گزارشگر:مهران موحّد / سه شنبه 7 ثور 1395 - ۰۶ ثور ۱۳۹۵
یک نخود کلّه و صد مَن دستار
این کم و بیش چه معنا دارد؟
در این روزها از روی اتفاق، کتاب ۳۳۵ صفحهیی نصرالله استانکزی، استاد نامدار دانشگاه کابل را که آن را برای دانشکدههای شرعیات و حقوق دانشگاه کابل نوشته و «اصول محاکمات مدنی» نام دارد، تورّقی کردم. کتاب یادشده به قول آقای استانکزی «به عنوان اثر اصلی ترفیع به رتبۀ پوهنوالی تألیف گردیده» و لامحاله از نظر مسؤولان دانشگاه کابل، کتاب بااهمیّت و درخور درنگی تلقی شده است.
«اصول محاکمات مدنیِ» استانکزی به شدت گرفتار تعقید لفظی و معنویست و با نثری بسیار سخیف و ضعیف و نامفهوم نوشته شده است. مهدی جامی در باب اینگونه قلمفرساییها در جایی نوشته بود: «بیماری است این! بیماری فکری که در زبان خود را نشان میدهد. خاص آدمهایی که حرفی برای زدن ندارند و خواندن کتابهای سوپرمدرن ذهنشان را پریشان کرده است.»(اگرچه من به جدّ معتقدم که نصرالله استانکزی تا هنوز از مرحلۀ بداوت قبیلهیی فراتر پای نمانده، چه رسد به اینکه ذهنش درگیر متنهای سوپرمدرن شده باشد).
معلوم نیست که دانشجویان دانشکدههای حقوق و شرعیات با خواندن این قبیل کتابها چه چیزی دستگیرشان خواهد شد. آیا در کل دانشگاه کابل، کسانی یافت نمیشدهاند که ویرایش زبانی و فنی این کتاب را برعهده میگرفتهاند؟ چهطور دانشگاه کابل به خود این اجازه را داده که این کتاب را که به شدت پیچیده و مبهم و نامفهوم نوشته شده، به خورد مخاطبان بدهد و دانشجویان را مجبور کند که آن را به عنوان کتاب درسی فرابگیرند و امتحان هم پس بدهند؟ آیا دانشگاه کابل به دارالجهل، تغییر ماهیت داده است؟ (وقتی شخص نادان و کمسوادی همانند نصرالله استانکزی، استاد برتر و کلانکار دانشگاه کابل باشد، معنایش ایناست که فاتحۀ این نهاد مهم تحصیلی را باید خواند).
در فضای فرهنگی و دانشگاهی سرزمینِ ما کم نیستند آدمهایی که تلاش میورزند حرفهای نامفهوم و درهم و برهم، تحویل مخاطبانِ خود بدهند تا بلند بودن مرتبت علمیشان را به رخ دیگران بکشند. نصرالله استانکزی هم از همین قبیل آدمهاست. معلوم نیست در دانشگاه کابل بر چه اساسی استادان را مفتخر به دریافت رتبههای علمی میکنند؟ آیا استانکزی کمسواد و بیمایه سزاوار آناست که به رتبۀ علمی پوهنوالی دست پیدا کند، آنهم با نوشتن کتاب مزخرفِ «اصول محاکمات مدنی»؟ (خبر شدم که استانکزی فعلاً پوهندوی است که مبارکشان باشد!).
پُرشمارند استادانی در دانشگاه کابل و در دیگر نهادهای تحصیلی کشور که به منظور اینکه رتبههای علمی را یکی پی دیگری به آسانی به دست بیاورند، شروع میکنند به کتابسازی و استفادۀ بهینه از تکنولوژی کاپیپیست! بسیاری از کتابها و چپترهای درسی در دانشگاه کابل، کپیپست شده از کتابهای فارسیِ چاپ ایران است.
