گزارشگر:شنبه 29 جوزا 1395 - ۲۸ جوزا ۱۳۹۵
بخش سوم/
عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/
ـ گذشته از اینها، سطحینگری به مسألۀ حقوق زن و عدم تعریف و تعیینِ تیوریک آن، دشواری دیگرِ گروههای فعّال حقوق زن است. اینان نه سنت را میفهمند و نه هم – چنانکه باید – ارزشهای مدرن را. اکثریّت این طیفها به چیزی جز منطق اقتصادی و شعارهای میانتهی خویش تعهد ندارند. از همینجاست که آنان گاه بر سنت میتازند و زمانی هم در توجیه فعالیتهای خویش به سنتهای تاریخی و دینی پناه میگیرند. برخوردهای دوگانه و نامنضبط آنان باعث میشود تا فهم و تحلیلِ این گروهها با دشواری مواجه شود. عدم خوانش مشخص از حقوق زن و نایکنواختی – که عمدتاً ناشی از ناآگاهی و کم سوادی است – در نوع نگرش به حقوق زنان، آسیب دیگر اما قابل توجه این گروههاست.
ـ ناآگاهی و کمسوادی، عمدهترین چالش کار فعّالین حقوق زن به شمار میآید. آنان شعارهایی سر میدهند که از ماهیت آن ناآگاهاند. شعار آنها در باب «تساوی جنسیتی» «نگاه مردسالار به تاریخ» «تمایزات فیزیولوژیک، زیستشناختی و روانشناختی میان زن و مرد» و مسایلی از این دست، محققانه و ژرفاندیشانه نیست، بلکه دایر بر افواهاتیست که از این و آن شنیدهاند. شعار برابری جنسیتی و سپس تکیه بر تجربۀ تاریخی اسلام و فقه سنتی چندان سازگار نمیافتد. همین مسأله است که به تناقضگویی میانجامد و یافتن مسیر آنها را سردرگم میگذارد.
برابری جنسیّتی
بحث روی برابری جنسیتی میان زنان و مردان از بنیاد با دیدگاههای انسانشناسانۀ ما پیوند دارد. نوعِ نگرشها به انسان است که نوعیّت و دایرۀ حقوق زنان بر مبنای آن ترسیم میشود. در نگرشی که تمامی تفاوتهای زن و مرد را به عوامل بیرونی، شرایط فرهنگی و تاریخی ارجاع میدهد، سعی در راه برابرسازی حقوق زن و مرد توجیه انسانشاسانهیی برمیدارد. اما در نگرههایی که به تفاوتهای بنیادین زن و مردن انگشت مینهد و آن دو را دو جنس متفاوت نه، بلکه دو نوعِ متفاوت به حساب میآورد، سخن از حقوق انسانی زنان بیمعناست. در این میان، نگرش تعاملگرایانهیی نیز وجود دارد که زن و مرد را در ارزش وجودی شریک میانگارد و با این وجود، از تمایزات و تفاوتهای آنان نیز سخن میراند. در این رویکرد، مسألۀ عدالت بیش از تساوی اهمیت مییابد و حقوق و مکلفیتهای زن و مرد متکی بر استعداد و تواناییهای آنان تعیین میشود. از رویکردِ اول به تقابلگرایی، از دوم به تساویگرایی و از سومی نیز به تعاملگرایی تعبیر شده است.
پارادایم تقابلگرا
پارادایم تقابلگرا بر پایۀ نگرشی استوار است که مرد و زن در برابرِ هم قرار میگیرند و به دو جنسِ برتر و فروتر تقسیم میشوند. این رویکرد با انگشتنهادن بر تمایزات زیستشناختی، روانشناختی و فیزیولوژیک زن و مرد، زن را موجودی فروتر از مرد و کمینگاه تقوا و منبعِ شر معرفی میکند. زن هم در مسیحیت و هم در یهودیت به عنوان مسوول گناه نخستینِ آدم معرفی شده است و رنج حمل و تسلط مرد بر او نیز به عنوان کفّارۀ این گناه بزرگِ او خوانده میشود. این در حالیست که قرآن کریم از لغزش آدم و حوا سخن میگوید [بقره: ۳۶] و خطای واقعشده را متعلّق به هر دوی آنها میداند.
