گزارشگر:یک شنبه 19 ثور 1395 - ۱۸ ثور ۱۳۹۵
بخش چهارم/
کمپاین ”افغانستان به روایت دیگر“ از سوی بنیاد آرمانشهر در آستانۀ سومین دور از انتخابات ریاست جمهوری افغانستان راهاندازی شد و از همکاری فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر بهره برد. در چارچوب این کمپاین، بیش از ۱۰۰ مصاحبه با شماری از نویسندهگان، فعالین حقوق بشر، فعالین جامعۀ مدنی، و سیاستمداران کشور در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان و نگرانیها و امیدها انجام شد که قسمتِ زیادی از این مصاحبهها قبلاً در همین روزنامه منتشر شده است. اینک جمعبندیِ مفصلی از مباحث مطرح شده در گفتوگوها تهیه شده که در ۱۸ بخش از طریق این روزنامه در خدمت علاقهمندان قرار میگیرد؛ ما میخواهیم از این طریق، صدای نخبهگان کشور را به گوش مردم، دولت و جامعۀ بینالمللی برسانیم. برای خواندن مجموعۀ این مصاحبهها و گزارش کامل به این لینک مراجعه کنید: http://openasia.org/item/16511
دیوارهای سنت قطور اند
شاید اولین نهادی که در هر اجتماع به دلیل وجود مردسالاری مورد نقد قرار میگیرد، فرهنگ باشد. فرهنگ مجموعۀ پیچیدهیی از باورها، دانشها، هنرها، قوانین، سنتها، عادات و اخلاقیات است که فرد به عنوان عضوی از جامعۀ خویش و از طریق آموزش، آن را فرا میگیرد. فرهنگ مشخصکنندۀ کنش افراد جامعه است و حیطۀ تأثیرگذاری بسیار گستردهیی دارد. میتواند نوع خوانش از امور دینی را نیز تحت تأثیر قرار دهد و در شکلگیری ایدیولوژیهای غالب جامعه نقش بهسزایی داشته باشد. مسالهیی که بسیاری از فعالان افغانستان روی آن تأکید دارند و در پاسخ به این سوال که مهمترین بازدارندههای مشارکت زنان در عرصههای مختلف افغانستان را چه میدانند، به آن اشارههای زیادی کردهاند.
حمیرا قادری، شاعر و نویسنده، ریشۀ تبعیض علیه زنان را در افغانستان سنتها و حامیان آنها میداند: “اولین و بزرگترین مشکل ستم- سنتها هستند. ستم- سنتها در ساختار بزرگ اجتماعی- فرهنگی افغانستان که من مردابش مینامم که هرچه در آن دست و پا برای رهایی میزنید بیشتر فرو میروید، ریشه دارند و دارای پاسداران عجیب و غریب هستند.”
صدیق طرزی نویسنده، روزنامهنگار و مترجم، به باورهایی مانند ارجح دانستن پسران و لزوم تغییر آنها اشاره دارد: “مسالۀ اساسی که باید رویش تأکید شود، یکی فرهنگ و عنعنات است که بنا بر باورهای مختلف شکل گرفته است. دوم ساختاری که ما در آن زندهگی میکنیم، ساختار قبیلهیی است. در چنین فرهنگی در یک خانواده پسر و دختر که متولد میشود، با دو نگاه متفاوت همراه است”.
ساختار سنتی و قبیلهیی امری است که پرتو نادری، شاعر و نویسنده نیز به آن اشاره دارد: “بزرگترین عاملی که هم اکنون دموکراسی افغانستان را با مشکل روبهرو کرده، حاکمیت تفکر قبیلهیی است. این تفکر قبیلهیی به این یا آن قوم مربوط نمیشود بلکه به همهگان ارتباط دارد. هنوز برای یک مرد شرمآور است که اجازه دهد دختر جوانش به حوزۀ رایگیری برود”.
داوود ناجی، روزنامهنگار، با انتقاد خطاب به اهل فرهنگِ جامعه میگوید: “افغانستان جامعهیی است که دیوارهای سنتش خیلی قطور است. به باور من، فرهنگیان افغانستان که خود را نیز جزیی از ایشان میدانم، تنبلترین و کمکارترین افراد جامعه بودهاند؛ کمتر جرأت کردهاند دیوارههای سنگشدۀ سنت افغانستانی را خطخطی کنند. از اینرو جامعۀ افغانستان جامعهیی مانده است که کثیری از خانوادهها میخواهند فرزندانشان مهندس شوند، اما به ایشان حق نمیدهند نقشۀ زندهگی خود را خودشان بچینند. دوست دارند دخترانشان تحصیلکرده شوند، اما کمتر به ایشان حق میدهند در مورد سرنوشتشان تصمیم بگیرند “.
