احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





چراغی که استاد قاسم افروخته است

گزارشگر:صبورالله سیاه‌سنگ/ یک شنبه 29 حمل 1395 - ۲۸ حمل ۱۳۹۵

mandegar-3یادنامۀ کمتر هنرمند بخش موسیقی افغانستان به اندازۀ داستان زنده‌گی و کارنامۀ هنریِ استاد قاسم در نشست‌ها و رسانه‌ها بازتاب یافته است.
افزون بر درخششِ نخستین جرقه‌های هنری در دوازده ساله‌گی، چگونه‌گی برخورد این هنرمند اندیشمند با دربار شاهان نیز در پیوند با مردم، بزم‌های موسیقی، گسترۀ سیاست، دوستان و خانوادۀ او را جایگاه بلندی بخشیده ‌است.
قاسم نوجوان دو زمینۀ هم‌زمان برای فراگرفتنِ آموزش داشت: رفتن به مدرسۀ مسجد علیای شهر کابل و نشستن کنار پدر در بارگاه امیر عبدالرحمان. نامبرده در آموزشگاه با خواندن حافظ و سعدی و مبادی فصاحت و بلاغت سرگرم می‌شد و در حضور سلطان با شنیدن ساز و سرود.
در این میان، سنگینی و سهمگینیِ فضای شاهانۀ چیره بر بزم موسیقی را نمی‌توان نادیده گرفت. آنانی که برای هنرنمایی به حضور سلطان راه می‌یافتند، از هنرمندان موسیقی کلاسیک تا دسته‌های موسیقی محلی، با آماده‌گی بیشتر سخت‌کوشانه می‌پرداختند، زیرا می‌دانستند که کوچک‌ترین نارسایی در کار دردسرها و خطرهای بزرگ خواهد داشت.
پس از پرورش هوش برای یادسپاری شعر، آشنایی فطری با اوزان عروضی و جا افتادن آن‌ها در پرده‌های ساز، دوران فراگیری رموز پیشرفتۀ موسیقی رسید. او در این گستره هم بختِ بلند داشت، زیرا در دامان خانوادۀ هنرمند بار آمده ‌بود و سدی در پیش رو نمی‌دید. آموزش ساز نزد پدر و شاگردی در پیشگاه بزرگان در افغانستان و هندوستان، او را گام به گام در این راه یاری رساند.
استاد قربان‌علی در نقش نخستین رهنمای رسمی در آشنا ساختنِ قاسم جوان با موسیقی بومی افغانستان، ترانه‌های کهن کابلی و همگونی‌ها و ناهمگونی‌های موسیقی درون‌مرزی از یک گوشه تا گوشۀ دیگر، چشم‌گیرتر از رهنمایان دیگرش پنداشته می‌شود.
شناخت و نزدیکی با سرودپردازانِ هم‌روزگار مانند مولانا خال‌محمد خسته، استاد عبدالحق بیتاب، ملک‌الشعرا قاری عبدالله و … برنامۀ دوم زنده‌گی استاد قاسم بود. پیامد همچو نشست‌ها، گرایش به سروده‌های بیدل و آهنگ ساختن روی غزل‌های اوست.
قاسم افغان با گذر از دوران هنرنمایی ـ بیشتر بیدل‌خوانی ـ در بارگاه امیر حبیب‌الله که موسیقی را نیکو می‌دانست، با شهزاده امان‌الله پیوند آشنایی، سپس رشتۀ استادی ـ شاگردی و در فرجام پیمان دوستی یافت. شهزاده که پنهان از دیده‌گان پدر موسیقی می‌آموخت، هنگام فرمانروایی، با سپاس فراوان استاد قاسم را ارج می‌نهاد. صدیق قیام نگارندۀ کتاب «از صدا تا آهنگ» می‌نویسد: «شاه امان‌‌الله استاد قاسم را مانند وزرای کابینه همیشه در کنار خود می‌نشاند.»
استاد قاسم در نیمۀ نخست دهۀ ۱۹۲۰ موسیقی معاصر افغانستان را کارشناسانه تهداب گذاشت و با گزینش راهی که تا امروز به نام «سبک قاسمی» یاد می‌شود، آغازگر فصل نوینی گردید.
او افزون بر آفرینش‌های ناب و استوار بر قواعد موسیقی کلاسیک که در مایه‌های سازِ افغانی جلوه‌گر بودند و کارشناسان هند آن‌ها را با نشانی «ژانرهای موسیقی افغانی» می‌شناختند، موسیقی افغانی و معیاری دربار را نیز شکل بخشید، در بهبود و بازخوانی آهنگ‌های فولکلور بی‌دریغانه کوشید و با آوردن بهترین یادگارها در دربار، آن‌ها را نه تنها از فراموشی بازداشت، بلکه پایداری بیشتر بخشید، زیرا در ادای آهنگها رنگ و هوای فرهنگِ چهار گوشۀ افغانستان را نمایان می‌ساخت و نمی‌گذاشت بر ارزش و اصالتِ ریشه‌ها غبار نشیند.
«زلیخا دارم و دارم زلیخا»، «شیرین جان همدم من»، و «آهسته برو، ماه تابان آهسته برو» یادگارهای شگوفانِ همان دوران اند. البته «آستا برو» که از گذشته‌های دور همواره به آواز بانوانِ خویشاوند یا نزدیکانِ عروس و داماد زمزمه می‌شد، نخستین‌بار در جشن عروسی خواهر شاه امان‌الله از سوی استاد قاسم خوانده شد. پس از آن هم، بانوان و هم مردانِ آوازخوان تا امروز آن را زیب بزم پیوند دل‌ها و خانواده‌ها می‌سازند.
