- ۱۶ عقرب ۱۳۹۱
«آجندای ملی؛ ریفورم سیاسی و ایجاد صلح پایدار در افغانستان» اثر احمد ولی مسعود رییس عمومی بنیاد شهید مسعود است که به تازهگی از چاپ برآمده. نویسنده در این کتاب طرحی جامع برای بیرونرفت از بنبست کنونی افغانستان ارایه کرد که مورد توجه برخی نهادهای داخلی و بینالمللی قرار گرفت. روز گذشته این اثر در سایت فارسی بی.بی.سی طی مقالهیی به نقد و بررسی گرفته شد، که اینک آن نقد را امانتدارانه به نشر میسپاریم:
هادی میران
اخیراً احمد ولی مسعود سفیر اسبق افغانستان در بریتانیا کتابی را با نام آجندای ملی، ریفورم سیاسی و ایجاد صلح پایدار در افغانستان، نوشته و در آن اصلاحات سیاسی و شرایط ایجاد صلح پایدار در افغانستان را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده است.
این کتاب را شاید بتوان جدیترین اثری دانست که در بر گیرنده دید انتقادی نسبت به عملکرد دولت افغانستان و سیاستهای جامعه بینالمللی در مورد افغانستان در ده سال اخیر و همچنان دربر گیرنده راهکارها و رویکردهای جدید پیرامون شرایط تامین ثبات و امنیت و ساختار نظام سیاسی در افغانستان میباشد.
کتاب مذکور با یک مقدمه در مورد سیر حوادث تاریخی افغانستان در ۲۰۰ سال اخیر و سنتها و نگرشهای ناشی از این حوادث و همچنان ضرورت تعمق و باز نگری پیرامون رفتار و داده های دولت افغانستان پس از اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از قرار داد بن، آغاز می گردد و با چند گفتار به پایان میرسد.
بررسی حوادث تاریخی
نویسنده در مقدمه کتاب تاکید میورزد که زمامداران افغانستان محصول شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه سنتی خویش بوده اند که نتوانسته اند بریده از دلبستگیهای اجتماعی و فرهنگی خود به ایجاد نظام مطلوب مردم پرداخته و به همین دلیل شرایط دخالت خارجیها را در امور داخلی افغانستان فراهم کرده اند.
در گفتار اول نویسنده از طرح آجندای پیشنهادی سال ۲۰۰۳ که توسط خود وی تدوین شده است سخن میگوید و با مراجعه به آن طرح میگوید: صلحی که با کمک دولتهای خارجی بر قرار شده باشد با ایجاد تغییر در نگرش این دولت ها ضمانت دوام ندارد.
اتخاذ دیدگاه مشترک ملی و تدوین استراتیژی واحد سیاسی، پروسه اعتماد سازی، تشکیل حلقه ملی، برنامه ریزی، و ایجاد میکانیسم مناسب از جمله موارد مهم پیشنهادی در این گفتار است که نویسنده آن را در طرح پیشنهادی سال ۲۰۰۳ مطرح کرده است.
گفتار دوم، نگاه اجمالی به رویدادهای ده سال اخیر افغانستان میباشد که در آن به پیدایش طالبان و تکثیر آنها در افغانستان، کنفرانس بن و ورود جامعه جهانی در افغانستان و پروسه صلح و سیاستهای دولت افغانستان در مورد مصالحه با طالبان پرداخته شده است.
نویسنده طالبان را یک گروه غیرمتشابه با تمام جریانهای اسلام گرا دانسته و آنان را در ماهیت یک پروژه در پیوند استراتیژیک با سازمان القاعده و دولت پاکستان تعریف میکند که رهبران محلی آنان نیز از دو سوی خط دیورند برخاسته اند.
کنفرانس بن در نگرش نویسنده یک رخداد بسیار مهم و یک فرصت تاریخی برای مردم افغانستان خوانده شده است اما دلایلی که این فرصت تاریخی را به ناکامی کشانیده است، نخست پیوند دادن افغانستان جدید با افغانستان قدیم بدون در نظر داشت فرایند تحولات چهار دهه اخیر و دوما فرهنگ نا شکفته سیاسی مسلط بر اجرای مصوبات این قرارداد تعریف شده است.
مذاکره با طالبان
آقای مسعود روند صلح با طالبان و سیاستهای دولت افغانستان در این زمینه را ناکارآمد و غیر عملی توصیف میکند و تامین امنیت را قبل از اینکه با ابزارهای جنگی ممکن بداند، به پدیدههای مانند مشروعیت سیاسی، همبستگی اجتماعی و تامین عدالت اجتماعی مربوط میداند. نویسنده تاکید میکند که میزان تعهد نظام سیاسی به این پدیده ها در واقع درجه ثبات و امنیت در یک کشور را نیز تعیین میکند.
تعریف نامنسجم دولت از طالبان و نگرانی جامعه زنان افغانستان از فرایند صلح با طالبان موضوع دیگری است که نویسنده آن را از ابهامات… ادامه صفحه ۷
معرفی و نقد کتاب اجندای ملی…
جدی در این روند می داند. نویسنده تاکید می کند که طالبان با توجه به باورهای رادیکال شان که جنگ را امر قدسی می دانند، جز تسلط بر قدرت سیاسی به هیچ چیزی کمتر از این راضی نمیشوند.
گفتار چهارم در واقع حرف اصلی نویسنده است که از آن به عنوان طرح جدید آجندای ملی نام می برد و آن را نسخه جدید برای امروز می داند.
