را دقیق ندانسته و میگوید: مشکل اساسی این بوده که آمارهای منتشر شده طی سالهای گذشته در مورد سطح و میزانِ بیسوادی در کشور بسیار دقیق و قابل اعتماد نیستند. وقتی آمار دقیق وجود نداشته باشد، هر اقدامی که صورت بگیرد، موثریتِ آن قابل اندازهگیری نیست.
معین وزارت معارف اظهار کرد: در سال ۲۰۱۵، به صورتِ تخمینی سطح سواد به ۳۸ تا ۴۰ درصد ارتقا یافت، در حالی که این وضعیت نیز مناسب نیست و ما ۶۰ درصد بیسواد و کمسواد در کشور داریم و نیاز است حمایتهای بیشتر در این قسمت صورت بگیرد.
آقای رحیمی تأکید میکند: «در کشورهای دیگر، نهادهای مسوول سوادآموزی از حمایتهای بسیار جدیِ حکومت و ارگانهای مخالف برخوردار هستند و به صورت ضربتی در یک برنامۀ ۱۵ الی ۲۰ ساله، طرحهای خود را در قسمت کاهش بیسوادی روی دست میگیرند و نتیجۀ خوبی هم میداشته باشند، مانند کشورهای جنوب آسیا.»
معین وزارت معارف در پاسخ به این پرسش که آیا میزان فعلیِ باسوادی، با توجه به کمکهای فراوان مالیِ جامعۀ بینالمللی طی سالهای گذشته، قناعت بخش است، خاطرنشان میسازد: «به هر اندازهیی هم که کمک صورت بگیرد، وقتی استراتژی و برنامۀ درست وجود نداشته باشد، کمکها به هدر میروند؛ چنانکه کمکهای سالهای گذشته، در جاهایی که باید مصرف میشدند، نشده است.»
او کمکهای سالهای گذشته را کافی ندانسته و میافزاید: «حکومتِ افغانستان مبارزه با بیسوادی را در اولویتِ برنامههایش قرار نداده و فعلاٌ هم ما با همین چالش روبهرو هستیم؛ چنانچه وقتی با دونرهای خود صحبت میکنیم، به ما میگویند که باید بحث سوادآموزی به اولویتِ حکومتتان تبدیل شود تا ما بتوانیم به شما کمک کنیم.»
او افزود: باید یک طرح کلان و بسیج ملی میان نهادهای مختلف به حمایت سیاسیِ دولت به وجود بیاید، تا ما بتوانیم با بیسوادی مبارزه کنیم. اما تا هنوز یک چنین حمایتی برای مبارزه با بیسوادی وجود ندارد.
آقای رحیمی باور دارد که علیرغم اهمیتی که بحث سوادآموزی دارد، در گذشته حمایتِ جدی در این قسمت نه به لحاظ برنامهریزی و استراتژی و نه هم به لحاظ تخصیصِ مناسب صورت گرفته است.
او ادامه داد: در حال حاضر ما در وزارت معارف باید ۹ تا ۱۰ میلیون سوادآموز را زیر پوشش داشته باشیم، اما سهم ما از وزارت معارف یک تا دو درصد است و این نشان میدهد که در تخصیص بودجه توازن وجود ندارد.
آقای رحیمی در مورد آمار بیسوادان در کشور و ولایات مختلف گفت: به صورت تخمینی، ۶۱ درصد جامعۀ ما بیسواد و ۳۹درصد باسوادند، و بخش عمدۀ بیسوادهای ما را زنان تشکیل میدهند. از میان ۳۹درصد از شهروندان باسواد ما، فقط ۲۰درصد آن را زنان تشکیل میدهند. به همین دلیل، ما در برنامههای سوادآموزی خود تلاش داریم که ۶۰درصد گروهی که مورد هدف قرار میدهیم، زنان باشند.
او ادامه داد: در ولایات بزرگ و کلانشهرها مانند کابل، بلخ، ننگرهار، هرات و قندهار سطح باسوادی به صورتِ طبیعی بلندتر است؛ ولی در ولایتهای دورافتاده و ناامن، کماکان هم برنامهها بهخوبی به پیش نمیروند و هم محدود هستند، به همین دلیل سطح بیسوادی نیز در این ولایات بیشتر است.
معین سواد حیاتی وزارت معارف در پاسخ به اینکه چه مواردی در سالهای گذشته سد رشد سواد در کشور شدهاند، اضافه کرد: «در قدم نخست، نبود مبارزه با بیسوادی در اولویتِ سیاستهای کلان و ملی کشور؛ و در قدم دوم، ناامنی، بیثباتی سیاسی و تغییرات مقاماتی که به نحوی در وزارت معارف نقش داشتند، بسیاری از برنامههای سوادآموزی را تحت تأثیر قرار داد؛ اما در قدم سوم، فسادی که در حکومت و بهصورتِ خاص در وزارت معارف در سالهای گذشته وجود داشت، سبب شد که کمکها به گونۀ موثر مصرف نشود.»
او در مورد برنامههای آیندۀ این وزارت افزود: ما تلاش داریم تا دو کارِ اساسی را انجام دهیم؛ یک: با لابی سیاسی تلاش داریم تا در سطح کلان و در میان مقامات حکومتی، سوادآموزی را به اولویتِ حکومت افغانستان تبدیل کنیم؛ دوم: با ایجاد یک کمپاین ملی برای سوادآموزی در قالب طرحی بهنام
بسیج ملی، تلاش داریم که آگاهی عامه را در مورد مزایای سواد و تأثیراتِ آن در آوردن صلح و ثبات ارتقا دهیم.
