زبان خاص و سبک شعری

گزارشگر:محمدرضا شفیعی کدکنی / یک شنبه 13 سرطان 1395 - ۱۲ سرطان ۱۳۹۵

mandegar-3من هم‌چنان عقیده دارم، و در این عقیده روز به روز راسخ‌تر می‌شوم که شعر از وقتی روی در ضعف نهاد که شعرای جوان، به جای این‌که به زنده‌گی و زمانه و عشق و سرنوشتِ انسان بیاندیشند، به این فکر افتادند که چه کار کنند که «صاحب سبک» شوند و به اصطلاح روزنامه‌ها «زبان خاص» خودشان را پیدا کنند؛ در نتیجه، هم از «ذات زنده‌گی» که سرچشمه همۀ هنرهاست، به دور افتادند و هم از «سایۀ زنده‌گی» که سبک است.
در نوشته‌یی از شاعر بزرگ روس، بوریس پاسترناک، خواندم که در مورد انحطاط شعر در نسل شاعران روسِ سال‌های ۱۹۲۰ گفته بود: «… برای من رؤیای «زبانی جدید» و شکل «بیان کاملاً شخصی» مفهومی ندارد. به خاطرِ این رؤیا بود که از بیشتر آثار سال‌های بیست، که فقط به دنبال تجربیات سبکی بودند، دیگر اثری نیست. فوق‌العاده‌ترین کشف‌ها زمانی اتفاق می‌افتد که وجود هنرمند لبریز از چیزی گفتنی است؛ در این حالت او زبان رایج را برای بیان آن انتخاب می‌کند و این زبان، در حین کاربرد، از درون، دگرگون می‌شود».
به نظرم رسید که عین همان بیماری در شعرِ ما نیز شیوع پیدا کرده است. من به عنوان معلم درس «سبک‌شناسی»، به تمام شاعران جوان یادآور می‌شوم که صاحب سبک شدن و زبان خاص پیدا کردن کار دشواری نیست؛ شاعر شدن کار سختی است. امروزه با بهره‌وری از نظریه‌ها می‌توان د‌ه‌ها نوع سبک شعری و زبان خاص به وجود آورد، اما صدسال هم که با نظریه کار کنند، یک رباعی مثل رباعیات خیام یا یک غزل مثل غزل‌های حافظ نمی‌توانند بگویند؛ زیرا شاعر شدن است که دشوار است، شعر گفتن است که دشوار است، اما صاحب سبک شدن و زبان خاص به وجود آوردن، کاری است بسیار سهل و آسان.
برای این‌که شما صاحب سبک شوید، کافی است که بدانید سبک چیست و عناصر سازندۀ آن چیست؟ اگر بدانید که سبک «انحراف از نُرم» است و برای منحرف شدن از نُرم، راه‌های بی‌نهایتی وجود دارد، در آن صورت، حتا نیاز به کامپیوتر هم ندارید! با برنامه‌ریزی‌های بسیار ساده می‌توانید انواع «سبک‌«‌ها و «زبان‌«های خاص شعری را به وجود آورید!
عناصر اصلی شعر عبارت است از: زبان، موسیقی و تصویر. و هر یک از این عناصر دارای اجزا و شاخه‌های بی‌شماری است: زبان در دو قلمرو صرف و نحو، قابل گسترش است. هر نوع انحرافی که شما در حوزۀ زبان ایجاد کنید، عملاً سبک تازه‌یی را به وجود آورده‌اید. فرض کنید نُرم زبان شعر، تا امروز این بوده است که درصد کلمات عربی در آن هشت درصد باشد و آن‌هم کلمات عربی خاصی؛ اگر این هشت درصد را به چهل درصد برسانید، سبک شما چشم‌گیر خواهد بود و یا اگر این هشت درصد را به صفر برسانید، بازهم سبک شما چشم‌گیر خواهد بود. حتا اگر درصد موجود در نرم را تغییر ندهید، اما نوع کلمات را عوض کنید، آن‌هم ایجاد سبک می‌کند؛ مثلا‌ً‌ اگر هشت درصد موجود، کلماتی است از نوع: صبح و ظهر و نور، آن‌ها را با معادل‌های عربی غیررایج آن‌ها عوض کنید و بگویید: صباح، ظهیره و ضوء. اگر در حوزۀ ترکیب‌سازی نُرم زبان را دگرگون کنید، باز به سبک رسیده‌اید. اگر در حوزۀ نحو زبان و جای قرار گرفتن اجزای جمله، نرم زبان را تغییر دهید، این خود عامل ایجاد سبک است.