راهاندازی گفتمان بینالافغانی، توافق روی دیدگاه مشترک ملی و اتخاذ استراتیژی واحد سیاسی، روند اعتماد سازی، ایجاد حکومت وحدت ملی و اصلاحات گسترده سیاسی از مطالب مهم این گفتارند که هر کدام بطور فشرده مورد بحث و کنکاش قرار گرفته است.
نویسنده تاکید میورزد که عبور از وضعیت موجود و ساختن افغانستان جدید ممکن نمی گردد مگر اینکه از فراز و فرود تاریخ افغانستان و همچنان از رخدادهای ده سال اخیر عبرت آموخته و در محور عدالت برای همه، زمینه های همدیگر پذیری و همگرایی فراهم آید.
آقای مسعود باورمند است که تعریف روشن و یک دست از وحدت ملی و منافع ملی و همچنان تفکر پیرامون سازه های همگرایی مردم، پیش شرط اساسی برای رسیدن به فهم مشترک جهت حل بحران افغانستان می باشند اما این مهم به تعبیر ایشان با « التهاب و هیجان زدگی سیاسی» امکان پذیر نیست.
آقای مسعود تاکید میکند که برای نایل آمدن به اهداف برتر، دموکراسی و عدالتخواهی باید از یک شعار سیاسی به یک پروژه ملی تبدیل شود تا زمینه های مطمین برای تحقق عدالت اجتماعی فراهم آید.
اعتماد سازی عنصر مهم دیگری است که نویسنده به طور فشرده به آن پرداخته است و شرایط اعتماد سازی را مستلزم اصلاح رفتار دولت و احترام به حقوق شهروندی می داند. آقای مسعود شرایط موجود افغانستان را اضطراری می داند و معتقد است که در چنین شرایطی فراخوانی نیروهای تاثیرگذار جهت چاره اندیشی در سطح کلان ملی مهم و ضروری است.
تغییر نظام سیاسی
اصلاحات قانونی و تغییرات بنیادی در ساختار قدرت، تقویت احزاب سیاسی و نهادهای مدنی، برگزاری انتخابات آزاد و شفاف و همچنان اصلاحات اساسی در میکانیسم انتخابات، از موارد مهمی اند که نویسنده آن را به عنوان ریفورم سیاسی مورد بحث قرار میدهد.
تغییر ساختار نظام از شکل ریاستی به شکل صدارتی و توزیع قدرت از مرکز به ولایات به عنوان گزینه مطلوب برای مهار کردن بحران افغانستان پس از خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان، پیشنهاد میشده است و نویسنده ابقای نظام ریاستی با اقتدار متمرکز را سبب انارشی، جنگ داخلی و در نهایت سبب تجزیه افغانستان میداند.
به تعبیر نویسنده، «پیوستگی ملت و دولت» از مهم ترین ابزار توسعه سیاسی می باشد که تجربه چنین پدیدهیی مستلزم اصلاحات بنیادین در ساختار کلی نظام است.
گفتار پنچم تا گفتار آخر، حاکمیت قانون و نظام سازی در افغانستان را مورد بحث قرار می دهد. در این گفتارها نویسنده تاکید میورزد که مهلک ترین رفتار سیاسی، تجرید اقوام از تصمیم گیریهای مهم و سرنوشت ساز توسط دولت افغانستان میباشد که اگر از این رفتار جلوگیری به عمل نیاید در نهایت به معضلات خیلی پیچیدهتر و سنگینتر منجر خواهد شد.
آقای مسعود معتقد است که اگر احساسات قومی و واقعیت های زبانی مردم توسط زمامداران به بازی گرفته شوند، سالهای سختی فرا روی مردم افغانستان خواهد بود.
فشردگی و ناپیوستگی
مباحث و مطالب به کار رفته در این کتاب با توجه به طول و عرض بحران افغانستان و پیشینه تاریخی آن بسیار فشرده و در عین حال طرح عنوانها و مسایل مورد بحث در آن، ناپیوسته به نظر میرسند.
نویسنده بدون اینکه تصویر روشنی از پس منظر تاریخی بحران افغانستان ارایه کند با سیر شتابزده بر حوادث ده سال اخیر به ارائه رویکردها و راهکارهایی میپردازد که دلایل و عوامل فقدان آنها برای خواننده نا شناخته باقی میماند.
علاوه بر این، راهکارهای ارایه شده برای عبور از وضعیت موجود افغانستان و رسیدن به وضعیت مطلوب، از تشریح لازم تیوریک و انسجام مناسب با پیچیدهگی مسایل مطرح شده برخوردار نیست.
بطور نمونه تغییر ساختار نظام سیاسی افغانستان از ریاستی به پارلمانی و توزیع قدرت از مرکز به ولایات گزینه مناسب برای مهار کردن بحران افغانستان پیشنهاد شده است. اما اصول و شرایط ایجاد چنین نظامی از تعریف باز مانده است. با توجه به نام کتاب و مطالب مطرح شده در آن، پرداخت فشرده و شتابزده نویسنده سبب شده است که استدلال وی برای مباحث سیستماتیک از قدرت لازم برخورد نباشد.
اما به رغم این کمبودیها، این کتاب میتواند سر آغاز یک بحث جدی پیرامون مسایل حیاتی از جمله چگونگی ایجاد شرایط همدیگر پذیری در افغانستان و تعریف ساختار جدید سیاسی برای افغانستان باشد که تاهنوز کمتر به آن پرداخته شده است.
Comments are closed.