گزارشگر:حسینعلی احمدی/ چهارشنبه 1 ثور 1395 - ۳۱ حمل ۱۳۹۵
بخش سوم و پایانی/
موریس مرلوپونتی نیز نظام فلسفۀ خود را بهطور گستردهیی مطابق پدیدهشناختی هوسرلی، البته با تأکیدها و تفاسیر اگزیستانسیالیستی طرح نموده است. مرکز نظام پوزیتیویسم پدیدهشناختی او نظریۀ «پیشینهگی(اولویت) ادراک» است که در بهترین کتاب شناخته شدۀ او یعنی “پدیدهشناسی ادراک” شرح داده شده است. مطابق نظر مرلوپونتی، پدیدهشناسی آشکارکنندۀ جهان است و انسان بهطور مستقیم به هستی و حقیقت از طریق آگاهی ادراکی دست مییابد.
مارتین هایدگر در مقدمۀ کتاب معروف خویش «هستی و زمان» (Being and Time) به این نکته اشاره میکند که قدمای فلاسفۀ یونان پرسش از معنای هستی(Being) را به عنوان مسألهیی فلسفی مورد توجه قرار میدادند و در پی درک حقیقت هستی برمیآمدند، اما از زمان ارسطو تا به حال، فلسفه این پرسش اصلی را مغفول گذاشته و بهجای تلاش برای درک هستی به فهم هستها (beings) رو آورده است. از نظر او، هستی موجودات، خود وجودی از وجودات و در عرض سایر موجودات نیست، بلکه هرجا چیزی هست، هستی هست. ما مستقلاً نمیتوانیم با هستی مواجه شویم و آن را بشناسیم، بلکه از آنجا که هستی، خصیصۀ دیگر وجودات امکانی است، باید از طریق استنطاق، هستی را آشکار و فاش نمود. از میان موجودات، وجود انسانی که هایدگر از آن به دازاین(Dasein) تعبیر میکند، یگانه راه شناخت ما از هستی است؛ زیرا دازاین، وجودی است که بیشترین پرسش را از معنای هستی دارد و تحقیق از معنای هستی، یکی از امکانهای وجودی اوست و به نظر هایدگر، یگانه راه ما به سوی شناخت و درک هستی، تحلیل ساختار وجودی دازاین یا به عبارتی خودشناسی است. این به معنای آن نیست که به لحاظ وجودی، انسان مقدم بر هستی (Being) است، بلکه برای آشکار کردن و شفافیت هستی، راهی جز آشکار نمودن حقیقتِ خود وجود ندارد. هایدگر پدیدارشناسی (دازاین) را به غرض وصول به درک معنای هستی، رسالت اصلی فلسفه و حقیقت فلسفۀ راستین اعلام میکند و این پدیدارشناسی را هرمنوتیکی مینامد؛ زیرا فعل یونانیِ (hermeneuin) به معنای «چیزی را قابل فهم ساختن» است و پدیدارشناسی انسان آن را قابل فهم میسازد. بنابراین پدیدارشناسی از نظر هایدگر، نه شناخت که فهم دازاین یا همان خودشناسی معنا میشود.
