گزارشگر:سه شنبه 9 سنبله 1395 - ۰۸ سنبله ۱۳۹۵
بخش سوم/
با ضعف حکومت عثمانی و سر برآوردن حکومت صفوی و سپس تأسیس حاکمیت سعودی- اهل حدیث، نقشۀ جهان اسلام از نظر جغرافیای مذهبی تحولی بیسابقه پیدا کرد. با رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران صفوی، یکپارچهگی حوزۀ حنفی- ماتریدی از هم گسست؛ در یکطرف عثمانی قرار گرفت و در طرف دیگر، هند و آسیای میانه، با منطقهیی محل نزاع میان ایران و حاکمان افغان. با سقوط اسپانیا و اخراج مسلمانان از آن دیار، منطقۀ مالکی- اشعری به مغرب و شمال افریقا خلاصه شد، و منطقۀ شافعی- اشعری به مصر و توابع آن. در حجاز نیز حکومتی تشکیل شد با رویکرد اهل حدیث. اگر حکومت اباضی عمان را هم در نظر بگیریم که ادامۀ مذهب خوارج است، نقشۀ مذهبی جهان اسلام تکمیل میشود.
پیش از آن، درگیریهای سیاسی و حتا گاه جنگهایی خونین میان سلسلههای حکومتی مختلف روی داده است، اما عنصر مذهب نقش کمرنگتری داشته است، چرا که همه به یک گرایش فکری تعلق داشتند؛ اما این بار، تقابل سیاسی با تقابل مذهبی عجین میگردد. هم حکومت صفوی رنگ شیعی خود را تقویت میکند و میکوشد بر نقاط تمایز و تفاوتِ خود از بقیۀ مسلمانان انگشت تأکید بگذارد، و هم حاکمان حجاز میکوشند خود را منادی اسلام اصیل معرفی کنند و از این راه، مشروعیتی خاص برای خود تأمین نمایند. در طرف مقابل هم، دیگر مناطق مسلماننشین میکوشند خود را وارث و حافظ خط اصیل دینی که توسط “سواد اعظم” یا اکثریت عظیم مسلمانان در تاریخ ترسیم شده و گویا تجسمی از اجماع مسلمانان بوده است، معرفی کنند. در این میان تنها جریان اباضی است که بی هیچ ادعایی همان وضعیت دیرینه را حفظ میکند.
اگرچه تفکر اهل حدیث که از آن پس بیشتر با نام سلفیت شناخته گردیده، آرامآرام راه خود را به مناطق دیگری از جهان اسلام، مانند مصر، شبهقارۀ هند و شمال افریقا گشود، هم هستههای خوابیدۀ حنابله را جذبِ خود کرد و هم شمار محدودی از پیروان دیگر مذاهب را؛ اما هنگامی قضیه رنگِ جدی به خود گرفت که عربستان سعودی به استخراج نفت موفق گردید. این سرمایۀ هنگفت فرصتی فراهم کرد تا دولت سعودی، بهویژه به خاطر جایگاه حرمین شریفین، سودای رهبری جهان اسلام را بهسر راه دهد. از آنجایی که این کشور فاقد نهادهای مدرن برای برنامهریزی بوده است تا بتواند عرصههای سودمندتری را برای برقراری ارتباط با دیگر کشورها و تقویت جایگاهِ خود در پیش بگیرد، همان راه سنتی ترویج سلفیت را که ایدیولوژی آن نظام است، برای این هدف انتخاب کرده است.
در مقابل، برای ایران شیعی، استفاده از عنصر مذهب به کمک اقلیتهای شیعی در دیگر کشورها، تبدیل به گزینهیی استراتژیک شده است. این امر وقتی غلیظتر شد که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و روحانیت شدیداً مذهبی شیعه بر اریکۀ قدرت تکیه زد. این رویداد در واقع جنگی تمامعیار میان دو مکتب تشیع و سلفیت را به وجود آورده است، و در چند دهۀ اخیر مبالغ هنگفتِ مالی در سراسر جهان هزینۀ این جنگ شده است. جریان اشعری – ماتریدی که هنوز نیز اکثریت را در میان مسلمانان جهان تشکیل میدهد، در این نبرد نقشی اساسی نداشته و مراکز عمدۀ آن مانند الازهر مصر، دیوبند هند، و زیتونۀ تونس، طرفدار کشمکشهای تند مذهبی با دیگران نیستند. تشیع و سلفیت با تولید ادبیاتی خصمانه در چند سدۀ اخیر، دشمنی عمیقی را در بخشهایی از جهان اسلام نهادینه ساختهاند و دیگر مناطق را هم کمابیش درگیرِ این کشمکش ساخته یا میسازند. البته استثنائاتی در هر طرف هست، که باید در نظر گرفت، اما این استثناها قاعده را عوض نمیکند.
جنگ جاری در جهان اسلام، لایهها و ابعاد مختلفی دارد، اما یکی از لایههای غلیظ آن گرایشی است که ریشه در رویکرد ارتدوکسی/ سلفی دارد، یکی با صبغۀ سنی و دیگری با صبغۀ شیعی. همۀ پوششهای دیگری که به این جنگ داده میشود، یا نامهای دیگری که بر آن گذاشته میشود، از نوع پروپاگنداییست که جهتهای سیاسی درگیرِ این جنگ به شکل تاکتیکی برای اغفال ذهنیت عمومی به کار میگیرند. این جنگ در حقیقت یک جنگ مذهبی میان متعصبانِ مذهبی است، چه کسانی که خود را به اهل سنت منتسب میسازند و چه به اهل تشیع. قتلهای گسترده، ویرانیهای پُردامنه و نفرت عمیقی که هماکنون در منطقۀ خاورمیانه جریان دارد، قبل از هر چیز یک جنگ مذهبی/ فرقهیی است. تعبیرات تشریفاتی و تعارفات ساختگی نمیتواند هیچ تغییری در ماهیتِ این جنگ بدهد. نقش حزبالله در جنگهای سوریه، انفجار مراکز مذهبی شیعیان توسط داعش، عملیات نظامی جیشالمهدی بر ضد سنیان و فعالیتهای تروریستی القاعده، با هر نامی که انجام شوند و هر تأویل و توجیهی که برای آن ارایه گردد، در نهایت، جنگی مذهبی/ فرقهیی است. گروههایی که با چنین رویکردی میجنگند، جوهرۀ فکریشان را تقدسِ گذشته و هویتهای به میراث مانده از سدههای میانه تشکیل میدهد و این همان جوهرۀ سلفیت است، چه نامِ سنی داشته باشند و چه شیعی.
سلفیت، نمای بیرون، سیمای درون
سلفیت، نمای بیرونی
سلفیت به چند امرِ اعتقادی و فکری در میان دیگر مسلمانان شهره است و کسانی که از بیرون به آن مینگرند، این ویژهگیها را شاخصه و ملاک دستهبندی گروهها میدانند. مهمترین امور اعتقادییی که سلفیت به آن شناخته میشود این موارد است:
توحید: در میان آموزههای اعتقادی اسلام، هیچ اصلی مهمتر از توحید نیست. توحید یعنی اعتقاد به وجود ذاتی یگانه که خالقِ انسانها را سزاور پرستش کرده است. همۀ مسلمانان بر این امر اتفاق نظر دارند و اختصاصی به سلفیت ندارد.
Comments are closed.