نمونههایی از نثر عیبناک و معقّد و غیر قابل فهمِ نصرالله استانکزی را در ذیل میآورم. قابل یادآوریست که نمونههایی را که در اینجا میآورم، فقط مربوط به بخش کوچکی از این کتاب میشود. اگر بخواهیم همۀ کتاب را مورد بررسی و موشکافی ریزبینانه قرار دهیم، «صد سال میتوان سخن از زلف یار گفت»:
۱- در نخستین پاراگراف اثر مزبور، ذیل عنوان «پیشگفتار» چنین آمده است: «اصول محاکمات درمجموع قواعد شــکلی اند که بــه منظور تحقق قواعد متنی در عمل از یکســو، و ازسوی دیگر به منظور رسیدن متصدیان عدالت و صاحبان حق در کنار قوانین متنی وضع و اجرأ می گردند.» از اینگونه عبارتها به وفرت در «اصول محاکمات مدنی» دیده میشود.
۲- در جای دیگری آمدهاست: «دین مقدس اسلام که از بزرگترین، کاملترین وعالیترین ادیان سماوی بشمار می رود، درتعلیمات وارشــادات جاویدان خویش بدین امر دعوت کرده ، ازمحتوای متون، ارشادات و پرنسیپ های آن بوضاحت فهمیده می شــود که هدف نهائی وغائی ارگان قضاء دریک جامعه فقط تأمین عدالت اجتماعی وجلوگیری از انارشیزم ولجام گسیختگی ها است، پس چگونگی رشــد وانکشاف همه جانبه زندگی اجتماعی بانحوه قضاوت وسیستم اداری یک جامعه رابطه مســتقیم دارد، بهر پیمانه ایکه دستگاه قضائی یک جامعه مبراء از فساد باشد بهمان اندازه ســعادت وخوشبختی سراغ جامعه مذکور آمده ودرنتیجه فلسفه وغایه این ارگان تحقق می پذیرد.» (ص ۱۵، اصول محاکمات مدنی).
به نظر شما صدر و ذیل این عبارت طولانی و درهم و برهم چه ربطی با هم دارند؟ آیا نصرالله استانکزی حتّا نمیتواند مثل یک آدم معمولی حرف بزند و صغرا و کبرا بچیند؟
۳- نمونۀ دیگری از این بدنویسیهای تهوعآور را در زیر میآورم:
«بعداز آنکه دلایــل طرفین ارائه ووضاحت لازم بمیان آمد ومحکمه بادلایل ارائه شــده زمینه متن حکم را مســاعد ساخت به اصدار حکم مــی پردازد، زیرا اصل محاکماتی “ محکمه حکم خود را متکی ومســتند به دلایلی که متداعیین ارائه نموده اند وتجاویز متنی قانون صادر نماید “ اســت که محکمه برای اصدار حکم باید مدارک واسناد پیدا کند واین اســناد مربوط می شــود به دلایل ارائه شده طرفین ، زیرا بدون دلیل محکمه نمی تواند حکم خود را به عقیده ودلایل خویش متکی سازد، که درآنصورت حکم قاضی درمرحله مرافعــوی احتمال نقض وبطلان را دارد (ص ۲۴، همان منبع).
۴- «ایــن ارگان درابتداء متخلفین را به اســاس تعامــل جاریه محیطی اصول محاکمات مدنی سرزنش،اصل انتقام جوئی ،خودخواهی وجبران بالمثل را مجازات می کرد وخاصتا این اصل را درمقابل خارجیــان واجانب تطبیق مینمود، ولی بعدا که منازعات تــداوم یافت، تعمیل جزا برمتخلــف داخلی نیز که قبلا امر خصوصی پنداشته می شد، ضرورت پیدا می کند و بدین ترتیب اصل انتقام جوئی وخونخواهی ، وتطبیق جزاء بــالای متخلف نیز لازمی گردید.» (ص ۲۶، همان).
