برگشتِ دوبارۀ طالبان به دامنِ القاعده

گزارشگر:احمد عمران - ۱۶ جوزا ۱۳۹۵

گزارش‌های تازه نشان می‌دهند که یک بارِ دیگر گروه طالبان به رهبری مولوی هیبت‌الله آخوند، به شبکۀ القاعده نزدیک شده است. برخی رسانه‌ها تأیید کرده‌اند که پس از کشته شدنِ رهبر پیشین طالبان، رهبری جدیدِ این گروه، خود را به شبکۀ القاعده به دلیل داشتنِ هدف‌های مشترکِ استراتژیک نزدیک کرده است.
mandegar-3نزدیکی طالبان به القاعده هرچند حرفِ نوی نیست، ولی می‌تواند در شرایط فعلی از یک تصمیمِ مشترک برای تشدید جنگ و خون‌ریزی خبر دهد. طالبان طی ده سالِ اخیر که از قدرت ساقط شده‌اند، روابط کمتری با القاعده داشته‌اند و اگر هم چنین روابطی در عمل وجود داشته است هم ولی رهبرانِ آن کمتر در مورد آن سخن ‌گفته‌اند. طالبان طی ده سال اخیر تلاش داشتند که از خود چهرۀ جدیدی ارایه دهند که حداقل با شرایط جدیدِ سیاسی نزدیکی داشته باشد. نزدیکی طالبان به القاعده، این گروه را در مظانِ اتهام‌های فراوانی قرار می‌داد که به‌ساده‌گی نمی‌شد از آن‌ها خود را نجات داد. طالبان یک بار طعمِ تلخِ اشتباه سیاسیِ خود را چشیده بودند و به همین دلیل تلاش می‌کردند که خود را از گروه‌های تروریستیِ بیگانه دور نگه دارند. طالبان به دلیل روابط نزدیک و تنگاتنگ با شبکۀ تروریستی القاعده، تاج و تختِ افغانستان را از دست دادند و به دنبال سقوط کامل رژیمِ خود، متوجه اشتباهی که انجام داده بودند، شدند. هرچند شاید در واقعیت امر، طالبان هرگز رابطۀ خود را با منشای اصلی فکریِ خود یعنی القاعده پایان نداده بودند، ولی در عمل چنین وانمود می‌کردند که یک گروهِ ملی‌اند که هدف‌های کاملاً ملی در سر دارند.
اما رهبر فعلیِ طالبان مثل این‌که به همان تیوری معروفِ گروه‌های افراط‌گرا که ادعا می‌کنند «اسلام مرز نمی‌شناسد» برگشته و می‌خواهد یک بارِ دیگر از هم‌راستا بودنِ هدف‌های خود با شبکۀ القاعده پرده بردارد. این سخن را زمانی ملاعمر رهبر پیشینِ طالبان نیز بر زبان رانده بود؛ همان وقتی که ایتلاف جهانیِ مبارزه با تروریسم به تعقیبِ اسامه بن‌لادن رهبر شبکۀ القاعده ـ به عنوان طراح اصلی حمله به برج‌های تجارت جهانی و پنتاگون مقر وزارت دفاع امریکا ـ افتاد و از طالبان خواست که دست از حمایتِ او بردارد و رهبر شبکۀ القاعده را به این ایتلاف تحویل دهد. اما در آن زمان، ملاعمر همین جملۀ معروف را به زبان آورد که اسلام مرز نمی‌شناسد و اگر تمام افغانستان با خاک یک‌سان شود، او حاضر نیست که برادر دینی‌اش را به « کفار» تحویل دهد. عدم تحویل‌دهی اسامه بن‌لادن به امریکا همان بود و حملۀ مرگبارِ امریکا و نیروهای مقاومت به پایگاه‌های اصلی طالبان همان که سرانجام بساط این گروه را از افغانستان برچید.
شاید از منظرِ تحلیلی درست باشد اگر بگوییم طالبان خود را قربانی حامیِ معنوی و مالیِ خود یعنی بن‌لادن به بهانۀ اسلام مرز نمی‌شناسد، کردند. رهبری طالبان در آن زمان می‌دانست که در نبود بن‌لادن نه حمایت مالی خواهند داشت و نه حمایت معنوی، و به همین دلیل رفتن به درون گردابِ سقوط را به جان خرید به این امید که روزی دوباره به تخت و تاجِ گذشته برگردد. اما طالبان بعدتر متوجه اشتباهِ سیاسیِ خود شدند و به همین دلیل در سال‌های پس از سقوط رژیم خود، ظاهراً از فاصله گرفتن از القاعده سخن گفتند. ولی حالا رهبر جدیدِ این گروه که به گفتۀ سازمان‌های اطلاعاتی، تیوریسین اصلیِ این گروه در جنگ با جهان مدرن است، نمی‌خواهد که صرفاً یک سازمانِ محلی و منطقه‌یی باشد. رهبر جدید طالبان باور دارد که هر گروه و سازمانی که با ایدیولوژی طالبان نزدیکی داشته باشد، خودی است و نباید انترناسیونالیسمِ انتحار را به مرزها و سرزمین‌های مشخص محدود کرد.
رهبر جدیدِ طالبان، حمله به کشورهای دیگر و به‌ویژه غربی را یکی از هدف‌های اصلیِ «جهاد»ِ خود می‌داند و نمی‌خواهد در این رابطه غربی‌ها را به سوءتفاهم دچار کند. او با الفاظ روشن می‌گوید که جنگِ او تنها برای افغانستان نیست، بل جهان را هم می‌خواهد نجات دهد و به همین دلیل، القاعده را نزدیک‌ترین متحدِ خود در این جنگِ مقدس تشخیص داده است. اما جالب این‌جاست که با وجود این‌همه مواضع روشن از سوی رهبری جدید طالبان برای آماده‌گی جنگ با غربی‌ها، هنوز امریکایی‌ها موضع روشن در برابرِ گروه‌های تررویستی ندارند. در بهترین و خوش‌بینانه‌ترین حالت، آن‌ها زمانی به این گروه‌ها و رهبران‌شان حمله می‌کنند که تشخیص دهند آن‌ها تهدیدی برای منافع امریکا می‌توانند باشند.
امریکایی‌ها اگر واقعاً خواهانِ مبارزه با گروه‌های تروریستی‌اند، باید به هسته‌های اصلیِ این گروه‌ها توجه نشان دهند. کشتن رهبرانِ گروه‌های تروریستی، هرچند می‌تواند تأثیراتِ خود را بر این گروه‌ها داشته باشد، ولی به معنای نابود کردن کاملِ آن‌ها نیست. کشتن رهبران گروه‌های تروریستی، می‌تواند زخمی کردنِ مار تعبیر شود که آن را جری‌تر از گذشته خواهد کرد؛ ولی مهم‌ترین اصل در مبارزه با افراط‌گرایی و تروریسم در منطقۀ ما، توجه به ریشه‌ها و کشورهای حامیِ این گروه‌هاست.
پاکستان به عنوان کشور حامی تروریسم، تا زمانی که فشار را احساس نکند، حاضر نیست که دست از حمایتِ گروه‌های تروریستی بردارد. این کشور به‌صورتِ روشن، از آجندا و اهدافِ گروه‌های تروریستی حمایت می‌کند و در بسیاری مواقع، به عنوان تسهیل‌کنندۀ فعالیت‌های این گروه‌ها وارد میدان می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.