گزارشگر:دوشنبه 30 حمل 1395 - ۲۹ حمل ۱۳۹۵
این بحث که اکنون در میان برخی محافل و مجامع دانشجویی بدین شکل شعاری مطرح میگردد، مبحثی بسیار قدیمی است که بهویژه در دورۀ گذشته [مدرنیسم] که بر نفی خدا اصرار داشت، بسیار مطرح گردید و البته در این دوره [پستمدرنیسم]، به گونۀ دیگری که مختصر توضیح داده خواهد شد، مطرح شده و تداوم مییابد.
در این بحث، دو محور «ذهن» و «خدا» مطرح است که هر یک باید به صورت جداگانه و به دور از شعار و با در نظر گرفتنِ تعاریف یا مشخصههای هر کدام، مورد مطالعه قرار گیرد.
الفـ ذهن: از مهمترین کارهای ذهن، «تخیل» و «تصور» است. پس میتواند هر چیزی را، اگر چه بر حقیقتی مبتنی نباشد و بر واقعیتی بیرونی نیز انطباق نداشته باشد، تخیل و یا تصور کند. ذهن میتواند از چوب شکلی بسازد و نام آن را خدا بگذارد و یا نسلکشی کند و نام آن را «جنگپیشگیرانه» یا «دموکراسی» یا «تلاش برای حقوق بشر» بگذارد. یعنی هر حقیقت یا واقعیتی را آنطور که میخواهد تخیل و تصور کند و اسمی که میپسندد را بر روی آن بگذارد. بنابرین، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید که اینها چیزی نیست به جز «اسم»هایی که خودتان و پدرانتان بر آن گذاشتید و منشایی نیز به جز ظن و گمان «اوهام، تخیلات و تصورات» ذهنیِ خودتان ندارد.
البته در نظریههای جدید پستمدرنیسم، چون دیدند نه وجود خدا را میتوانند انکار کنند و نه این اعتقاد را میتوانند از عقل و فطرت مردم بازپس گیرند، انسان را به خداسازی در ذهن دعوت میکنند و میگویند: این تو هستی که میتوانی خدایی آنطور که دوست داری در ذهن خودت بسازی. مثلاً خدایی که تو را مکلف نکند، خدایی که عقوبتی در نظر نگیرد و … ـ که البته این خداسازی ذهنی که نامش را «پستمدرنیسم» گذاشتهاند، همان گمانها و رفتار بتسازان و بتپرستان عصر جاهلیت است.
در واقع، این «ایسم»ها که همه مبتنی بر نظریه است و هیچ منشای علمی به جز گمان نظریهپردازان ندارند و به همین دلیل عمر مفید بسیار کوتاهی داشته و سریعاً جایگزین میشوند، کار ذهن است، نه خداوند متعال.
بدیهیست خدایی که مخلوق ذهن باشد مثل: گمانها، ایسمها، یا بتها و …، خود مخلوق هستند، پس نه آنها میتوانند خدا و خالق باشند و نه خداوند متعال مخلوق است. لذا این جملهبندی فقط یک نوع حقه است. بلکه بحث همان بحث قدیمی است که آیا خدایی هست یا نیست؟
بـ خدا: اما مقولۀ توحید و خداشناسی، یک مبحث «عقلی و فطری» در هستیشناسی است و نه یک مقولۀ ذهنی. بحث به «وجود» یا «عدم» برمیگردد که اثبات یا نفی آن نیز کار ذهن نیست، بلکه کار عقل است که با برهان و استدلال مبتنی بر بدیهیات اولیۀ عقل صورت میپذیرد.
عقل است که اثبات مینماید معلول بیعلت، حرکت بیمحرک، حدوث بدون محدث، نظم بدون ناظم … یا به تعبیری دیگر، حیات بدون حی، علم بدون علیم ـ حکمت بدون حکیم ـ قدرت بدون قادر ـ زیبایی بدون زیبا … و در یک کلام موجود بدون به وجود آورنده، نمیتواند وجود داشته باشد و چون تجلی هستی محض را میبینیم، لابد وجود دارد. به همین دلیل حتا ماتریالیستها [مادهگراها] در جستوجوی منشأ و مبدای خلقت میگردند، منتهی اصرار دارند که آن را به یک ماده، یا انرژی، یا قدرت، یا انفجار، یا تصادف و … نسبت دهند. غافل از اینکه باز دچار دور تسلسل میشوند.
بدیهی است اگر حیات، علم، زیبایی، قدرت، حکمت، رأفت، رحمت … و آنچه «هستی» یا همان «کمال» است در مرتبههای گوناگون وجود دارد، و هیچ کدام نیز محدود نیست و اساساً «بودن» تجلی همین هستی و کمال است، پس لابد حی، علیم، جمیل، قادر، حکیم، رئوف، رحیم و … هستیِ محضی که هیچگونه نقص و نیستی به او راه نیابد و منزه از صفات مخلوق باشد نیز وجود دارد. خواه نامش را «الله« بگویند یا «خدا» یا «God» یا هر اسم دیگری.
منبع: میگنا
Comments are closed.