پـدیـدار شناسی چیست؟

گزارشگر:حسینعلی احمدی/ سه شنبه 31 حمل 1395 - ۳۰ حمل ۱۳۹۵

بخش دوم/

mandegar-3جملۀ مشهوری که شعار پدیدارشناسی است این است که ادراک، بدون موضوع ادراک، وجود ندارد. پس ادراک، همواره ادراک چیزی است و همین خالی نبودن ادراک از امر مورد ادراک است که در اصطلاح پدیدارشناسی نیت یا توجه نامیده می‌شود.
ما همواره با موضوعات عالمِ هستی نسبتی داریم. همین نسبت‌های بی‌واسطه است که پدیدار را به‌وجود می‌آورند. مراد از نسبت‌های بی‌واسطه، ملاقات مستقیم با خود موضوع است، قبل از این‌که مفاهیم کلی و سایر اغراض صلاح‌اندیشانه به آن رنگ خاصی بدهند و واقعیت سیال پدیدار را به جمادی مبدل سازند و به جلوه‌یی از جلوه‌های واقعیت برای همیشه مطلقیت بدهند.
بدین‌ ترتیب، ماهیت در پدیدارشناسی به معنی متداول آن، یعنی بیان پارامترهای ذاتی و ثابتِ یک موضوع نیست. بلکه ماهیت در عرف پدیدارشناسی، عبارت از آن چیزی است که در شعور، آگاهی و ادراکِ انسان به صورت پدیدار آشکار می‌شود. بنابراین تعریفات ثابت بدون تغییر، در پدیدارشناسی محل تأمل و قابل بحث هستند.
پدیدارشناسی، فلسفه‌یی طرف‌دار اصالت تجربه به معنای پدیدارشناختی آن است که در جهان بودن یکی از اصول مهمِ آن می‌باشد. بنابراین پدیدار به خاطر انسان و در جهان بودن وی، صورت پدیدار به خود گرفته است و ماهیت نیز در پدیدارشناسی با توجه به در جهان بودنِ انسان معنی می‌یابد. پدیدارشناسی در ساحت شناخت‌شناسی و هستی‌شناسی، فلسفۀ جدیدی است که می‌خواهد خود اشیا را بشناسد و به داده‌های بی‌واسطه دست یابد. پدیدارشناسی با تجدید نظرِ دایمی در شناخت می‌خواهد معرفت را از رنگ‌های گوناگونی که به فاعل و متعلق آن داده شده، یک‌سره پاک و منزه نماید و طرحی نو دراندازد. پس پدیدارشناسی، تنزیه ‌شناسایی از پیش‌داوری‌ها، عادت‌ها و عقایدی است که متحجر شده‌اند و خود، حجاب درک داده‌های بی‌واسطه می‌شوند. این تنزیه و خالص‌سازی ذهن و اشیا از امور پیشینی و پسینی، به خاطر نیل به خود آن‌ها، به مدد روشی صورت می‌گیرد که آن را رد و ارجاع پدیدارشناسی Reduction Phenomenology می‌خوانند. یعنی از ادراک و آگاهی خود هرچه را که مقدم بر آن ادراک است و آن را به‌طور پیشینی معنی‌دار می‌کند، حذف کنیم و به معنای پدیداری آن توجه نماییم.
در هر پدیدار، ظاهر و باطن به هم آمیخته است و باطنی بدون ظاهر، یا ظاهری بدون باطن در نظر گرفته نمی‌شود. پدیدار تنها ظاهر و نمودِ صرف نیست که منقطع از حقیقت باشد. در واقع پدیدارشناسی بر آن است که دوگانه‌گی صوری مابین ظاهر و باطن، فاعل شناسایی و موضوع شناسایی، ماهیت و وجود، ذهن و عین را از بین ببرد. پدیدارشناسی برای عین و ذهن، استقلال قایل نیست و می‌گوید که ممکن نیست بتوان از واقعیت محض و یا از ذهن محض خبر داد. در واقع نمی‌توان از واقعیتی که هنوز موضوع شناسایی واقع نشده و از ذهنی که هنوز شناسندۀ چیزی نیست، صحبت کرد. پدیدارشناسی شکاف بین شناسنده و موضوع شناسایی را با انحلال آن‌ها در معجون پدیدار از بین می‌برد. این رویکرد در عین این‌که گذر از ریالیسم و ایده‌آلیسم است، آن‌ها را مورد تأیید قرار می‌دهد.