۵- در کشور ما تا سال ۱۳۳۵ قانون اصول محاکمات مدنی وجود نداشت، تا این سال محاکم برای پیشبرد دعوی و رسیدگی به قضایای متنازع فیه از کتب فقهی مثل کتاب الدعوی البنیات ، و کتاب القضا معین الحکام و غیره استفاده می کردند (ص ۲۷، همان).
وضعیت آشفتۀ دانشگاه کابل
حکایت دانشگاه کابل، حکایت غمانگیزیست. دانشگاه کابل، قدیمیتر از دانشگاه تهران است، اما به دلیل جنگها و آشفتهگیهای چند دهۀ پسین و نیز به جهت بیکفایتیهای مسؤولان این دانشگاه تا هنوز نتوانسته به عنوان نهادی مدرن قد علم کند و در زمینۀ تولید علم نقشی ایفا نماید. این دانشگاه تا هنوزاهنوز از تحولات علمی جهانی بیخبر است و همچون گذشته شیوههای کهن را تلقین و تکرار میکند.
وظیفۀ دانشگاه مجبور ساختن دانشجویان به حفظ و تکرار مسایلی نیست که در چپترهای کپیپست شده گردآوری گردیده است. رسالت اصلی دانشگاه، تولید دانش و ترویج و تشویق خلاقیت و ابداع و ابتکار است که دریغمندانه این کار در این دانشگاه به مثابۀ سیمرغ شیخ عطار، نایاب است.
دانشگاه کابل به خانهتکانی اساسی نیاز دارد. باید خون تازهیی در رگهای این نهاد علمی مهمِ کشور جاری ساخته شود و باید تلاش صورت گیرد که استادان مجرّب و کارکشته و فهیم – بدون توجه به سلایق شخصی و گروهی – استخدام شوند. فعلاً بسیاری از استادان این دانشگاه کُمیتشان حتّا در عرصۀ خواند و نوشت لنگ است، چه رسد به عرصۀ تحقیق و تدریس.
مدیریت این دانشگاه به آفت مافیاییشدن مبتلا شده است. سیستم اداری دانشگاه کابل (و احتمالاً دیگر دانشگاههای افغانستان) طوری راهاندازی شده که فرصت را برای جذب استعدادهای برتر از بین میبرد. معمولاً آنهایی که به عنوان استاد یا تصمیمگیرنده در دانشگاه کابل ایفای وظیفه میکنند، خوششان نمیآید که استادانی وارد این دانشگاه شوند که یک سر و گردن از آنها بالاتر باشند و این امر، باعث گردیده که سطح علمی این دانشگاه، تکانی نخورد و به همان حالتِ زار و نزار گذشته باقی بماند و دانشجویان هم ناگزیر باشند که حرفهای کهنه و تکراری را بشنوند و بخوانند و تکرار کنند.
یکی از مشکلات کلانی که دانشگاه کابل با آن دست و پنجه نرم میکند، حضور قدرتمند اندیشههای بنیادگرایانۀ مذهبی و سیاسی در فضای این نهاد علمیست. چند روز پیش یکی از استادان دانشگاه کابل به نام مولوی معروف راسخ از سوی امنیت ملی به اتهام تشویق دانشجویان به پیوستن به گروههای تروریستی بازداشت شد. متأسفانه دانشگاه کابل و دیگر دانشگاههای افغانستان در سالهای پسین از قرائتهای خشن و رادیکال از اسلام به خوبی میزبانی کرده است. برخی از استادان دانشگاه کابل به صراحت از طالبان و حزب التحریر و داعش به دفاعِ جانانه میپردازند. دلیل عمدۀ رشد اینگونه اندیشهها در دانشگاه کابل، نبود یا کمبود آگاهی کامل دینی و غیردینی در این نهاد است. وقتی در فضایی آگاهی کمیاب باشد، مردم ناگزیر میشوند به آگاهیهای کاذب روی بیاورند و با خردورزی و عقلانیت وداع بگویند.
Comments are closed.