گزارشگر:نسترن علوی / سه شنبه 11 جوزا 1395 - ۱۰ جوزا ۱۳۹۵
یکی از مباحث مهمی که “جان استوارت میل” در کتاب «رساله در آزادی» به آن پرداخته و بخش مهمی از محتوای کتاب او را تشکیل داده است، بحث “فرهنگ سیاسی” میباشد. میل در این کتاب ضمن تحلیل و بررسی مفاهیم آزادی و نقد نگاه روادارانۀ لاک به ایدیولوژیهای دینی، بر آن است تا نشان دهد که خوشبختی و سعادت بشر با تکامل فردیت و تعامل مدنی وی، ارتباط متقابلی دارد.
استوارت میل در این کتاب نظریات افلاطون در باب روح انسان کامل را که با صفات چهارگانه چون خردمندی، شجاعت، میانهروی و عدالت مشخص میگردد، مورد نقد و تجزیه قرار میدهد. وی معتقد است که در حال حاضر، انسان کامل با چنین صفاتی نمیتواند تجلی داشته باشد، مگر اینکه انسان “آزادی و شجاعت کامل داشته باشد که در اصول کلی و اساسی تفحص و گفتوگو کند.”
میل در بحث آزادی، اجتماعات به اصطلاح عقبمانده را کنار میگذارد و آنها را فاقد ارزش سیاسی میداند و همچون منتسکیو ویژهگی آنها را حکومت مطلقه میداند. “مشروط بر اینکه غایت حکومت بهبود وضع آنان باشد و در این صورت تحصیل خیر و سعادت با ابزار زور و اجبار نیز قابل توجیه است.” اصل اساسی و سادۀ میل در تشکیل جوامع حفاظت و دفاع از نفس است و هر صنعت و تمدنی بعد از ایجاد امنیت، پدید میآید. امنیت اصلی است که لازمه و زمینهساز جامعۀ مدنی است و تحقق آن بستر گسترش اهداف اجتماعی را فراهم میسازد. از اینرو برای نیل به امنیت در جامعه میباید هرگونه اقدامات و عملیات صورت گیرد.
میل با مطرح ساختن این مسأله، مجوز هرگونه اجبار و زور را مشروط بر اینکه زمینههای امینت جامعه را فراهم سازد، صادر نموده است. فرقی نمیکند که وضعیت جامعه در حالت ابتدایی و یا وضعیت مدنی باشد، با این تفاوت که در حالت اخیر، اعمال زور زمانی که با هدف اصلاح و خیر و سعادت فردیت فرد باشد، مجاز نیست. از طرف دیگر، میل به بحث فردیت میپردازد و در نوشتههای او به فرد اجازه داده میشود که “بر تن و جان خویشتن سلطان مطلق باشد،” مشروط بر اینکه سلطنت کوچک او ضرری برای دیگران نداشته باشد. در واقع آزادی فردی ارتباط درهم تنیدهیی با آزادیهای اجتماعی دارد، ولی آزادی فردی نباید خدشهیی به اصول کلی و اجتماعی عموم وارد سازد.
میل شک و تردیدی برای محدود کردن آزادی نشان نمیدهد، اما این پرسش را فراروی مخالفان آزادی قرار میدهد که حقیقتاً چه لزومی دارد که در امور شخصی و خصوصی افراد که ارتباطی به کل جامعه ندارد، انسانها را مجبور به پیروی از یکسری قواعد عمومی و کلی بکنیم.
روشن است میل در برقراری جامعۀ مدنی به تنها چیزی که نیاز دارد، ایجاد فضای سیاسی و اجتماعی سالم است؛ اجتماعی که افراد آن از هر لحاظ رشد و تکامل یافته و یاد گرفتهاند که مشکلات خود را با بحث آزاد و به صورت منصفانه حلوصل کنند، زیرا “استعدادهای انسان نیز از قبیل ادراک، قضاوت، احساس تمیزدهنده، فعالیت ذهنی و رجحان اخلاقی تنها وقتی که هنگام انتخاب پیش آید، فرصت تمرین و تقویت را مییابند.”
