گزارشگر:احمد عمران/ شنبه 30 جوزا 1395 - ۲۹ جوزا ۱۳۹۵
درگیریهای مرزی در تورخم حداقل توانست برخی مسایل را که پاکستانیها به گونههای دیگری در پیِ تفهیمِ آن به دیگران بودند، روشن سازد. این درگیریها زمینۀ آن را فراهم کرد که یک بارِ دیگر توجه کشورهای جهان به مسایلِ افغانستان از بُعد دیگری معطوف شود، که تا به حال کمتر به آن مجال داده شده بود.
جامعۀ جهانی گویا فکر میکرد که مسایلِ اختلافی میان دو کشور بر سرِ مرز دیورند به گونهیی از سوی سیاسیونِ دو کشور تعبیر میشود که هیچکدام نسبت به دیگری حقانیتِ خود را تثبیت کرده نمیتواند؛ به این معنا که هم دولتمردان و سیاسیون افغانستان و هم دولتمردان و سیاسیون پاکستان، از این زخمِ ناسور تعبیرهای غیرواقعبینانه ارایه میکنند که بیشتر ناظر بر منافعشان است تا حل بنیادیِ اختلافات موجود میان دو کشور.
هرچند نمیتوان انکار کرد که متأسفانه در میان سیاسیونِ افغانستان اجماعِ کلی در مورد خط دیورند به چشم نمیخورد، ولی در مجموع آنها بر سرِ یک نکته تأکید میورزند که تصمیمگیری در این خصوص به مردم افغانستان تعلق دارد. ولی پاکستانیها در مورد اختلافاتِ مرزی میان دو کشور اینگونه نمیاندیشند، بل آنها باور دارند که مسالۀ دیورند پایان یافته است و نباید در این مورد حتا سخن گفت.
با این حال، چه موضوع دیورند را پایانیافته بدانیم و چه پایان نیافته؛ باید اذعان کرد که پاکستان از آن تا به امروز استفادۀ ابزاری برده و بدون آنکه دغدغۀ خاطری در این خصوص داشته باشد، تلاش کرده است که دیگر هدفهای سیاسیِ خود را در محورِ آن کتمان کند.
بسیاریها در افغانستان هنوز به این باور اند که مشکل میان دو کشور بر سرِ خط دیورند است و اگر این موضوع میان آنها حل شود، دیگر پاکستان به مداخلاتِ خود در افغانستان ادامه نخواهد داد. هرچند این دیدگاه حاوی بخشی از واقعیات میتواند باشد، ولی در کل همۀ آنها را احتوا نمیکند.
برای پاکستان هیچ زمانی دیورند دغدغۀ سیاسی نبوده، اما ابزاری برای هدفهای سیاسی بوده است. این کشور عمدتاً تلاش دارد که با استفاده از این مسأله، سیاستهای دیگرِ خود را در منطقه و افغانستان دنبال کند. پاکستان به دلیل اختلافاتِ عمیق و ریشهیی با هند، میکوشد که از خود در منطقه کشوری همسطح با خصمِ خود بسازد.
زمانی تیوریسینهای پاکستان، طرح ایتلافِ اسلامی را در محور پاکستان مطرح کرده بودند که میتوانست شامل تعدادی از کشورهای عمدتاً سنیمذهب منطقه شود. این طرح از نوعی پان اسلامیسمِ پاکستانی خبر میداد که میتوانست با توجه به بافت اجتماعی و فرهنگی کشورهای منطقه، جایگزین طرحهایی شود که بر پایۀ ناسیونالیزم شکل گرفته اند.
پاکستانیها پس از شکست شوروی سابق در افغانستان و پایان جنگ سرد، نقشی همردیف با امریکا در این نبرد برای خود قایل بودند و گاهی این زمزمه را داشتند که اگر آنها نمیبودند، غربیها هرگز نمیتوانستند بر رقیبِ خود در شرق به پیروزی برسند. این توهم سبب شد که پاکستانیها همواره بسیار بزرگتر و بیشتر از موقعیت و تواناییهای خود ادعا کنند، همان چیزی که حالا به پاشنۀ آشیلِ این کشور تبدیل شده است؛ یعنی موجودیتِ گروههای تندور و تروریست در قلمرو این کشور.
پاکستان این گروهها را به صورتِ عمدی در خاکِ خود تقویت کرد و حتا برخیها را از دیگر کشورها تشویق کرد که واردِ این کشور شوند. داشتن داعیۀ رهبری امت اسلامی، عملاً پاکستان را به سمتِ یک کشور ایدیولوژیک و تمامیتخواه کشانده است و نظامیانِ این کشور همان کاری را میکنند که هر نظام تمامیتخواهی در جهان انجام میدهد. تنشهای مرزی در تورخم این روی سکه را بیشتر از هر زمانِ دیگری برملا کرده است و حالا کمتر کسی در جهان شک میورزد که پاکستان تنها داعیۀ دیورند را داشته باشد.
هشدار امریکا به حضور فعالتر در جنگ افغانستان، دقیقاً در واکنش به موقعیتِ پاکستان صورت میگیرد. هرچند هنوز این کشور نمیخواهد و یا نمیتواند از متحد استراتژیکِ خود در جنگِ سرد دست بردارد؛ اما نشانههای روشنی به وجود آمده که غربیها دیگر آن نگاهِ گذشته را به پاکستان ندارند و خطری را که از ناحیۀ این کشور جهان را تهدید میکند، کاملاً احساس کردهاند.
پاکستان هم به گونههایی صدای طبل انزوایِ خود را شنیده است و میداند که در وضعیتِ مطلوب قرار ندارد. شاید با توجه به تجربۀ طولانیِ گذار از سختیها، اینبار هم پاکستانیها موفق شوند که خود را از بحرانِ بیاعتمادیِ جهانی نسبت به خود برهانند، ولی این موقعیت میتواند به سودِ افغانستان باشد که از تمام امکانات برای ایجاد فضای تازۀ گفتمانی در میان کشورهای منطقه استفاده کند.
Comments are closed.