سعی پدیدارشناسی این است که موضوعات را بدون سابقۀ ذهنی و شتاب‌زده‌گی دریابد و معلومات به‌دست آمده را با کمک هر نوع شک و تردید بیازماید، تا بلکه وصول به خود موضوع میسر گردد. این خود موضوع، در ضمن پدیدار ظاهر خواهد شد و مستقل از آن نمی‌باشد. در این رویکرد، پدیدار نامتناهی و پایان‌ناپذیر است. در برابر پایان‌ناپذیری پدیدار قرار گرفتن، در عین حال، گشودن دری به سوی آزادی بی‌پایان انسانی است. زیرا انسان به طور مداوم می‌تواند نظرگاه و نیت و توجه خود را در برابر حوادث و موضوعات جهانِ پیرامون تجدید کند و هرگز پدیدار فعلی را پایان محتوم نمی‌پندارد و به عقاید ثابت و لایتغیر و بالمآل متحجر، گرفتار نمی‌گردد. بدین جهت است که گفته‌اند پدیدارشناسی همواره آغاز مجددی برای وصول به شناسایی‌های تازه و داشتن نیت و نقطۀ توجه جدید است.
یکی دیگر از مسایل مهم در پدیدارشناسی، مسالۀ فهمیدن است. فهمیدن با توجه و نیت، رابطۀ مستقیم دارد. فهمیدن در پدیدارشناسی، عبارت از جست‌وجو و یافتن قصد و نیتی است که در اشیا و امور عالم نهفته است و این جست‌وجویی مداوم و نو به نو می‌باشد. از این دیدگاه، پدیدارشناسی به عنوان تغییر نظرگاه یا به عنوان جهت نگاه ما که از واقعیت‌های تجربی به سوی خصیصۀ مورد تجربه واقع شدن واقعیت‌ها برمی‌گردد، تعریف می‌شود.
چون در سیر اندیشۀ پدیدارشناسی، تصور مفاهیم ثابت و لایتغیر پذیرفته نیست، بدان جهت هر ادراکی به‌صورت موقتی راه به خود موضوع محسوب می‌شود و چون ذهن و عین هر دو در پدیداری واحد جمع شده‌اند، شناختن به‌صورت مستقیم انجام می‌گیرد. یعنی شناختی را که از چیزی به‌دست می‌آوریم، بر مبنای صورت‌های قبلی یا عادی نیست، بلکه هر لحظه در جست‌وجوی نظرگاه و نیتی تازه هستیم تا راهی به خود موضوع پیدا کنیم. در پدیدارشناسی، فهمیدن هر موضوعی مستلزم برخورد و دیدار مستقیم با آن است. فهمیدن و معنی کردن آن‌ها از راهی است که نمی‌توان از طریق استدلال و استمداد از مفاهیم عمومی بدان‌ها نایل گردید.
فیلسوفانی همانند مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی به عنوان توسعه‌دهنده‌گان نظریۀ پدیدارشناسی ادموند هوسرل شناخته می‌شوند. ژان پل سارتر در پدیدارشناسی خود بر این نکته تکیه می‌کند که اگرچه جهان عینی بیرون از ما وجود دارد، اما حقیقت جهان عبارت است از آگاهی نسبت به جهان. سارتر این عبارت را از فلسفۀ پدیدارشناسی ادموند هوسرل اخذ نموده و وجود جهان را بسته و قائم به وجود آن در ذهن درک‌کننده (من نفسانی) م‍ی‌داند، بر این اساس و طبق ادعای سارتر، درست است که بشر از حیث وجود، عالم را خلق نکرده، اما از حیث ظهور، یعنی ظهور در آگاهی آدمی، عالم، منوط و قائم به من نفسانی (درک‌کننده) است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.