احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۲۲ عقرب ۱۳۹۱
افغانستان یک دهه پیش، پس از اینکه رژیم منحط طالبانی از قدرت ساقط شد، دموکراسی را به عنوان مطمینترین روش حکومتداری که میتواند حقوق شهروندی را تامین کند و سامان سیاسی را قاعدهمند سازد، برگزید. بیشتر از ده سال از آن زمان گذشته و یک سری برنامهها و حرکتها برای دموکراتیزه کردنِ حیات سیاسی در کشور اجرا شده است، از جمله تفکیک قوا، برگزاری انتخابات، آزادی بیان و رسانهها؛ اما خوب است دیده شود که چهقدر دموکراسی در کشور ویرانشدهیی مثل افغانستان به نتایج مثبت انجامیده و توانسته اعتماد و باور مردم را به خود جلب کند.
وقتی میترامنی رقیب جمهوریخواه باراک اوباما رییسجمهوری امریکا، از حزب دموکراتها در انتخابات ریاستجمهوری آن کشور شکست خورد، با جسارت تمام شکستِ خود را پذیرفت و به آرای مردمش احترام گذاشت. او گفت که «من میخواستم رییسجمهور امریکا باشم، ولی مردم فرد دیگری را انتخاب کردند.» این سخنان عبرتآموز، نشانگر اعتماد و باور به نظامیست که آقای رامنی در دامنِ آن پرورش یافته است. او میداند که نوع برگزاری انتخابات ریاستجمهوری کشورش، قابل اعتماد است و احتمال تقلب و جعلکاری در آن اگر به صفر تقلیل نیافته باشد، ولی بسیار ناچیز است. آقای رامنی میداند که منافع کشورش بیشتر از راه یافتنِ او به کاخ سفید ارزش دارد و نباید بگذارد که مردم نسبت به آنچه که در امریکا طی سدهها بهبار نشسته، بیاعتماد شوند.
اما در افغانستان انتخابات چهگونه انجام شد؟! داستانی «پر از آب چشم»؛ انتخاباتی که انتخابات نبود؛ انتخاباتی که در ۱۱ سال اخیر همواره یک نامزد را پیروز میدان کشیده است؛ انتخاباتی که یک فرد مشخص تنها در انتخابات سال ۲۰۰۹ بیشتر از یک میلیون آرای او بهدلیل تقلب، باطل اعلام شد؛ انتخاباتی که سرانجام طی تصمیم سری نامزد مشخص با کمیسیون برگزاری انتخابات، پیروزی دوباره او علنی شد. برای این فرد منافع ملی تبدیل شد به منافع خودش در انتخابات. از آن روز مردم به انتخابات بیباور شدهاند. آنان میگویند چه سود از اینکه به پای صندوقهای رای بروند، با زندهگی خود در بعضی مناطق بازی کنند و خود را دچار مشکل سازند در حالی که برنده میدان از قبل مشخص است و هیچ دغدغهیی نسبت به انتخابات ندارد.
حالا شرایط به گونهیی رقم خورده که مسوولان و نهادهای ذیدخل در مسایل انتخابات، نگران میزان شرکت مردم در انتخابات آینده ریاستجمهوری کشور اند. این نگرانی دقیقاً از آنچه که در افغانستان به نام انتخابات صورت گرفته، ناشی میشود. این نگرانی را کسانی به وجود آوردند که با آرای مردم بازی کردند و مهمترین مولفه یک دولت مردمسالار را در کشور خدشهدار کردند.
در افغانستان طی این سالها تفکیک قوا انجام شده، هرچند به گونه صوری. قوایی که بهجای نشان دادن عظمت یک دولت، ضعفهای آن را نشانه گرفته و هر روز بیاعتمادی در میان اعضای آن گستردهتر میشود. وقتی نتایج انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۰ اعلام شد، رییسجمهوری عملاً نسبت به این نتایج واکنش نشان داد و وضعیت را به گونهیی مدیریت کرد که بحران انتخابات پارلمانی نام گرفت. گروه ارگ که از افراد و اشخاص معینی در انتخابات حمایت میکرد، با کنار رفتن آنها، به خلق بحران آغاز کرد؛ بحرانی که یک سال کار مجلس را به تعویق انداخت و توش و توانِ مجلس را از آن گرفت.
رییسجمهور هر وقت بخواهد، میتواند در کار قوه قضاییه دخالت کند و این قوه نیز عملاً به کارگزار نقشهها و برنامههای حکومت تبدیل شده است. رسانهها هم وضعیت بهتری از دیگربخشها ندارند. اوضاع رسانههای دولتی چنان اسفبار است که حتا نمیتوان بر آنها نام رسانه گذاشت. این رسانهها بهجای پرداختن به مسایل ملی، در حال انجام تبلیغات بیستوچهارساعته به نفع کارگزاران دولتی هستند. چند رسانه خصوصی هم که در جامعه وجود دارند، چنان عرصه را بر خود تنگ میبینند که یا عملاً به شبهرسانههای دولتی تبدیل میشوند و یا مجبور میگردند که هر روز به این و یا آن نهاد و کمیسیون، نسبت به نشر گزارشهای خود پاسخ دهند. همین روزنامه ماندگار چندین بار به دادستانی و کمیسیون تخطیهای رسانهیی وزارت اطلاعات و فرهنگ رفته است. شاید این تعداد آنقدر زیاد بوده که دیگر حتا به یاد مدیر مسوول آن هم نمانده است.
با چنین شرایط و اوضاعی چهگونه میتوان از دموکراسی در کشور راضی بود و مدعی شد که دموکراسی در افغانستان رو به رشد است؟ چه رشدی؟ شاید دموکراسی به سبک افغانیِ آقایان رشد کرده باشد، ولی افغانستان از یک دموکراسیِ واقعی هنوز چنان دور است که نمیتوان گفت که تحققِ آن چه زمانی مساعد خواهد گشت.
این مشکلات همه از برکت گروهی است که در ارگ خانه کرده و هر روز به نام مردم و مردمسالاری، بدترین شیوههای استبدادی را به نمایش میگذارد. حالا در جهان هیچ کشوری را نمیتوان سراغ گرفت که زمامدارانش بگویند که به ارزشهای دموکراتیک تعلق خاطر ندارند و نوع نظامشان نمونه اعلای یک دموکراسی واقعی نیست. حتا هوگو چاویز در ونزویلا و رهبر کوریای شمالی هم دم از دموکراسی میزنند؛ زیرا در جهان امروز، نه گفتن به دموکراسی، به معنای آری گفتن به استبداد است و کیست در جهان که خود را مستبد بخواند.
Comments are closed.