آهنگ‌های پشتو، به‌ویژه از دامنه‌های جنوب (هیرمند، قندهار و پکتیا) و دره‌های مشرقی (ننگرهار، کنر و لغمان) به خواست و تدبیر میهن‌دوستانۀ استاد قاسم به حریم دربار راه یافتند و از آن‌جا به کانون‌ها و بزم‌های هنری پایتخت و شهرهای دیگر گسترانده شدند.
پارچه‌های «شاه لیلا بی‌وفایی کا»، «زر زری چپنه»، «د پیر بابا سلام»، «خوست کی گرمی ده»، «گل ببو خوب می راغی» و … شمار اندکی از نمونه‌های بسیار اند.
استاد قاسم که از روابط نیک اجتماعی با لایه‌های گوناگونِ مردم برخوردار بود، به هوادارانِ تصوف و عرفان حرمت و ارادتِ خاص داشت و می‌دانست که ارایۀ موسیقی سنجیده و سنگین با حال‌وهوای روحانی و خانقاهی پذیراتر می‌آید.
به گفتۀ مولانا خسته «…استاد به فقرا و مجاذیب ارادت داشت، مخصوصاً به مولوی صاحب سرای زر داد که مرد فقیر و تارک‌الدنیا بود و قبرش در جوار مقبرۀ تیمورشاه است.»
می‌گویند، باری خواهر شاه امان الله از استاد قاسم خواسته بود که از رفتن و آواز خواندن در محافل مردم دست کشد و در برابر دستمزد بیشتر همیشه در حریم دربار باشد. او در پاسخ گفته بود: «رفتن من به محافل از بهر توقعاتِ مادی نیست. اگر نروم و موازنه را درست حفظ نکنم، فاصله‌ام با مردم زیاد خواهد شد. خواهند گفت: قاسم تنها خوانندۀ دربار است.»
حماسه‌سرایی ویژه‌گی برجستۀ گره خورده به نام استاد قاسم است. آهنگ‌هایی چون «مکتب ماست جای استقلال»، «ناز دارد بی‌سر و سامانیم»، «شنیدم مادری می‌گفت» و رخداد پرآوازۀ رویارویی سیاسی/ فرهنگی استاد با هنری دبس (سفیر بریتانیا در افغانستان) و واداشتنِ او به بازخوانی ترانۀ آزادی‌خواهانۀ «استقلال» تا امروز زبانزد تاریخ‌نگارهاست.
بخش بزرگی از کارنامۀ هنری استاد قاسم نقش آموزشگرانۀ اوست، زیرا در پهلوی روشن نگه داشتنِ فانوس هنر در خانواده و انتقال این امانتِ سترگ به سه فرزند هنرمند (استاد یعقوب قاسمی، استاد یوسف قاسمی، استاد آصف قاسمی)، آموزش و پرورش شاگردانی چون استاد محمد عمر، استاد نبی گل، استاد رحیم گل، استاد رحیم بخش، استاد شیدا، استاد صابر، سردار سمیع سراج، شاه ولی ولی، آقا محمد سلام، عبدالشکور، طلا محمد، غلام‌ نبی، گل‌ محمد، محمد صابر، عبدالواحد، میرزا نظر، ماما باقی، میرزا غلام ‌حیدر، حافظ محمد اکبر، میرزا محمد شریف و چند تنِ دیگر را متعهدانه روی دست گرفت. او با این کارش نمایاند که هنر نمی‌تواند و نباید در انحصار فردی یا خانواده‌گی محدود بماند.
عبدالوهاب مددی آوازخوان و آهنگ‌ساز شناخته شدۀ کشور در کتاب «سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان» می‌نویسد: «… استاد قاسم موسیقی‌دان جامعی بوده، در تمام شقوق موسیقی حقِ استادی داشته و جنبه‌‌های فنی و احساسی موسیقی را حین سرودن مراعات می‌کرد. در سرودن راگ، راگنی، تهمری، خیال، غزل، ترانه و حتا طرزهای روستایی، پشتو و دری علی‌السویه گوی سبقت را از استادان معاصرش ربوده بود. در خواندن راگها و انواع طرزهای مخصوص موسیقی هندی در بسی کنفرانس‌های موسیقی در هند در کنار سایر استادان به صفت یک استاد موسیقی استقبال می‌شد.»
به گفتۀ وحید قاسمی آهنگ «باز می‌بینمت ای گل به هوای دیگری»، آهنگی است از استاد قاسم. پس از چندی، این پارچه با اندک دگرگونی در ضرب موسیقی روی شعر «یار دمی بشنو این ناله و افغان من» به آواز استاد شیدا خوانده شد. بار سوم، همان آهنگ با کمترین دست‌کاری در سال ۱۹۸۱ با تصنیف «میرے انگنے میں تمہا را کیا کام ہے؟» کمپوز کلیانجی آنندجی آهنگ‌ساز نامور هندوستان وانمود گردید، بدون آن‌که نامی از استاد قاسم گرفته شود.
چند دهه سال از مرگِ این هنرمند بزرگ می‌گذرد و «سبک قاسمی» همچنان خواننده‌گان، پیروان و خواهنده‌گانِ فراوان دارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.