بنابرین اگر کسی به عقیدهیی که مقبولش قرار نگرفته عمل کند، منش آن شخص به جای آنکه فعال و سرزنده شود، راکد و سست میشود و این حرکت به هیچوجه مطلوب وضع مدنی نیست. فعالیت افراد اگر تابعی از عقاید آنها باشد، میتواند زمینۀ رشد جامعه را فراهم سازد.
اما زیان بزرگتر در آنجا رخ می دهد که با رکود فرهنگ آزادی و انتخاب و مشارکت در بحث، افضلیت نیز از جامعه رخت بربندد و ریاکاران تنگچشم جانشین روشنگران صاحبنظر شوند، زیرا در این صورت نه حاکم افضل شناخته میشود و نه در صورت افضلیت میتواند به بهترین شیوه حکومت کند. در اینجا میل با اظهار حسرت به اخلاق سیاسی دین اسلام، تعلیمات مسیحی را به نقد میکشد و تصریح میکند که اگر برای مثال انجیل مسیح نیز به جای ترویج اطاعت کورکورانه و عدم جواز به سرپیچی از حاکم نامشروع، بر اطاعت اخلاقی تأکید میکرد، مسیحیان نیز از دستگاه اخلاقی و فرهنگ سیاسی بهتری سود میجستند و این گونه از ظلم فرهنگی جوامع رنج نمیبردند؛ ظلمی که به زعم میل، از ستمگری حاکمان خودکامه شدیدتر و مهیبتر است.
به نظر میل، انحراف در فرهنگ سیاسی بهسان شمشیر دو لبهیی است که هم حاکم و گروههای حاکمه و هم سایر اتباع را به سوی نابودی سوق میدهد؛ زیرا بیاعتمادی و ریاکاری و عدم شجاعت اخلاقی به اجبار گروههای حاکمه را هم به سوی پنهانکاریهای سیاسی سوق میدهد که به تدریج رابطه میان حکومت و مردم را مخدوش و بحرانیتر میکند؛ وضعیتی که گروههای حاکم را به سوی محافظهکاری، عدم شجاعت و سستی بیشتر و تحمل کمتر در اصلاح ساختار و روشهای کمتر کارآمد قدیمی سوق میدهد. این مسأله بدون اصلاح فرهنگ سیاسی جامعه به صلاح نمیانجامد. زیرا اگر فرد صاحب منصب به دلیل قرار نگرفتن در مظان اتهام، عقاید خود را مطرح نسازد، به تدریج دیدگاههای خود را به صورت پنهان به عرصۀ تجربه میکشاند و چون فرصت تردید و آزمون به وی داده نشده است، نقاط قوت و ضعف آن عقاید نیز ناشناخته باقی میماند. لذا از یکسو عقاید غیرصاحبمنصبان در سکوت میماند و از سوی دیگر، جریان سیاست روز به روز ضعیفتر و منحطتر میشود.
میل در فرهنگ سیاسی خود، تأکید مفرطی بر مفهوم آزادی دارد و تمامی مسایل اساسی و اصول جامعۀ مدنی را در ارتباط با آن میداند، به خصوص تأکید زیاد وی بر آزادی فردی باعث انحطاط و تضعیف جامعه میگردد، چرا که وی تعریف کامل و منطقی از آزادی ارایه نمیدهد. از طرف دیگر، صرف ابزار عقیده در جامعه از سوی شهروندان برای رشد جامعه کافی نیست، بلکه تحلیل و گزینش عقیده و رویکرد بهتر و عملی ساختن آن، باعث قوت گرفتن فرهنگ سیاسی است.
منابع:
جان استوارت میل، رساله دربارۀ آزادی، ترجمۀ جواد شیخالاسلامی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۳
سیر تاریخی اندیشههای سیاسی در غرب (از افلاطون تا نیچه)، دکتر احمد بخشایشی اردستانی، تهران: انتشارات آوای نور، چاپ چهارم ۱۳۸۸
آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس،۱۳۸۲
فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه؛ از بنتام تا راسل، ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی، تهران: سروش، ۱۳۷۰
John stuart mill، utilitarianism in classic in political phiolosophy ، edited by jene M. porter ، (Canada: prentice hall، ۲۰۰۰).
Comments are closed.