گزارشگر:علی رها/ دوشنبه 28 سرطان 1395 - ۲۷ سرطان ۱۳۹۵
بخش هفتم/
مارکس در عین شروع از این “نقطۀ آغاز” به عنوان پیشنهادهیی اساسی، بر این باور است که “تکامل دایمی توانمندیهای بارآور فردی” هم ابتدا و هم انتهاست؛ لذا لزوم فراروی از آن نقطۀ شروع است؛ چرا که تلاش برای تحقق بخشیدن به این پیشنهادۀ ضروری، خود موُید آن است که افراد کماکان در کشاکشِ ایجاد شرایط زیست اجتماعی خویشاند، ولی هنوز زندهگی کردن بر شالودۀ چنین شرایطی را آغاز نکردهاند.
در حقیقت در چشمانداز مارکس، “مقصد” یا “پایانی” در کار نیست. برای همین در «گروندریسه» اعلام میکند که “تکامل کلیۀ توانمندیهای انسانی، به خودی خود پایانی در خویش است که با معیارهایی از پیش معینشده قابل سنجش نیست.” این قلمروی کاملاً نوین است که در آن انسان برای “آنچه شده است تکاپو نمیکند، بلکه در حال حرکت مطلق شدن است.” (ص ۴۸۸)
۵ـ کلام آخر: از «گروندریسه» تا «سرمایه» (۱۸۸۳ – ۱۸۶۱)
مارکس «گروندرسیه» را منتشر نکرد. آنچه یک سال بعد (۱۸۵۹) زیر عنوان «سهمی بر نقد اقتصاد سیاسی» در فصولی جداگانه به چاپ رسید، به همراه یک مقدمۀ جدید، شامل ۳ فصل “کالا”، “پول” و “سرمایه” بود. اما یکم، باید خاطرنشان کرد که مارکس تنها دو فصل اول آن را منتشر ساخت؛ دوم اینکه از کل «گروندریسه» فقط فصل فشرده و بازنویسیشدۀ “پول” را بازتولید نمود؛ و سوم و از همه مهمتر اینکه اینبار ارایۀ نقد اقتصاد سیاسی را با “کالا” آغاز نمود.
همانطور که خود وی در مقدمۀ این اثر اظهار میدارد “من نظام اقتصاد بورژوایی را به ترتیب زیر مورد بررسی قرار میدهم: سرمایه، مالکیت بر زمین، کار دستمزدی، دولت، تجارت خارجی، بازار جهانی.” سپس ادامه میدهد که “متن کلی این طرح هماکنون در اختیار من است، اما بهصورت دستنویسهایی که برای انتشار نگاشته نشده بودند.” زیرا “ملاحظات بعدی به من نشان داد که پیشبینی نتایجی که هنوز میباید به اثبات برسند قابل ایراد است، و خوانندهیی که قصد دنبال کردن من را دارد، میباید راه خود را از خاص به عام باز کند.”
اینکه مارکس تا چه حد به آن “طرح کلی” که ۶ مبحث جامع را شامل میگشت وفادار ماند، در توان گفتمان حاضر نیست. قدر مسلم اینکه کلیۀ آن مباحث در صورتبندی ۳ جلد «سرمایه» و نیز «تاریخ تیوری» بهنوعی منظور و ترکیب شدهاند. به هر حال چه «گروندریسه» را به عنوان “پیشنویس اول” کتاب «سرمایه» استنباط کنیم و چه «سهمی بر نقد اقتصاد سیاسی» را “متن اولیه” آن بدانیم، مارکس بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۶ سه پیشنویس دیگر را به قلم میکشد که تازه طی سه دهۀ اخیر برای اولینبار به چاپ رسیدهاند. این ۳ پیشنویس شامل دستنوشتههای ۶۳-۱۸۶۱، ۶۵-۱۸۶۳ و ۱۸۶۶ میگردند.
به هر تقدیر، مارکس اولین جلد «سرمایه» را در ۱۸۶۷ منتشر ساخت. اما تا آخر عمر (۱۸۸۳) مشغول تصحیح، تدقیق و تکمیل کل «سرمایه» بود. شاید بیماریهای متعدد، فعالیتهای نظری و عملی در تأسیس “بینالملل اول”، بهویژه در حین و پس از “کمون پاریس” (۱۸۷۱)، تاحدی به وی فهمانده بود که ممکن است عمر کوتاهش امکان انتشار جلدهای بعدی «سرمایه» را ندهد. با این حال، مارکس تا آخرین لحظات زندهگی دست از پژوهش و نگارش نکشید و تا جای ممکن بسیاری از ملاحظاتش را در تغییرات متعدد همان جلد اول وارد میکرد.