این‌ها ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین نکته‌ها در باب زبان است که هر کودک دبستانی هم آن را می‌داند؛ ولی وقتی که این کار با تعمد انجام شود و بسامد آن چشم‌گیر باشد، ایجاد سبک می‌کند. در مورد موسیقی شعر نیز همین نکته قابل ملاحظه است: متمرکز کردنِ شعر در وزن یا اوزانی خاص، ایجاد سبک می‌کند. استفاده از قافیه (و انواع امکانات آن) یا استفاده نکردن عمدی از آن‌، خود می‌تواند عامل ایجاد سبک شود. در اوزان نیمایی، فاصله قافیه‌ها را کم یا زیاد کردن، عامل سبکی است. این‌ها وقتی با بسامد بالا و محاسبۀ درصد کاربرد، مورد استفاده قرار گیرد، همه، عامل سبک است.
با این همه، قلمرو اصلی سبک را شاید حوزۀ «بیان» و «تصویر» است که می‌سازد. در آن‌جا امکان انحراف از نرم بی‌نهایت است؛ از ساده‌ترین کارها مثال می‌زنم: اگر شما همه چیز را از طریق «مزه» و «خوردنی‌ها» مورد تصور قرار دهید: قرص خورشید در غروب، «چغندر پخته» باشد و ستاره‌های شب «حبه‌های قند» و کهکشان «مشتی شکر» که در آسمان ریخته‌اند، وقتی این‌گونه تصویرها به بسامد بالایی برسد و یک طرف تصاویر شما را خوردنی‌ها تشکیل دهد، شما صاحب سبک شده‌اید!
حتا اگر در دایرۀ محدود این چند تصویر خوردنی مبتذل هم شما بخواهید، می‌توانید تنوع سبکی ایجاد کنید: یک بار بگویید: «خورشید هم‌چون چغندر پخته‌یی و ستاره‌های شب هم‌چون حبه‌های قند و کهکشان هم‌چون مشتی شکر»، این خود نوعی سبک ایجاد می‌کند. «هم‌چون» را حذف کنید و فقط بگویید: «چغندر پختۀ خورشید، حبه‌های قند ستاره‌ها، مشت شکر کهکشان»،‌ این خود نوعی دیگر از سبک را به وجود می‌آورد. یا حتا می‌توانید کوتاه‌ترش کنید و فقط بگویید: «چغندر پختۀ غروب، و حبه‌های قند آسمان شب، و مشت شکر ریخته بر آسمان»، هر کدام از این گونه‌های بیان را که انتخاب کنید، اگر بسامد کار شما چشم‌گیر باشد، عملاً به یک سبک خاص رسیده‌اید.
من عمداً از پیش‌پاافتاده‌ترین و ساده‌ترین نمونه‌هایی که ممکن بود، مثال زدم و نخواستم از سطوح بالای زبان شعر یا موسیقی شعر یا تصاویر پیچیده و انتزاعی سخنی بگویم که خوانندۀ عادی را گیج می‌کند.
اگر فهمیده باشید که سبک دو عامل اصلی دارد: «انحراف از نُرم» و «بسامد» (یعنی فرکانس)، با برنامه‌ریزی به‌راحتی می‌توانید صاحب سبک شوید و به زبان خاص خودتان دست پیدا کنید و در آن صورت از سر صدفرسنگ راه، حرف‌های‌تان، خودش را نشان می‌دهد؛ مثلاً از طریق بالا بردن بسامد کلماتی خاص از مجموعه‌یی خاص. فرض کنید در مجموعه رنگ‌ها، شما اگر نیلی را تکرار کنید: «آسمان نیلی، برگ‌های نیلی، نگاه نیلی، آب‌های نیلی، لحظه‌های نیلی، خواب نیلی، بیداری نیلی و…» و این تکرار به حدی برسد که در سخنِ شما همیشه چیزهایی نیلی دیده شود ـ به‌خصوص که هرازگاهی نیلوفر را فراموش نفرمایید ـ تا حدی صاحب سبک شده‌اید و می‌توانید مکتب و سبکِ خود را به نام «نیلیسم» به ثبت بدهید؛ اما شاعر شدنِ شما جای حرف است، آن را دیگر جامعه تعیین می‌کند، نه روزنامه و نقدی که دوستان شما بنویسند!