تورات یهودیان، زن را حین قاعدهگی تا هفت روز نجس میشمارد و در روز هفتم باید برای کفارۀ نجاست خویش دو فاخته را گرفته و نزد کاهن یکی از آن دو را قربانی کند و دیگری را بسوزاند . در دین یهودیت شهادت صد زن معادل شهادت یک مرد به حساب میآمد و عواید و درآمد آنان نیز به شوهرانشان تعلّق میگرفت . از همه جالبتر اینکه، همینها در امر شهادت بر اسلام خُرده میگیرند و معادل بودنِ شهادت دو زن را در نبودِ یک مرد، نابرابری غیرعادلانه میخوانند.
ویل دورانت آورده است:
او (یهوه) در آخرین بند از فرمانهای دهگانهاش، که به قول مشهور به موسی فرستاد، زنان را در ردیف چارپایان و اموال غیرمنقول ذکر کرد. یهوه خود آفریدۀ تصوّر و خیال قوم یهود بود و این قوم نیز مانند همۀ اقوام جنگجو زن را مایۀ مصیبت و بدبختی میدانستند؛ وجود او فقط از آنرو قابل تحمّل بود که یگانه منبع تولید سرباز بود. یهودیان قدیم هنگام تولد دختر شمع روشن نمیکردند؛ مادری که دختری میزاد، بایستی دوباره غسل کند. اما در پسر که به عهد خود با یهوه میبالید، همیشه در نماز خود تکرار میکرد: «خدایا تو را سپاسگزارم که مرا کافر و زن نیافریدهیی». ولی یهود در این عقیده تنها نبودند. […] در سرتاسر شرق، زنان تا پسری نزاده بودند، منفور بودند و اگر پسری میزادند تا در میدان جنگ کشته نمیشد، مورد احترام نمیشدند.
هندوها بر اساس معتقدات دینی خود، زندهگی زنها را بعد از وفات شوهرانشان ننگ تلقی میکردند و زنها را یکجا با جسد شوهرانشان زنده آتش میزدند. از دیدِ آنها یکی از نشانههای وفاداری آن بود که زنی خودش را همراه با جسد شوهرش به آتش اندازد. در آیین هندویی که وفاداری به شوهر از اهمیت بیش از حدی برخوردار بود، زنان باید به زندهگی خویش پس از مرگ و یا کشتهشدن شوهرانشان خاتمه میدادند. چیناییها نیز زن را موجود شریر، فتنهگر و مصدر شر میدانستند. آنها حتا با خواهران و مادرانشان در یک اتاق خواب نمیخوابیدند و این مسأله یکی از آموزههای دینی آنها به شمار میرفت. مسیحیان دستیابی به نجات و تقوا را در عدم ازدواج و آمیزش با زنان میدیدند. روحانیون مسیحیت نیز عدم ازدواج با زنان را نشانۀ تقوا و پرهیزگاری قلمداد میکردند و تمام زندهگی مجرد میزیستند. مصریان هرساله هنگامیکه سطح آبِ دریای نیل بالا میآمد، یکی از زیباترین دخترانشان را آراسته کرده به دریای نیل میانداختند، تا آب آن فروکش کند؛ در جزیرهالعرب نیز زنها وضع و حالِ بهتر از این نداشتند. قرآن کریم از زنده به گور کردنِ نوزادان دختر، [ تکویر: ۹ ] ناراحتی شدید اعراب حین خبر یافتن از تولد دختر [نحل: ۸۵] و فرهنگهای نامیمونی از این دست سخن میگوید که نشان از ذهنیّتِ عمومی تقابلگرا دارد.
فروتربینی زن نه فقط در میان ادیان، بلکه در اندیشۀ فیلسوفان نیز رخنه کرده بود. افلاطون علیرغم آنکه با تهوّر فراوانی از استعدادهای مشابه زن و مرد سخن میراند و از حقوق زنان پشتیبانی میکرد، زن را به لحاظ روحی و دماغی ضعیفتر از مرد میدانست و خدا را بابتِ اینکه مرد آفریده شده است، سپاس میگفت. مطهری از او نقل میکند: «خدا را شکر میکنم که یونانی زاییده شدم نه غیر یونانی، آزاد به دنیا آمدم نه برده، مرد آفریده شدم نه زن» . در دولت-شهرهای یونان برای زن حق رأی نمیداند و آنان را در ردیف بردهها و کودکان میدانستند. دیدگاه افلاطون در بابِ زنان با توجه به پارادایم مسلط آن زمان بسیار همدلانهتر است. اما ارسطو که با تعصباتِ روزگار خودش سازگاریِ بیشتری دارد، برای زنان حقِ مشارکت در میادین عمومی قایل نیست و معتقد است آنجا که طبیعت از آفریدن مرد ناتوان است، زن را میآفریند .
