گزارشگر:شنبه 30 اسد 1395 - ۲۹ اسد ۱۳۹۵
پس از به وجود آمدنِ مدرنیته و استقرار انسانمحوری به عنوان پایه و اصل اساسی آن، فردگرایی به تقدیرِ تاریخی بشر تبدیل شد. این تغییرات همزمان بود با انقلاب در همه چیز، از علم و سیاست گرفته تا ادبیات و هنر. به همین دلیل، با شکلگیری رمان جدید با اثر سترگ سروانتس، دن کیشوت، میتوان تنهایی را به عنوان شرایط انسانِ جدید در این رمان دید.
دن کیشوت، خود انسانی تنها در میان تغییراتِ جامعه بود. او که دلبستۀ قهرمانیهای رمانسها بود، با همان هیأت و ذهن وارد جهانی شد که دیگر فضای آن نوع از ادبیات را برنمیتافت و انسانی چنان دلبستۀ قهرمانیها را مجنون میدید و تمسخر میکرد.
اثر دیگری را که میتوان نام برد، تریسترام شندی است. شخصیت این رمان نوشتۀ لارنس استرن، نجیبزادهیی است که به گفتن عقاید خود میپردازد و مدام با پراکندهگویی، داستان اصلی را عقب میاندازد.
از دیگر شخصیتهای تاریخ ادبیات که میتوان تنهایی را به شکلی عمیق و اثرگذار در او دید، آنا کارنیناست؛ زنی که به واسطۀ عشق عجیب و سوداییاش در جامعه پذیرفته نمیشود و با تنهایی دستوپنجه نرم میکند. این رمان نوشتۀ تولستوی در وصف شرایط عجیب آناکارنینا، آنقدر دقیق است که میتوان به درون تنهایی او رفت و در عین حال، با فاصلهیی منطقی هیچگاه او را برحق ندانست و تنها به واسطۀ عنصر تنهایی، او را درک کرد و شناخت.
اما تنهایی تلخ بشری خاصه در جهان مدرن، بروزی تکاندهندهتر از آنچه در آثار داستایفسکی داشته است، نمیتوانست داشته باشد. در آثار او، انسان در نهایت تلخی و تنهایی دیده میشود، برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، شبهای روشن و… همه انسانی را در میان همۀ آسیبها و فشارهای تنهایی هراسناک نشان میدهد.
توماس هاردی، نویسندۀ شهیر انگلیسی و خالق رمان «جود گمنام» با واکنشهای خصمانۀ شدیدی از جانب خوانندهگان و منتقدان دورۀ ویکتوریایی روبهرو شد. در این رمان، وضع ناگوار زندهگی انسان در ابعاد مختلف، از جمله یأس، اندوه و تنهایی را نشان داده است. اساساً جود، زندهگی بسیار دلگیر و محزونی دارد و مرگ فراموشنشدنی فرزندانش به اندوه او میافزاید. شخصیتهای رمان همانند خرگوش به دام سرنوشت گرفتار شده اند.
جود، نماد مضمون غمانگیز انسان و وضع ناگوارِ اوست. هاردی او را «عروسک خیمهشببازی بیچاره» مینامد و در نامهیی به دوستش اظهار میکند که جود، نشاندهندۀ تفاوت بین زندهگی ایدهآلی است که انسان آرزویش را داشت و زندهگی محدودی که مجبور است آن را داشته باشد و این تراژدی آمال برآورده نشده است. در واقع جود در تنهایی خود، اسیر سرنوشت است یا میتوان گفت تنهاییاش آنقدر به تقدیر تنیده شده که میتوان او را با تنهایی تقدیری شخصیتهای تراژدی مقایسه کرد.
اشتفان تسوایگ، نویسندۀ معروف اتریشی در داستان «بیستوچهار ساعت از زندهگی یک زن»، تعارضات روانی زنِ میانسالی را به گونهیی نشان میدهد که تنهاییاش سبب حوادثی شگفت میشود و سرانجام، او میتواند با بیان آنچه روحش را همواره آزار میداد، آرامشِ خود را به دست آورد.
در داستان «شب رویایی»، قهرمان داستان یک مرد است. حالات روانی این اشرافزاده گویای آن است که وی با از دست دادن نزدیکانِ خود و خیانت دوستش، از زندهگی دلزده شده است، دیگر هیچ چیز برایش لذتبخش نیست و احساس تنهایی میکند. او در شبی رویایی به زندهگی باز میگردد و با تأثیرات مثبتی که میگیرد، از حالتِ بیتفاوتی نسبت به دیگران خارج میشود. تسوایگ، در داستانهای خود میخواهد از اسرار عمیق روانِ آدمی پرده بردارد و تأثیر همدردی را روی انسانها نشان دهد.