حال اگر نیلی را کسی قبلاً به ثبت داده باشد، شما می‌توانید یشمی را انتخاب کنید: «آسمان یشمی، برگ‌های یشمی، نگاه یشمی، آب‌های یشمی، لحظه‌های یشمی، الخ…» مگر رنگ کم است؟ حالا چه اصراری دارید که فقط در دایرۀ رنگ‌ها محدود بمانید؟ می‌توانید از مجموعۀ ‌سنگ‌ها استفاده کنید: مرمر، خارا، یاقوت و زمرد و زبرجد و.. می‌توانید از مجموعه بی‌شمار حیوانات: اسب، پلنگ و هزاران گونه موجودات صحرایی و دریایی کمک بگیرید. عمده این است که بسامدِ یکی از این‌ها را بالا ببرید. این نکته است که سبک شخصی یا زبان خاص را به وجود می‌آورد.
این‌ها که مثال زدم، ساده‌ترین عناصرند و من به عمد از پیش پا افتاده‌ترین راه‌ها سخن گفتم تا خواننده‌گان عادی و کسانی که اصلاً با مسایل سبک و زبان سروکاری ندارند، آن‌ها هم مقصود را دریابند، وگرنه اندکی فنی‌تر اگر وارد عمل شوید و از میان انواع تصویر یکی را (مثلاً نوعی خاص از حس‌آمیزی را) بسامدش را بالا ببرید، می‌شوید صاحب سبک. حتا بالا بردن بسامد ساختارهای صرفی کلمات هم می‌تواند برای شما سبک ایجاد کند؛ مثلاً بسامد «مصدر» یا «اسم مصدر» یا «وابسته‌های عددی» یا «واژگان پارسی سره» یا «واژگان کهنه گرفته شده از متون قدیم: باستان‌گرایی و آرکائیسم» یا «کلمات عربی یا فرنگی غیرمستعمل در فارسی»، هر کدام از این‌ها را وقتی فرکانس، یعنی بسامدش را بالا ببرید، خودش سبکی می‌شود و زبانی خاص ایجاد می‌کند.

صاحب سبک‌ترین شاعر
در قرن یازدهم شاعری داریم که صاحب سبک‌ترین شاعر تاریخ ادبیات ایران است و شاید هم صاحب سبک‌ترین شاعر جهان باشد. کسی که سعدی و حافظ و خیام و فردوسی یک‌هزارمِ او دارای سبک خاص نیستند و آن شاعر، شخصی است به نام «طرزی افشار» که از بس صاحب سبک بوده است، تخلص خود را از همین جنبه «سبک‌مداری» خود انتخاب کرده است. لابد می‌دانید که قدما «سبک» را گاه «طرز» می‌خوانده‌اند. این شاعر از بس که صاحب سبک بوده است، تخلص خود را «طرزی» برگزیده است!
حالا می‌فرمایید سبک ایشان چیست؟ ـ این شاعر بی‌همتای صاحب سبک خاص (که به اصطلاح ناقدان روزنامه‌گی عصر ما: «زبان خاص خودش را یافته بوده است»)، تمام امتیاز سبکی خود را در این قرار داده است که بسامد مصادر جعلی را در شعرش بالا برده است: پلاویدن (پلو خوردن)، تعجبیدن (تعجب کردن)، جمادیدن (ماه جمادی را پشت سر گذاشتن)، رجبیدن (ماه رحب را سپری کردن:)
شعبان رمضان، گر بپلاوَم مَتَعَجّب
بی‌آش جمادیدم و بی‌نان رَجَبیدم
خواهید گفت: «این که شعر نیست، نظم است!» عجله نفرمایید، آن‌ها که در آینده خواهند آمد، همین حرف را در مورد فرمایش‌های اغلب معاصران ما خواهند زد! خواهند گفت: «این که شعر نیست، نثر است!» برگردیم به هنرنمایی‌های شاعر صاحب سبک، حضرت طرزی افشار که با کاربرد مصادر جعلی ملولیدن (ملول شدن)، قبولیدن (قبول کردن)، فروعیدن (فقه یا فروع دین را آموختن) و اصولیدن (علم اصول یا اصول ‌دین را فرا گرفتن) می‌فرماید:
مبادا که از ما ملولیده باشی
حدیثِ حسودان قبولیده باشی
چو درسِ محبت نخواندی، چه سود، ار
فروعیده باشی، اصولیده باشی!