خوانش طالبانی از دین
برخی از منتقدان شرایط موجود، نقد خود را مشخصاً متوجه خوانشهای غلط و سلیقهیی از دین میکنند که بیشترین تأثیر را روی وضعیت زنان افغانستان داشته است. آنها این خوانشها را تأویلی یکجانبه از دین میدانند که در نبود نواندیشان دینی فرصت ظهور بیشتری پیدا میکند.
شکریه حیدر، بنیانگذار انجمن «نگار» و فعال حقوق بشر میگوید: “تبلیغی که از اسلام میشود، مخالف متون اصلی آن است. هر آنچه که در فرهنگ غلط خود ما است، سعی میکنیم به اسم اسلام تحمیل شود. قرآن کریم هم به زبانی [عربی] است که مردم نمیتوانند آن را بفهمند”.
شیوای شرق نیز بر این نظر است که عمدهترین مسأله در عدم تحقق حضور زنان در ساختار سیاسی جامعه، نوع باورهای غیررسمیِ دینی در جامعۀ کنونی است: “در واقع نبود آگاهی لازمِ زنان از حقوقشان از یکسو و نداشتن یک قرائت رسمی و اعتدالی از معرفت دینی در ساختار فرهنگی جامعه از سوی دیگر، دلیل بسیار محکم و مستدلی بر محقق نشدن حضور زنان در جامعه است”.
فیضالله جلال، استاد روابط بینالملل دانشکدۀ حقوق دانشگاه کابل، رنگ دینی بخشیدن به خرافات را عامل مهمی در شرایط زنان میداند: “بسیاری در تلاشاند که عنعنهها و سنتهای خرافی خود را رنگ مذهبی دهند تا این خرافات بقا داشته باشد. زنان در چنین فضایی برخلاف زنان غربی، موجوداتی تکلیفمحور بار میآیند، نه انسانهایی حقمحور”.
صدیق برمک: “در قدم نخست، تأویل نادرست از مذهب و دین بیشترین و بدترین تأثیرات را روی جامعۀ ما گذاشته است. حتا سنتها و عرف غیردینی که مربوط به قبل از اسلام میشود نیز از این قاعده مستثنا نیستند. ما هنوز تعریفی از غیرت و ناموس در ذهن خودمان نداریم. هنگامی که کسی حاضر است به خاطر این که دخترش عاشق کسی شده، آدم بکشد، چهرۀ واقعی و گستردۀ خشونت را در جامعه میتوانید ببینید. خشونتی که در جامعۀ ما وجود دارد، در قرن بیستویک بینظیر است”.
عدم خودباوری زنان: برآمده از فرهنگ، نیازمند آگاهی
این ارزشها و باورها گاه توسط تفکرات طالبانی و سنتها به جامعه تحمیل میشود و گاه در ذهن و زندهگی شخصی خود زنان نیز به دلیل پذیرش ارزشهای جامعه، رسوخ میکند و نهادینه میشود. بنابراین زنان، هم ممکن است محافظهکار شوند، خودپنداره قدرتمندی نداشته باشند و حتا در بدترین شکل آن، نظام سلطه را پذیرا شوند.
استاد زریاب، نویسنده و پژوهشگر معتقد است: “ایدیولوژی طالبانی که در دستگاه دولت وجود دارد و در سطح جامعه نیز گسترش یافته است، باعث شده که زنان حتا از نظر ذهنی محافظهکار شوند و دیگر در خود نیرویی برای حضور فعال اجتماعی نبینند”.
رویا سادات، فیلمساز و فارغالتحصیل حقوق و علوم سیاسی، دربارۀ همین موضوع میگوید: “حتا زنان تحصیلکردۀ ما هم به دلیل کمبود آگاهی به حقوق خود، بهشدت تحت سیطرۀ مردان قرار دارند. پدیدۀ مردسالاری در افغانستان طبقه نمیشناسد و محدود به قشر روستانشین یا فقیر جامعه نیست؛ فقط نوع و سطح کنترل فرق میکند”.
بخش زیادی از خودباوری انسان و احساس موفقیت و کفایت از تجارب اجتماعی انسانها، در محیط زندهگی و توسط خانواده و جامعه حاصل میشود و نمیتوان آن را صرفاً به صورت امری روانشناختی و ناشی از نخواستن تلقی کرد.
آمنه صفی افضلی، وزیر کار و امور اجتماعی و شهدا و معلولان افغانستان، به این نکته اشاره میکند: “سطح سواد و آگاهی زنان همیشه در طول تاریخ توسط مردها پایین نگه داشته شده، نه اینکه زنان خود نخواستند همگام با مردان در هر عرصهیی رشد کنند”.
Comments are closed.