گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/ چهار شنبه 31 سنبله 1395 - ۳۰ سنبله ۱۳۹۵
بخش دوم/
محمد زحیلی در کتابی تحت عنوان «پیدایش علوم اسلامی» از معتزله ستایش بسیاری میکند و آنان را دژّ بلندبالایی میداند که در برابرِ شبهپراگنیهای پیروان ادیان گوناگونِ مسیحی، یهودی، مانوی، زرتشتی و…، همچنان راستقامت ایستادهگی کردند و سدهها از مرزِ اعتقادی دین با همه توش و توانِ خویش و با بهرهگیری از روشهای مناسبِ عقلی پاسداری کردند. از دید زحیلی، نقص کار در جایی بود که معتزلیها در برابرِ گروههای دروندینی نیز با همان روشهای عقلییی که در برابر بیرونیها به استدلال دست میزدند، دست زدند و در نتیجه دچار اشتباهاتِ بزرگی شدند .
تردیدی نیست که معتزله از آوان ظهورِ خویش در مقطع ویژهیی از تاریخ که تازه سپیدههای فکری – فلسفی میدمید، همواره با دو جبهه روبهرو بودهاست. یکی گروهها و فرقههای اسلامی و دیگری پیروان مسلماننشده و تازه مسلمانشدۀ ادیان دیگر. معتزلیها به مصاف هر دو طیف با استدلال عقلی شتافتند و سدهها پرچمدارِ عقلانیت شمرده میشدند. پرسشی که مطرح میشود این است که آیا میتوان در برابر گروههای دروندینی و بیرون از دین با دو روشِ متفاوت برخورد کرد و روشها را متناسب با هر یکی از گروه تغییر بخشید؟. به نظرم چنین ثنویّتی به صورتِ کلی پذیرفتنی نیست و نمیتوان مدعی شد که بهره-گیری از عقل در برابر غیرمسلمانها مجاز، اما در برابرِ گروههای اسلامی غیرمجاز است. استفاده از روش واحد در برابر گروه-های درونی و بیرونی مزیّتیست که معتزلیها از آن برخوردار بودهاند؛ هرچند در مواجهه با گروههای اسلامی، آنها مزید بر عقل، بر نقل نیز تکیه میکردند، اما با آنهم جنبههای عقلی نهضتِ آنها سنگینیِ بیشتری داشت.
برتری عقل بر وحی در حرکت معتزله چنان بود که آنان را به تعطیل صفات، خلق قرآن و عدم جاودانهگی بهشت و دوزخ، و انکار برخی مسلّماتِ اعتقادی مسلمانها واداشت. در نقطۀ مخالف اهل سنت قرار داشتند که امتداد طبیعیِ مسلمانان اولیه به حساب میآمدند. آنها با تأکید بر پیروی از کتاب و سنت، با روش و مبادیِ عقلی معتزله – حاکمیّت عقل بر وحی – به ستیزه برخاستند. ستیزهجوییهای معتزله به عنوان پرچمبهدستان تجدّد، و اهل سنت که بر روش مسلمانان صدر اسلام متکی بودند، پس از راهیابی معتزلیها به قدرت و برخوردهای پرخاشجویانه و نامنعطفِ آنها به شدّت گرایید و زمینههای انزوای بیشتر آنها را فراهم ساخت.
مأمون که شدیداً زیر تأثیر اندیشههای اعتزالی قرار گرفته بود، اعلام عقیدهاش به خلق قرآن را هفت سال به تعویق انداخت تا از واکنشهای احتمالی در برابرِ آن جلوگیری کند، اما با آنهم، اعلام این مسأله واکنشهای شدیدی را برانگیخت و گروههای اهل حدیث و شماری از اکثریّتِ اهل سنت به تکفیر، و حتا شورش در برابر حاکمیت او دست زدند. در این میان، دستگاه حکومتی که در زیرسایۀ اندیشههای اعتزالی نفس میکشید نیز در صدد سرکوب و تفتیش عقاید مردم برآمد و واکنشهای آنان را با سرکوبگری، شکنجه و طرد از دوایر دولتی پاسخ داد. نهایتاً با پایان یافتنِ حاکمیّتِ مامون، معتزله نیز رو به زوال گذاشت و رویهمرفته زمینههای کسب قدرتِ سیاسی توسط نیروهای مخالف معتزله مساعدتر گشت. این نیروها با کسبِ قدرتِ سیاسی، تمامی معتزلیها را از صحن حاکمیّتِ دولتی بیرون راندند و همچون معتزله – اما در مقیاسی کمتر – دست به تصفیۀ متقابل زدند.
پس از چند سده رویاروییِ داغ و طاقتفرسا بود که جریانهای تازهیی به ظهور پیوستند تا راه میانهیی برگزینند و در خطّ سوم گام بگذارند. حرکت اشعری در عراق، طحاوی در مصر و ماتریدیه در ماوراءالنهر را میتوان نتیجۀ چنین تلاشی به حساب آورد. نهضت اشعری که مبنای آن دفاع از سنت دینی با ابزار منطق و فلسفۀ یونان بود، آرامآرام مسیرش را به سوی عقلگرایی گشود و رویهمرفته پیروان پسین آن، ارج و ارزشِ بیشتری به عقل قایل شدند. حرکت طحاوی در مصر خلّاقیّت تازهیی با خود به همراه نداشت و جز به بازبیانِ اندیشههای اعتقادی – کلامیِ امام ابوحنیفه نمینگریست. در این میان، ابومنصور ماتریدی ابتکاراتی از خود برجای گذاشت که آن را در خط میانۀ معتزله و اشاعره قرار میداد، درحالیکه اشاعره را میتوان حدّ وسط میان اهل حدیث و معتزله به شمار آورد. ابومنصور و طحاوی شاگردان باواسطۀ امام ابوحنیفه بودند. این درحالیست که طحاویِ محدّث و فقیه تا پایان عمرش به اندیشههای کلامی امام مذهب وفادار ماند، اما ابومنصور ماتریدی سعی کرد از محدودۀ اندیشه-های استادِ استاد خویش فراتر رود و دست به ابتکاراتی بزند که بخشی از آن تازه و بدیع به نظر میآمد. در این میان، بنا بر یکی از گزارشها، شیخ اشعری شافعیمذهب بود و جریان فرقۀ اشاعره – به لحاظ تاریخی – همگام با مذهب شافعی رو به پیش حرکت کرد.
نهضت فکری اشاعره سعی کرد با سلاح منطق و فلسفۀ یونانی، ساحت اسلام را از عناصر غیراسلامی بزداید و گامی در راستای هماهنگ کردنِ وجدان دینی با تفکر اسلامی بردارد . راستکیشانِ اشعری نیز با دو گروه معتزله و اهل حدیث مواجه بودند و بایست مبارزۀشان را در دو جبهه دوام میدادند. شیخ اشعری که خود اعتراضی در برابر معتزله بود، با گروههای اهل حدیث نیز ـ به دلیل استفاده از استدلال عقلی ـ مواجهه داشت. این مواجهه در حدّی بود که ابن حزم اندلسی شدیداً از شیخ اشعری بیزاری میجست و ابن جوزی حنبلی، حتا عقاید پس از اعتزال او را نیز موجب گمراهی و سردرگمی به حساب میآورد.
شیخ اشعری ناگزیر بود ابتدا اهل حدیث را متقاعد سازد که استفاده از استدلال عقلی در دفاع از سنت اعتقادی اشکالی ندارد و باید به آن به دیدۀ احترام و تبجیل نگریست.
Comments are closed.