تنهایی ممکن است ناشی از دلایل عینی باشد، مشابه رابینسون کروزویه که بر اثر حادثهیی عینی به چنین سرنوشتی دچار شده است؛ اما از سوی دیگر ممکن است به علل ذهنی و ضرورتِ درونی انسان تنها باشد، مانند گریگور ساما قهرمان داستان «مسخ»ِ کافکا یا یوزف کا، در رمان محاکمه یا قهرمان داستان مرگ در ونیز نوشتۀ توماس مان و خیلی شخصیتهای دیگر که به سببِ پیچیدهگیهای روحی و فلسفی دچار تنهایی هستند؛ اما این تنهاییها میتواند به منزلۀ یک بخش یا مرحلهیی از اوج و فرود حیاتِ یک جامعه باشد. تقدیر چنین افرادی پارهیی از شرایط ویژۀ اجتماعی یا تاریخی است. در کنار و در ورای تنهایی آنان، زندهگی همهگانی، جدایی و وضع تراژیک سایر افراد بشر فهمیده میشود. کوتاه سخن اینکه در خیلی از مواقع در آثار مدرن، تنهایی شخصیتِ رمانها تقدیری اجتماعی است و الزاماً یک وضع و ایستمان جهانشمولی بشری نیست.
هایدگر وجود بشر را «پرتاب شدهگی به زندهگی» توصیف کرده است. این گفته به این معناست که بشر نه تنها اساساً ناتوان از برقراری روابط با اشیا و اشخاص بیرون از خود است، بلکه تعیین اصل و هدف وجود بشر نیز امکانناپذیر است.
ویرجینیا ولف، نویسندۀ بزرگ مدرن معتقد بود ارتباط اساساً امری ناممکن است و انسان از آن جهت که انسان است تنهاست، چرا که هیچگاه کامل توسط دیگری درک نمیشود. این نگاه با وجود غلظت بدبینانه، نشانی از وضع حاصل از فردگرایی مدرن است که آدمها را از هستی، طبیعت و خود جداافتاده کرده است.
اما یکی از جذابترین گونههای ادبیِ غربی که در آن تنهایی ظهور و بروزی جذاب و دوستداشتنی دارد، گونۀ رمانهای معمایی و پولیسی است.
شرلوک هلمز یکی از تنهاترین کارآگاههای جهان است. تنهایی بینظیرِ او با آن پیپ و ویالن، آن اتاق نقلی و تنها دوستش واتسن، در اذهان علاقهمندان به اینگونه رمانها مانده و تبدیل به یک فرهنگ شده است. مجموعه کتابهای ماجراهای شرلوک هلمز نوشتۀ آرتور کانن دویل، شاهد مثالی از یک نابغۀ تنهایِ دوست داشتنی است.
در مورد نمونههای عامهپسندتر هم این تنهایی قابل پیگیری است، برای نمونه میتوان به هرکول پوآرو اشاره کرد. این شخصیت در کنار خانم مارپل دیگر کارآگاهی که آگاتا کریستی خلق کرده، هر دو به نوعی تنها هستند، هم در شکل بودن و شخصیتشان و هم در زندهگی اجتماعی خود. هرچند که دستیارهایی هم دارند، اما این چیزی از تنهایی آنها کم نمیکند. البته اینگونه هم در درون مدرنیته و ادبیات مدرنیستی تعریف میشود و توسط بسیاری از نظریهپردازان و منتقدان ادبی و فرهنگی، نمادهایی از فرهنگ و زندهگی مدرن هستند.
اما فارغ از این مثالهایی که همه برآمده از جهان جدید بوده و انقلابی در ادبیات داستانی محسوب میشدند، میتوان نمونههایی را مثال زد که البته در آنها هم با تنهایی روبهرو هستیم، ولی نه در معنا و دریافت مدرن. برای مثال، دربارۀ تنهایی ادیپ یا آنتیگون دو شخصیت تراژدیهای سوفوکل، نمایشنامهنویس یونان باستان چه میتوان گفت؟ سوفوکل در ادیپ شهریار، آنتیگون و دیگر آثارش، شخصیتهای بهشدت تنها را با تمامیت و یگانهگی تراژدی نمایش میدهد، اما تنهایی آنها نه جدا افتادهگی اجتماعی است و نه محصول جهان معناباخته و بیتکیهگاه، بلکه محصول بیپناهی تراژیک انسان در برابر تقدیری از پیش تعیین شده است؛ سرنوشتی که انسان را زخم خورده و ناتوان در برابر قدرتِ خود، تنها و وامانده رها میکند.
تنهایی هملت و مکبث، شخصیتهای دو تراژدی شکسپیر با همین عناوین هم برآمده از تنهایی انسان در برابر تقدیری بزرگتر از اراده فرد است. تنهایی در برابر تقدیری که آنها توان تغییر و شکستِ آن را ندارند. مسألۀ اصلی تراژدیها این است که اتفاقاً انسان اگر در برابر سرنوشتش ایستادهگی کند، بیشتر تنها و تکافتاده میشود و با پذیرش تقدیر است که میتواند همنشین با سرنوشت و طبیعت تقدیر دچار تنهایی عظیم و تلخ تراژیک نشود.
منبــع: جام جم آنلاین
Comments are closed.