احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سید علی اصغری /شنبه 27 سنبله 1395 - ۲۶ سنبله ۱۳۹۵
بخش دوم/
در فلسفۀ اسلامی قاعدهیی هست با نام «قاعده صرف الشیء»: صرف الشیء لایتشنی و لایتکرر. آنچه صرف است و بسیط و ترکیب را در آن راهی نیست؛ دو تا (یا بیشتر) نمیشود، یعنی وحدت در صورتی معنا پیدا میکند که با یک صرف مواجه باشیم. وحدت را به «صرف الشی ء» میتوان نسبت داد. تنها صرف الشیء است که بیمسامحه میتواند به وحدت متصف شود. مرکب ناگزیر دو تا یا بیشتر است و کثرات ناگزیر مرکباند. چیزی نمیتواند غیر از چیز دیگر باشد مگر دستکم یکی مرکب باشد و جهتی علاوه بر دیگری داشته باشد. میتوان از این قاعده چنین استنباط کرد که وقتی دو چیز (یا بیشتر) داریم که دستکم یک جهت کثرت در کار آید؛ یعنی یا هر یک متصف به صفتی است که دیگری متصف بدان نیست و یا: یکی صفتی اضافه دارد. حال ادیان اگر وحدت داشته باشند و در کاربرد «وحدت ادیان» مسامحهیی نباشد، «ادیان» به کلی از معنا تهی میشود و تنها «دین» معنا خواهد داشت و «دین واحد» دو چیز (یا بیشتر) نمیتوانند هم دو چیز باشند و هم دو چیز نباشند، یا جهت کثرتی بینشان هست یا نیست، اگر هست کثیرند و اگر نیست، واحدی بیش نداریم.
اگر قرار است که دین واحد باشد، باید صرف الشیء باشد و بسیط و غیر مرکب و همین است که هیچ نگرشی جز نگرش عرفانی که دین را چیزی «حقیقت مطلق» نمیداند، نمیتواند معتقد به دین واحد باشد. این نگرش، ناگزیر، با فهم متعارف در تعارض است. تلقی بخش بسیار عمدهیی از پیروان ادیان از دین (و دینداری) خود دلالت بر امری غیر مرکب ندارد، بلکه برعکس دلالت بر امری دارد که اجزا و ابعاض و اضلاع مختلف دارد. مثلاً تقسیم سنتی دین در فرهنگ اسلامی به باورها (عقاید)، اخلاقیات و احکام.
شاید این تقسیم به صورت مدون در نزد پیشوایان و در اوایل دورۀ اسلامی مطرح نبوده باشد، اما مبانیاش وجود داشته است.
به نظر میرسد یکی از علل بدیهی این چندگانهگی، همان است که در جای دیگرِ این نبشتار هم گفته شده است و آن اینکه: دین بالاخره با انسان سر و کار دارد و برای انسان است.
چون انسانها، فرهنگها، جوامع و سنتها مختلفاند، ناچار دینشان هم مختلف است؛ منظورم این نیست که گونهگونی انسان خودشان را بر چیزی از پیش موجود به نام دین تحمیل میکنند. این تصور تصوری است که دین را ناانسانی لحاظ میکند (یا انسان را نامتعارف میخواهد و میبیند و میفهمد). بشر طی تاریخ خود تا به امروز نشان داده است که نمیتواند خود را بیرون از دین و دینورزیاش ببیند. دین را نمیتوان غیر از دینورزی دید (قابل مناقشۀ جدی است) وگرنه ارتباط واقعی بین دین و انسان نخواهد بود. نقطۀ ارتباط انسان و دین به یک معنا همین دینورزی است و دینورزی نه بیرون از دین که دستکم بخش عمدهیی از آن بوده است. مهمترین و عمدهترین اشتراکی را که میان ادیان در نظر میگیرند، ملاحظه کنید: «اندیشۀ خدا» گهگاه تفاوت ادیان و مذاهب و فرق در این مورد چنان شدید میشود که به زحمت میتوان گفت هر دو مصداق یک چیز یعنی «اندیشۀ خدا» هستند. یک موضع نسبت به این پراکندهگی این میتواند باشد که همه را باطل بدانیم مگر یکی و این نظر تکتک ادیان و مذاهب و فرق نسبت به خود است. موضع دیگر این است که پراکندهگی را از لوازم انسان و زندهگانی او میداند. واقعیت هستی انسان (صرفنظر از هرگونه حالت عاطفی ما نسبت به آن) ظاهراً همین است. وحدت ادیان از سوی هر کس، هر فکر و هر مکتبی که ابراز شده، به معنای یکی بودن ادیان متکثر که در دو بند پیش (مفهوم دین) توضیح دادیم نیست، و اصولاً در مختصاتی دیگر مطرح میشود. منظور از این وحدت، وحدتی متعالی است، یعنی وحدتی فراتر از تجربه، فهم، و خرد بشر. نگاه وحدتنگر ادیان مختلف را «شوون»، «مظاهر»، «تجلیات» و اگر کمتر بیطرفانه باشد، «مراتب»، «مراحل» و… حقیقتی واحد میبیند یا میداند. وحدتنگری اگر به همۀ لوازمش ملتزم بماند و بهاصطلاح تعارف را کنار بگذارد، «ادیان» گونهگون را اعتباریات، پدیدارها و «ظواهر» لحاظ میکند. اگر غیر از این باشد، حقیقت مطلق یگانه از دست خواهد رفت. حقیقت مطلق یگانه که به صفت سرمدیت متصف میشود، همیشه همان بوده است و خواهد بود.
مجلی است که حقیقت واحد را به رنگ خاصی درمیآورد. مجلی اعم است از زمان، مکان، وضع و حال، فرهنگ و… . اصالت از آن حقیقت واحد است، نه مجلی و متجلی. اگر تحول ناگزیر جهان و انسان و زندهگانی نبود، حقیقت نیز بدین رنگها درنمیآمد. اگر حاضر باشیم که این نگرش را به حد نهایتش ببریم، بیپایانی تحول جهان و انسان و زندهگی مستلزم بیپایانی سیر درآمدن حقیقت به رنگهای دیگر و دیگر است و دین هم از حیث دین بودنش (که ظاهراً بخش عمدهیی از آن ناظر به جهان و زندهگی و انسان است)، ناگزیر از دگرگونی است. حتا اگر ادیان مختلف را «مراحل تکاملی» حقیقت هم بدانیم، ربطی به خود حقیقت نخواهد داشت و «مراحل تکاملی» از دیدگاهی کاملاً بشری مطرح میشود؛ یعنی در صورتی که تاریخ بشر را پیشرونده و نه صرفاً دگرگونشونده ببینیم، میتوانیم گفت که دین بعدی از دین قبلی متکاملتر است. حال که مفهوم وحدت و نگرش عرفانی را اندکی بررسی کردیم، نگاهی گذرا به برخی دیدگاههای احتمالی در باب وحدت ادیان که صبغۀ عرفانی ندارند، تهی از فایده نخواهد بود.
Comments are closed.