احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی - ۲۰ عقرب ۱۳۹۱
بخش پنجاهویکم
هرچند انجنیر گلبدین حکمتیار در چندین سخنرانی به این موضوع که گویا حادثه تخار یک مشاجره محلی بوده، اشاره کرده است، ولی هیچگاه نتوانسته سندی در اینباره ارایه کند و این ادعایش را ثابت سازد.
پروفیسور برهانالدین ربانی نیز این نظر را که گویا حادثه تخار عمل سیدجمال است، به شدت رد کرده و در مصاحبهیی گفت: «در تخار کسانی که جانهایشان را از دست داده اند و مظلومانه کشته شده اند، هیچ نوع کشمکش و مشکلی با حزب اسلامی در منطقه نداشتند و بر همین اساس بود که با اطمینان کامل قوماندانان قبل از اشتراک در جلسه از همان مسیر عبور کردند که در ختم مجلس در بازگشت میخواستند بدون هراس از همان راه بگذرند. من به صراحت میگویم که حادثه تخار، عمل انتقامجویانه نیست.» (۱۹)
اگر به اظهارات سیدجمال بعد از گرفتاری دقیقاً نظر انداخته شود، این احتمال ضعیفتر میگردد که گویا حادثه تخار، عملکرد یک قوماندان و گروه وی باشد. سیدجمال در مقابل پرسش یکی از موسفیدان شمال افغانستان که او را در زندان دیده بود، واضحاً با عبارات عامیانه گفته است «خر شدم که بازی خوردم. بروید به حال من دعا کنید و بس.» (۲۰)
یکی از خبرنگاران ایرانیالاصلِ مقیم سویس نیز سیدجمال را در زندان دیده است. او میگوید: «از احمدشاه مسعود خواستم تا به من اجازه دهد سیدجمال را ببینم. زمانی که با یکی از محافظین زندان به پشت پنجره اتاق وی رسیدم، سیدجمال محافظ را بلند صدا زده گفت «چه شده؟… شادی نیستم که هر که را به دیدن من میآورید.» من در اول معنی شادی را ندانستم؛ زیرا ما ایرانیها [به آن] میمون میگوییم. بنابران از محافظ پرسیدم که «سیدجمال چه گفت؟» محافظ سخنان او را به ایرانی برایم گفت و من به شوخی از محافظ پرسیدم که «اگر میمون نشده، پس چه شده است؟» سیدجمال این پرسش مرا شنید و دانست که فارسیزبان هستم. از جایش بلند شده، نزدیک پنجره آمد و گفت فقط یک گپ میزنم گوش کن که چه میگویم: بروید به همه بگویید که سیدجمال خر شد، سگ شد که بازی خورد.» (۲۱)
تصـویری از شهدای تخار
اگرچه کارنامههای هریک از شهدای حادثه تنگی فرخار، ضرورت به نوشتن یک رساله مستقل دارد، اما در اینجا به معرفی مختصر چند فرمانده میپردازیم:
اسلامالدین حامد:
قاضی اسلامالدین حامد فرزند ولیمحمد، در سال ۱۹۵۵ در قریه آقپاره ولسوالی اشکمش در یک خانواده ازبک چشم به دنیا گشود. پدر اسلامالدین علاقه فراوان داشت که پسرش در رشته علوم دینی تحصیل کند؛ بنابران در آوان طفولیت شامل مدرسه دینی شد و بعد از آموختن الفبای علوم، به ولایت کندز رفت و در مدرسه معروف تخارستان شامل گردید. اسلامالدین مدرسه تخارستان را موفقانه به پایان رسانید و برای تحصیلات عالی به فاکولته شریعات پوهنتون کابل رفت. پوهنتون کابل نه تنها کانون علم و معرفت بود، بلکه مدرسه سیاسی نیز به شمار میرفت که اسلامالدین و هزاران محصل دیگر را در احزاب و جریانات سیاسی همان روز تنظیم نمود. این دوران بود که اسلامالدین با استادان و محصلان مسلمان، رابطه سیاسی و عقیدتی پیدا کرد و به شاخههای نهضت اسلامی وصل گردید و به مبارزه آغاز کرد.
در اواسط ریاستجمهوری محمد داوود خان، عدهیی از منسوبین نهضت اسلامی افغانستان، دستگیر و روانه زندان شدند و وظیفه دشوار رساندن غذا و البسه برای زندانیان بهدوش محصلین عضو این جریان افتاد که اسلامالدین حامد با صبر و استقامت فراوان این کار را بهدوش گرفت و حتا البسه بلندپایهگان نهضت را با دستان خویش شستوشو میکرد و این عمل را ثواب بزرگ و افتخار عظیم میدانست.
Comments are closed.