رابـعه بنت کعب؛ قـدیمی‌تریـن شاعـر زن

گزارشگر:پویه مددی / چهار شنبه 6 اسد 1395 - ۰۵ اسد ۱۳۹۵

mandegar-3حضور زنان در تاریخ ادبیات نیز هم‌چون دیگر علوم، کمرنگ و نامحسوس بوده و به ندرت در تاریخ و گذشتۀ آن، نامی از زنان به عنوان بنیان‌گذار یک سبک یا مکتبی خاص برده شده، که به علت جامعۀ مردسالارانه و تعصبات مردانه، چندان دور از ذهن نبوده است و حضور زنان در ادبیات و شعر هم کمرنگ بوده و به ندرت می‌توان در کتب قدیمی و تذکره‌ها نامی از زنانِ شاعر و ادیب مشاهده کرد. قدیمی‌ترین شاعرِ زن که در کتاب‌ها از او نام برده شده، رابعه بنت کعب است که متاسفانه در تمامی کتاب‌ها، تعریف از او از چند خط تجاوز نکرده است.
شاید به علت همین باورهای سخت آن‌زمان که بسیاری از کارها و اعمال را برای زنان ناشایست می‌دانستند، سرودنِ شعر و ابراز احساسات در قالب کلمات نیز در آن زمان کاری ناشایست و ناپسند بوده، یا شاید زنان حق تحصیل یا خواندن و نوشتن نداشتند، یا اگر خوش‌بینانه به این موضوع نگاه کنیم؛ شاید زنانی شاعر بوده‌اند ولی به علت جو مردسالار آن زمان در کتاب‌های تذکره نامی از آن‌ها برده نشده است.
اولین شاعر زبان فارسی دری که در تذکره‌ها از او نام برده شده است، رابعه بنت کعب قزداری است که هم‌عصر شاعر و استاد شهیر زبان فارسی رودکی بود و در نیمۀ اول قرن چهارم در بلخ حیات داشت. پدر او که شخص فاضل و محترمی بود، در دورۀ سلطنت سامانیان در سیستان، بست، قندهار و بلخ حکومت می‌کرد. از تاریخ تولد رابعه اطلاعی در دست نیست، ولی پاره‌یی از حیات او معلوم است.
این دختر دانشمند در اثر توجه پدر توانست تعلیمات خوبی را کسب کند و در زبان فارسی دری معلومات وسیعی حاصل کرد و چون ذوق شاعری داشت، شروع به سرودن اشعار شیرین کرد. عشقی که رابعه نسبت به یکی از غلامان برادر خود در دل می‌پردازد، بر سوز و شور اشعارش افزوده و آن را به پایه تکامل رسانید. چون محبوب او غلامی بیش نبود و بنا بر آداب و رسوم آن دوران، رابعه نمی‌توانست امیدی به ازدواج با آن غلام داشته باشد، از زنده‌گی و سعادت به کلی ناامید بوده، یگانه تسلی خاطر حزینِ او سرودن اشعار بود، که در آن احساسات و سوزان و هیجان روحیِ خود را بیان می‌کرد.
حارث، برادر رابعه که بعد از مرگ پدر، حاکم بلخ شده بود، توسط یکی از غلامان خود که صندوقچۀ بکتاش را دزدیده، به جای جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوزوگدازِ رابعه را یافته و از این عشق آگاهی یافته، با وجود پاکی آن، بر خواهر خود آشفته، حکم به قتل او داد و رابعه در سنین جوانی، با دلی پُرآرمان با دنیایی که از آن جز غم و ناکامی نصیبی نداشت، وداع کرد. اگرچه جز تعداد بسیار محدود چیزی از اشعار رابعه باقی نمانده، ولی آن چیزی که در دست است، بر لیاقت و ذوق ظریفِ او دلالت می‌کند و ثابت می‌سازد که شیخ عطار و جامی در تمجیدی که از اوکرده‌اند، مبالغه نکرده‌اند.

نمونه‌یی از اشعاررابعه:
عشق او بازاند آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کرد شنا، ای هوشمند؟
عشق را خواهی که برپایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم، ندانستم همی
کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند

با این وجود، در دست داشتن همین تعداد کم اشعار، بازگوکنندۀ قدرت کلام و قریحۀ شاعرانۀ رابعه است و این‌که با درک وضع موجود و موقعیت اجتماعی زنان در آن دوران (به گونه‌یی که به‌خاطر عشق حکم به قتل او می‌دهند) تمامی اشعار گواهی از دیدِ باز و نگاه روشنِ وی به پیرامونش دارد.
هرچند که جای بسی تاسف است که تعداد اشعار او چندان قابل ملاحظه نیست و تعداد آن‌ها انگشت‌شمار است و این‌که در تمام کتب تاریخی که نام او آمده، چیز زیادی از زنده‌گیِ او در دست نیست، ولی همین کافی است که پس ازطی این همه قرن، نام او توانسته جایگاه ثابتی را در کتاب‌های تاریخ ادبیات به عنوان اولین زن شاعرکسب کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.