باید تأکید کرد که مارکس پیشنویسهای «سرمایه» را کاملاً برعکس طرح نهایی انتشار آن نوشته بود. یعنی ابتدا «تاریخ تیوری» (موسوم به «تیوریهای ارزش اضافی»)، سپس مضامین جلدهای سوم و دوم (با قدری پس و پیش) و درآخر پیشنویس جلد اول را به نگارش درآورده بود. (نگاه کنید به نامۀ مارکس به زیگموند شوت، ۳ نوامبر ۱۹۷۷، کلیات آثار ۴۵، ص ۲۸۶)
بنابراین مارکس نه فقط بر ساختمانبندی کل «سرمایه» وقوف کامل داشت، بلکه با عبور از چنین فرایندی بود که جلد اول را نوشت. حتا در بررسی جلد اول نیز باید خاطرنشان کرد که وی فصل اول را نه در ابتدا، بلکه در انتهای کار به پایان رساند. نوشتۀ حاضر که صرفاً از زاویهیی معین به «سرمایه» نگاه میکند، مجال و استطاعت واکاوی جامعِ این بزرگترین اثر مارکس را ندارد. لذا تمرکز اصلی گفتمان کنونی، عمدتاً بر روی فصل اول است که بین چاپ اول تا چاپ فرانسویاش (۸۵-۱۸۸۲) بارها در آن تجدید نظر شد. یکم، آنچه در اصل یک فصل بود، به ۳ فصل بسط پیدا کرد؛ دوم، آنچه تحت عنوان “شکل ارزش” ضمیمۀ فصل اول بود، در خود آن فصل ترکیب گردید؛ و سوم، قسمت چهارم آن فصل، “بتوارهگی کالایی”، انکشاف و تکامل یافت.
همانطور که خود مارکس در مقدمۀ چاپ اول اظهار میدارد: “در کلیۀ علوم، نقطۀ شروع همواره دشوار است. بنابراین فهم فصل اول، بهویژه قسمتی که کالاها را تجزیه و تحلیل میکند، معرف بیشترین دشواریها خواهد بود.”( ص ۸۸) سپس ادامه میدهد که عقل بشر بیش از ۲۰۰۰ سال است که بدون نتیجه در پی ادراک ماهیت “شکل ارزشی” بوده است، چرا که “مطالعۀ کل یک بدنه آسانتر از سلولهای آن است. مضافاً اینکه در تجزیه و تحلیل صورتبندیهای اقتصادی نه از میکروسکوپ و نه از معرفهای کیمیایی کمکی برمیآید. در اینجا قوۀ انتزاع میباید جایگزین هر دو شود.” (ص ۹۰)
مارکس در عین اذعان به دشواری فصل اول، بهجای تن دادن به “عامیانه”سازی مفاهیم، با اعتماد به قدرت فاهمۀ خوانندهگان «سرمایه» عنوان میکند که: “البته من خوانندهیی را در نظر دارم که میخواهد چیزی بیاموزد و لذا برای خود فکر کند.”(همانجا) اما چرا مارکس بهجای شروع از فرآیند تولیدی، یا پول و استحالهاش به سرمایه، و یا “تاریخ” پیدایش و انباشت بدوی سرمایه (قسمت نهایی کتاب)، با “کالا” آغاز میکند؛ یعنی با “ابتداییترین شکل” تجسم ثروت در جامعۀ سرمایهداری؟
به بیان خود او، در نظر اول، کالا یک چیز پیش پا افتاده و سادهفهم است. اینطور مینماید که کالا یک ابژه خارجی، یک شئ صاف و ساده و یک جنس قابل مصرف است که داری خواص جسمی و کیفیات مادهیی مفید میباشد. اما تجزیه و تحلیل و نفوذ مفهومی به درونش نشان میدهد که کالا وحدت اضداد است. در درونش یک تعارض، یک دوگانهگی، وجود دارد که بههنگام ارتباطیابی با کالا یا کالاهای دیگر نمادین میگردد؛ یعنی بهسان کمیت معینی که حامل “ارزش مبادله” میباشد.
منبـع: سایت فلسفۀ نو
Comments are closed.