این دیدگاه که شناخت انسان نسبت به وجود خود را ریشۀ تمام آگاهی میداند، مفهومی اساسی در بسیاری از مکاتب فلسفی، دینی و عرفانی است و شاید هیچکس به زیبایی مولوی آن را بیان نکرده باشد:
جان جمله علمها این است، این
که بدانی من کیام در یوم دین
آن اصول دین بدانستی تو لیک
بنگر اندر اصل خود، گر هست نیک
از اصولینت، اصول خویش به
که بدانی اصل خود، ای مرد مه
پدیدارشناسی از زمان هوسرل به بعد به عنوان یک روش صحیح، هم به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ علمی، جهت شناخت حقیقت مطرح شده است و توسط بزرگان علم و فلسفه مورد استفاده قرار میگیرد. پدیدارشناسی با اینکه به علم اعتماد کامل دارد، ولی موضوعات را در حد ذاتِ خود به معنی پدیدارشناسانۀ آن جستوجو میکند و هر گونه شناخت ماقبل پدیداری را کنار میگذارد و به طور مدام به توصیف پدیده از نظرگاههای مختلف میپردازد. بر این مبنا میتوان گفت: پدیدارشناسی عبارت از مطالعۀ توصیفی پدیدارهاست به همان نحوی که آنها خود را در زمان و مکان ظاهر میسازند، و پدیدارشناسی بهعنوان روش، عبارت از تلاش برای درک ماهیات از خلال حوادث و واقعیات تجربی است. به عقیدۀ لستر ایمبری، پدیدارشناسان تحقیق را به شیوههایی پیش میبرند که اغلب در ویژهگیهای منفی و یا مثبتِ زیر اشتراک دارند:
ـ پدیدارشناسان میخواهند با پذیرش موضوعات مشاهدهناشدنی و سیستمهای بزرگ فکری که با اندیشۀ نظرورزانه برپا شدهاند و تجربه در آنها راهی ندارد، مخالفت کنند.
ـ پدیدارشناسان میخواهند با طبیعیانگاری صرف (که ابژکتیویسم و پوزیتیویسم نیز نامیده میشود)، که یک جهانبینی است که ریشه در علم طبیعی و تکنالوژی مدرن دارد و از زمان رنسانس به بعد در اروپای شمالی گسترش یافت، مخالف کنند.
ـ به بیانی مثبت، پدیدارشناسان میخواهند شناخت (و همچنین به معنایی، سنجش و عمل) را با رجوع به آنچه که ادموند هوسرل «بداهت» مینامد که آگاهی از خود موضوع به مثابۀ آشکار شده در واضحترین، متمایزترین و مکفیترین شیوۀ چیزی در نوع خودش است، تصدیق کنند.
ـ پدیدارشناسان میخواهند بیان کنند که تحقیق باید بر روی آنچه که میتواند «مواجهه» نامیده شود، تمرکز کند طوری که معطوف به موضوع باشد و به بیان صحیحتر معطوف به موضوع «آنطور که با آنها مواجه میشود» باشد.
ـ پدیدارشناسان میخواهند نقش توصیف را در شکلی کلی، پیشینی و «آیدتیک» در مقام مقدم بر توضیح علّی، پیشنهادی، یا متکی بر اصول نخستین تشخیص دهند.
ـ پدیدارشناسان به دنبال ارایۀ یک تعریف قطعی و کامل از موضوع نیستند، چرا که ماهیت موضوع را در حال تغییر و تبدیل میبینند و ارایۀ تعریف فراگیر را غیرممکن میدانند.
ـ پدیدارشناسان برای دستیابی به حقیقت موضوع، آن را از زوایای مختلف مینگرند و با بیانهای متفاوت توصیف مینمایند.
ـ پدیدارشناسان شناخت پدیدار، آنگونه که هست، را تنها در پی شناخت صحیح از خود درککننده میسر میدانند.
ـ پدیدارشناسان به دنبال دریافت بدون پیشداوری موضوع از طریق به تجربه درآوردن آن هستند.
____________
فهرست منابع:
ـ کاکلمانس، جوزف جی: پدیدارشناسی چیست؟ برخی از موضوعات بنیادی پدیدارشناسی هوسرل، ترجمۀ دکتر سید موسی دیباج، مجلهنامۀ فلسفه، ص ۶۳-۷۳
ـ نوالی، محمود: پدیدارشناسی چیست؟، پایگاه انترنتی مجلات تخصصی نور
ـ خالقی دامغانی، احمد، و نصر، مهدی: دستاوردهای پدیدارشناسی هایدگر در علوم انسانی و پژوهش سیاسی، فصلنامۀ سیاست، مجلۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، دوره ۴۳، شماره ۱، بهار ۱۳۹۲، ص ۳-۲۳
Comments are closed.