از سوی دیگر، سید اشراق حسینی جامعهشناس و استاد دانشگاه به این باور است که در چند سال گذشته آمارهایی که در حوزههای مختلف ارایه شده، چندان دقیق نیستند، و در این اواخر، بحث خیالی بودنِ آمارها در وزارت معارف، همه را دچار تردید کرده است.
به باور این استاد دانشگاه، در گذشته کارهای بنیادینی که باید صورت میگرفت، نگرفت: نخست در سطح نظام دولتی دکتورین مشخصی به وجود نیامد تا توسعۀ تعلیمی و تحصیلی در این راستا سازمان داده شود؛ دوم، سکتور تعلیم و تربیه از سیاستزدهگی و معاملههای سیاسی کنار گذاشته نشد و ظرفیتهای لازمی در این بخش جابهجا نشدند که به دور از معاملههای سیاسی و گرایشهایی که تأثیر سوء در این روند دارند، باشد؛ سوم: اصلاحاتِ بنیادییی که منجر به تغییرِ روزآمد در وزارت معارف بر اساس دکتورین و ظرفیتها شود، انجام نشد.
آقای حسینی خاطرنشان کرد: باید در طول سالهای گذشته، یک مرکز تحقیقاتی در قالب کُل نظام و یا حداقل در وزارت معارف ایجاد میشد تا تمام مباحث مربوط به تعییرات، اصلاحات، ظرفیتسازی و بحثهای مربوط به آمار و ارقام را سازماندهی میکرد و بر اساس یافتهها و آمار، فهمیده میشد که ما در کجای کار هستیم، چه چالشهایی در مقابل ما قرار دارد و چه راهحلهایی باید جستوجو شود.
او حکومت را به بیکفایتی متهم کرد و افزود: «تا به حال پالیسی وزارت معارف بیشتر ادامۀ مسیرِ غلطی بوده که از گذشته بهجا مانده و تا به حال هیچ نوع سرمایهگذاریِ جدی در قسمت تحول در حوزۀ تعلیم و تربیت به مشاهده نرسیده است.»
در عین حال، سید عسکر موسوی استاد دانشگاه و جامعهشناس میگوید: بیشتر مشکلات افغانستان از اینجا ناشی میشود که ما از کاری که انجام میدهیم، تعریفِ درستی نداریم؛ بهگونۀ مثال، خانهها ساخته میشوند بدون اینکه تعریفی از خانه در موقعیتی که ساخته میشود، داشته باشیم.
به باور آقای موسوی، اگر تعریفِ ما از سوادآموزی روشن شود، هدفِ ما از سوادآموزی نیز روشن میگردد؛ آیا هدفِ ما این است که شهروندان باسواد شوند و بعد هرچه کردند بکنند، یا اینکه شهروندانی به تواناییهای جدید مجهز و متناسب با تغییرات اجتماعی، جهانی و شغلی وارد جامعه شوند؟ اگر از این منظر نگاه بکنیم، در سالهای گذشته با وجود امکانان فراوان، هیچ توجهی در این قسمت صورت نگرفته است.
آقای موسوی میگوید: وقتی کاری انجام میشود، ابتدا باید روی آن فکر و برنامهریزی صورت بگیرد که در طول چه مقدار زمان به کجا میرسیم و اکنون کجا رسیدهایم، بعداً برنامۀ ریخته شده ارزیابی گردد. اما در کشور ما چنین نگاهی وجود نداشته است، کارها بیشتر واکنشی، عکسالعملی، مقطعی و پروژهیی بوه اند و ما هیچگاه از پروژه به پروسه منتقل نشدهایم.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: در ۹۹درصد از بخشهای حکومت، برخورد تخصصی وجود نداشته و ندارد تا انسانهای متخصص بخشِ مربوط به کارِ خودشان را به پیش ببرند؛ بلکه همواره کارِ آهنگر به نجار سپرده شده و از نجار به گِلکار و…، و نتیجهاش هم همیشه ناکامی بوده است.
آقای موسوی با اشاره به پروندۀ فساد فاروق وردک – وزیر پیشین معارف – اذعان داشت: همانگونه که دانشآموزان خیالی، مکاتب و استادانِ خیالی در کشور وجود داشت، برنامههای سوادآموزی از سوی وزارت معارف نیز جزوِ همین برنامههای خیالی پنداشته میشود.
این استاد دانشگاه باور دارد که مسألۀ سوادآموزی یک مسألۀ چندجانبه است و چندین اداره باید در این قسمت سهم بگیرند. او به حکومت پیشنهاد میکند تا نخست در ریاست سوادآموزی وزارت معارف، کمیتۀ همکاری میان بخشهایی مانند وزارت کار و امور اجتماعی، وزارت تحصیلات عالی و نهادهای امنیتی و نظامی به وجود آورند و به تعقیب آن، برنامهریزی و معلوم کنند وضعیتِ باسوادی و بیسوادی در کشور چهگونه است، سپس تعریفی از این باسوادی و بیسوادی ارایه شود و بعدتر، هدف باسواد ساختنِ شهروندان روی این میز به بررسی گرفته شود که به این صورت، میتوان با بودجۀ کم به تواناییهای بالایی دست یافت.
پس از سقوط حاکمیتِ طالبان و به وجود آمدنِ نظام جدید، دروازههای مکاتب به روی پسران و دخترانِ افغانستان باز شد و معارف و تحصیلات عالی، در دایرۀ توجه جامعۀ جهانی قرار گرفت. بر اثر این چرخش، اکنون بیش از ده میلیون کودک در افغانستان به مکتب میروند؛ اما با آنهم، بهدلیلِ حاکمیت طالبان بر بخشهایی از کشور و باورهای سنتی، میلیونها کودک واجد شرایط، از آموزش محروم میباشند.
Comments are closed.