جالبتر اینکه، ملاصدرای شیرازی نیز علیرغم همۀ تأکیداتی که قرآن و روایات بر جایگاه و ارزش انسانی زن دارد، زنان را همردیفِ چارپایان میدانست و ملاهادی سبزواری نیز در تفسیر نظریّۀ او دست به دامنِ توجیه زده است . از نصیرالدین طوسی نیز نقل شده است که «فرزندان باید از مخاطبۀ عوام و کودکان و زنان و دیوانهگان و مستان تا توانند احتراز کنند». راغب اصفهانی نیز در «محاضرات الأدبا» زنده به گور کردنِ دختران را بزرگمنشی میداند .
این رویکرد در اوج عصر خردگرایی نیز فروکش نکرده است و فیلسوفانی همواره وجود داشتهاند که جنسیّت را مبنای داوریهای ارزشی خویش قرار دادهاند. اوتو واینینگر میکوشد بیروح بودنِ زنان را ثابت کند و شوپنهاورِ بدبین، بر ناقصالخلقه بودنِ زن انگشت میگذارد. نیچه معتقد است که «پیش زنان میروی، تازیانه را به یاد داشته باشد!» و ظاهراً همه بر برتری خویش به عنوان یک مرد میبالند.
پارادایم تقابلگرا به جنسیّت نگاه ارزشی دارد و زنان را جنس دوم و ثانوی در نظر میآورد. این رویکرد که متأسفانه در ادیان و فلسفههای بسیاری راه باز کرده است، توسط اسلام پشتیبانی نمیشود و اسلام با تکیه بر ارزشِ وجودی یکسانِ زن و مرد، نفی تبعیض علیه زنان و توجه به عدالت، تقابلگرایی را برنمیتابد.
پارادایم تساویگرا
پارادایم تساویگرایی را میتوان نقطۀ مقابل «تقابلگرایی» به شمار آورد. در پارادایم تقابلگرا تفاوتهای بنیادینی میان زن و مرد وجود دارد که در سه دستۀ زیستشناختی، روانشناختی و فیزیولوژیک قابل دستهبندی است. پارادایم تساویگرا چنین تمایزاتی را صوری و غیرطبیعی میانگارد و عمدتاً بر عوامل بیرونی و غیرطبیعی در باب چنین تمایزاتی تکیه میکند. در این رویکرد، به تمایزات موجود میان مرد و زن به عنوان یک واقعیّت اعتراف میشود، اما با غیر طبیعی دانستن آن سعی میشود تا برابری میان این دو جنس برقرار شود. تساویگراها معتقدند که زن و مرد هیچ نوع تفاوت زیستشناختی و روانشناختی واقعی ندارند، بلکه این تفاوتها محصول عوامل بیرونی، اجتماعی و تاریخی است.
پارادایم تساویگرایی همان فمینیسم است که انواع و اشکال مختلفی به خود گرفته است. فمینیسم در واقع انتقاد کلی از روابط اجتماعیییست که «سلطهجویی» و «سلطهپذیری»یی را که عامل آن جنسیّت باشد، آماج قرار میدهد. فمینیسم چنان از تنوع و نایکسانی برخوردار است که حتا برخیها از ظهور «فمینیسم علیه فمینیسم» سخن گفتهاند . کتاب ولستون گرافت زیر عنوان «اثبات حقوق زن» را میتوان نقطۀ عطفی در تاریخ فمینیسم در نظر آورد که از آن به منزلۀ اعلامیۀ استقلال فمینیستی یاد شده است. کتاب «جنس دوم» سیمین دوبوار که از فمینیستهای اگزیستانسیالیست به حساب میآید، یکی از پُرتأثیرترین آثار فمینیستی در سدۀ بیستم به حساب میآید. در رویکردهای فمینیستی بیش از عدالت بر تساوی تأکید میشود و تنها رفتارهایی عادلانه شمرده میشود که بر بنیاد برابری میان زن و مرد استوار باشد.
فمینیستها با نفی تمایزاتِ واقعی میان زن و مرد، رفتارهای دوگانه را تبعیضآمیز میخوانند و به چیزی جز برابری قناعت ندارند. فمینیسم از این منظر، نه تنها بر برابری در برابر قانون پای میفشارد، بلکه افزون برآن، از برابری در قانون نیز سخن میزند و سعی دارد تساوی حقوق زن و مرد در متنِ قوانین نیز تسجیل یابد.
Comments are closed.