شهدالله که حافظ و سعدی، یک‌هزارم سبک شخصی این شاعر را ندارند؛ شعر سعدی با شعر همام تبریزی اشتباه می‌شود و شعر سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی وارد دیوان حافظ می‌شود و جز از راه نسخه‌شناسی، قابل تشخیص نیست و شعر صائب تبریزی با شعر سلیم تهرانی و کلیم کاشانی مرتب اشتباه می‌شود، در صورتی که یک مصراع طرزی افشار را اگر در میان شعر هزار شاعر قرار دهید، از سر صدفرسنگ فریاد می‌زند که «من شعر طرزی افشارم!» سبک شخصی از این بالاتر؟ اما آیا او شاعر هم بوده است؟ این را دیگر جامعه تعیین می‌کند.
اینها ساده‌ترین و احمقانه‌ترین راه‌های به «زبان خاص» و «سبک شخصی» رسیدن است و اگر اندکی پیچیده‌تر شود و روی برنامه‌ریزی دقیق در قلمرو تمام عناصر شعر باشد، مثل این‌که: حس‌آمیزی را در دایرۀ یکی دو تا از حواس و در قلمرو بخشی از زنده‌گی یا طبیعت، با شکل خاصی از کلمات (مثلاً اسم مصدرها یا افعال پیشاوندی) و در اوزانی معین ـ با صرف‌نظر از قافیه یا تعمد در آوردن قافیه‌های پی‌درپی ـ بالا ببرید، کاملاً صاحب سبک شده‌اید و هرچه دایرۀ «مجموعه»هاتان «متنوع»تر و «پیچیده‌«تر باشد، سبک‌تان شخصی‌تر و خصوصی‌تر می‌شود؛ امّا پرسش اصلی هم‌چنان باقی است که آیا شاعر هم شده‌اید یا نه؟ این دیگر تشخیصش با جامعه است. همان‌هایی که از میان هزاران شاعر، سعدی و حافظ و فردوسی و خیام و نظامی و مولوی و… را برمی‌گزینند و از میان صدها شاعر عصر مشروطه، ایرج و بهار و پروین و… را برمی‌گزینند و از عصر ما هم چند تنی را عملاً برگزیده‌اند که شعرشان در حافظه فرهیخته‌گان راه یافته است.
من یک چیز را می‌توانم تضمین بدهم و آن این‌که اگر نظریه‌پردازی‌ها را رها کنید و مقداری شعر عرضه کنید، شعری که جامعۀ فرهیخته‌گان اجماعاً آن را به عنوان شعر بپذیرد و به حافظه جمعی خویش بسپارد، چون به ذات زنده‌گی که جوهر و سرچشمه هنر است رسیده‌اید، به «سایه»ی آن نیز که همان سبک است، رسیده‌اید. حال نگویید: «پس آن‌همه شعر دربارۀ…» که خواهم گفت: «نه، هرگز، آن‌همه شعار سیاسی…» اشکال عمدۀ این دهه و دهه قبل، فقط در همین است که به جای ذات زنده‌گی که جان شعر است، به سایه زنده‌گی که سبک است، پرداخته و درست گرفتار همان چیزی شده است که شاعرترین شاعر جهان گفت:
مرغ، بر بالا پَران و سایه‌اش
می‌رود بر روی صحرا، مرغ‌وش
ابلهی صیّادِ آن سایه شود
می‌دود چندان که بِی‌مایه شود!
کوتاه سخن این‌که: شعر جوان این دوره، بدان دلیل نمونه‌های درخشانی ندارد که از درون نظریه‌پردازی‌های روشن‌فکران عامی سر برآورده است، نه از درون زنده‌گی و ضرورتِ تاریخ. و چند مورد امیدوارکننده و استثنایی که دیده شده است، نتیجۀ‌ صدق عاطفی و فرو رفتن در اعماق زنده‌گی بوده است و نگاهداشت پاس زبان پارسی، نه محصولِ گرایش به نظریه‌ها و مقدم داشتنِ «سبک» بر «زنده‌گی».

تهران، مرداد۱۳۷۰
*برگرفته از کتاب «موسیقی شعر»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.