قـــرآنــی روان‌شناسی

گزارشگر:سه شنبه 22 سرطان 1395 - ۲۱ سرطان ۱۳۹۵

بخش هفتم/

mandegar-3نویسـنده: دکتور مصطفی محمود
مترجـم: سیداحمـد اشرفی
روان‌شناسی جدید به «عذاب» و «رنج روانی» نیز از همین دریچه نگاه می‌کند و آن را ثمرۀ محرومیت از لذت‌های مادی می‌انگارد و نمی‌تواند تصور کند که ممکن است آن، امتحان و ابتلایی از جانب آفریدگار باشد؛ مانند آهنگری که آهن را در آتش می‌گدازد، سپس آن را در آب سرد می‌افکند تا طلای خالص را از مس و از چرک و کثافات جدا کند. و به این ترتیب، روان‌شناسی در زندان همین محدودۀ تنگ مادی حسی، باقی می‌ماند و همه چیز را از همین زاویه می‌بیند و از این جهت در همۀ نتیجه‌گیری‌ها و تشخیص‌هایش به خطا می‌رود. این روان‌شناسی مانند همان کوری است که تنها دُمِ فیل را به دست گرفته و گمان کرده که این خود فیل است.
روان‌شناسی جدید، سلوک و فعالیت‌های انسان را در محدودۀ کنش و محرک آن محدود می‌کند، بدون این‌که به سوی شناخت انگیزه و هدف اصلی آن گام بردارد و از ارادۀ صاحبِ آن بپرسد که «آیا او آن را به‌خاطر کسب ثروت و شهرت، یا مقام و منزلتِ دنیوی انجام داده یا خالص به‌خاطر رضای پروردگار؟» البته فرق زیادی میان این دو نوع کنش و این دو نوع روحیه و روان وجود دارد. در نظر نگرفتن این فرق، اخلاق را از اهداف والا و منبع اصیلِ آن یعنی دین، جدا می‌کند؛ زیرا که تنها مصدر و منبع اخلاق، دین است و همۀ‌ رفتارهای اخلاقی از قبیل رحمت و مهربانی، محبت و بخشاینده‌گی، سخاوت و کرم از جانب خدا می‌باشد و چنان‌چه از نام‌های نیکوی وی برمی‌آید، تنها او بخشنده و مهربان و سخی و دوستدار و دوست‌داشتنی و با رأفت و حلیم و بردبار است، و اوست که با این صفات اخلاقی به هر کسی که سزاوار آن باشد، تجلی می‌کند و این سجایای نیکو را در وی می‌کارد و پرورش می‌دهد.
این‌جاست که روش روان‌شناسی نوین، در مداوای بیماری‌های روانی، با روش قرآنی و دینی کاملاً متفاوت می‌شود. از نظر روان‌شناسی نوین، آوردن تغییر و تحول بنیادی و جوهری در نفس و روان آدمی، غیرممکن است؛ زیرا خصوصیات روحی و روانی آدمی، در پنج سال اولِ کودکی‌اش شکل می‌گیرد، لذا برای روان‌پزشک در مداوای وی، نقشی باقی نمی‌ماند جز این‌که خواهش‌ها و خاطرات سرکوب‌شدۀ او را از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه وی بیرون کند، یا پنجره‌هایی را در روانِ وی برای بیرون کردنِ رنج‌های درونی و تخفیف غلیان و آتش نهانی‌اش باز نماید. برای رسیدن به این مأمول، روان‌پزشک به تنویم مغناطیسی (هیپنوتیزم) و یا تلقین پناه می‌برد و یا این‌که بیمار را وادار می کند تا هرچه در دلش می‌گذرد، بی‌پرده به وی بیان کند و از این طریق، خود را تخلیه نماید و یا به وی توصیه می‌کند که به هنر، بازی یا غرق شدن در کارِ شباروزیِ ماشینی و یا به اشباع همان خواهش‌ها به‎طور مستقیم بپردازد. اما تمام این تداوی‌ها، شبیه به تداوی سرطان با مرهم‌ها و مسکنات می‌باشد. روان‌شناسان وجود دملی علاج‌ناپذیر در روان بیمار را می‌پذیرند و بعد از آن به بیمار می‌گویند:‌ چیغ بزن، ناله کن، برقص و آواز بخوان تا دردها و رنج‌های روحی‌ات خالی شود و یا با بیرون کردن رنج از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه، دستِ بیمار را می‌گیرند و در سر دمل می‌گذارند و به او می‌گویند که دملت در این‌جا است. این است همۀ کوششی که آن‌ها برای مداوای بیمار خویش انجام می‌دهند.
اما دین بیرون کردنِ نفس از تاریکی‌های حیوانیت به انوار حضرت ربوبیت و از حضیض شهوات به آخرین درجۀ کمالاتِ اخلاقی و در یک کلمه، دگرگون کردن اساسی و ریشه‌ییِ نفس را از طریق ریاضت و مجاهدت ممکن و میسر می‌داند. ریاضت و مجاهدت چندین مرحله دارد: مرحلۀ اول عبارت است از تخلیۀ نفس از عادت‌های زشت و مذموم و آن از طریق اعتراف به گناه و عیب ممکن می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.