گزارشگر:چهار شنبه 7 میزان 1395 - ۰۶ میزان ۱۳۹۵
یکی از مهمترین و مفیدترین تکنیکهای ادبی که شعر شاعر را در جایگاه خویش قرار میدهد و ذهن جامعه را به خود جذب میکند، تصویرسازی در شعر است. تصویرسازی از تکنیکهای خاص در شعر به شمار میرود. به طوری که این نوع ویژهگی در شعر هر شاعری که تراوش و خودآرایی نموده، اهمیت و ارزش معنایی شعر شاعر را رسانده است. از زوایهیی دیگر نیز میتوان گفت که شعرایی که از سبک ناتورالیسم (طبیعتگرایی) بهره میجویند، سهم بیشتری را در این زمینه به خود اختصاص داده اند. شعرایی از قبیل حافظ، سعدی، مولوی، صائب، سهراب سپهری که با شناخت با روحیات طبیعت تصویرسازی کرده اند. تصویرسازی در شعر نیاز به شناخت و مهارت زیادی دارد. به بیانی دیگر، تا زبان و ویژهگیهای طبیعت با شاعر آشنا و به تعبیری دوست و رفیق نشوند، امکان تصویرسازی میسر نخواهد افتاد. میتوان گفت که چند فاکتور مهم در جهت تصویرسازی برای شاعر حیاتی است:
۱) دارا بودن احساس لطیف و کنجکاو
۲) علاقه و عشق وافر به طبیعت و اشیای طبیعی
۳) قدرت برقراری ارتباط بین زبان شعار با زبان طبیعت (که این کار از تکنیکهای منحصر به فرد شاعر است) کما اینکه خیلی از شعرا طبیعت و روحیات و رفتارهای آن را میشناسند، ولی در برقراری با آن و ایجاد فرهنگی به نام تعامل، عاجز هستند.
۴) نزدیک کردن محتوا و ساختار (ظاهر) شعر توسط شاعر در جهت ارایۀ تصویر زیبا.
سوای از این مواردی که ذکر شد، باید گفت که تصویرسازی به دو نوع خود را نمایان میسازد. نخست اینکه شاعر در صدد است که با انتخاب مواد و مصالح خود، ساختمان شعر را طوری طراحی کند که مخاطب در تفهیم آن با مشکلی مواجه نگردد. یعنی فهم شعر را با تلاش و کوشش فراوان در سطح بیاورد تا دید مخاطب به دنبال جستوجو نباشد به مانند خیلی از شعرهای حافظ و سعدی و دوم اینکه شاعری میکوشد تا مفهوم شعر را به عمق شعر ببرد و خواننده را به جستوجو و کنکاش وادارد که به این گونه شعر نیز میتوان سهل ممتنع گفت و این گونه سبک را بیشتر میتوان در شعر سهراب سپهری و سرودههای آزاد (موج نو) مشاهده کرد.
به گونهیی که مخاطب در ابتدا تصور میکند که شعر دارای مفهوم و پیام نیست، اما با کمی تأمل و تعمق در دل شعر به نکاتی ارزنده و تصاویری شگفتانگیز دست مییابد. دکتر جانسون انگلیسی ادیب بلندپایۀ همین قرن، معتقد است که شاعر باید دنیا را از آن چه هست، بهتر نشان دهد و تولستوی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میگوید: هنر جهانپسند همواره ملاک ثابت و معتبری با خویش دارد و آن ملاک، معرفت دینی و روحانی است. در تصدیق و تأیید این دو نظریه از این دو دانشمند محبوب و بزرگ، باید گفت که آری؛ هنر یعنی همان تصویر. البته تصویری که با خود تصاویری نو و تازه را ارایه میدهد و از معرفت و ویژهگیهای روحانی و معنوی نیز برخوردار باشد. به نحوی که هر شاعری از ویژهگیهای روحانی و هنری خلاق بهرهمند نباشد، احساسات و ویژهگیهای عاطفی و روانی خود و دیگران را به راحتی درک نخواهد کرد؛ به بیانی، نبود این محاسن او را برنمیانگیزد که به شناخت و توصیف و تحلیل و تمجید واقعیات بپردازد.
از دیدگاهی دیگر میتوان گفت یکی از خلاقیتها و واقعیات بیبدیل انسان که او را از سایر موجودات متمایز میدارد، همین قدرت تصویرسازی است. چون تصویرسازی از بستری به نام ذهن نشأت میگیرد و البته در حافظه ضبط و نگاهداری میشود. یعنی انسان هر آنچه را که در گذشته دیده یا احساس کرده است، در یاد او میماند و آن را برای دیگران شرح میدهد، با این تفاوت که این نوع قدرت گیرایی و ضبط خاطرات در حافظۀ شعرا چند برابر است و البته شاعر با وسعت نگاهی که نسبت به محیط پیرامون (اجتماعی و طبیعی) دارد، در تصویرسازی، شخصیتی متفاوت جلوه مینماید و این میتواند به دو دلیل عمده صورت پذیرد.
نخست اینکه شاعر به سطح مسایل فکری نمیکند، بلکه بیشتر سعی در پیدایی عمق اشیا دارد. دوم اینکه معرفت روحی و فکری آن علاوه بر بیرونی، درونی نیز هست. بنابرین، دیدن اشیا و سایر موجودات برای هر دیدهگانی قابل دیدن است، اما درک عمق این اشیا و… تنها کار شاعر است و نه افراد عادی.
با این تفاصیل آنچه حاصل میآید، اینکه تصویرسازی در شعر از ویژهگیهای لازم و ضروری شاعر است که باید در جهت شکوفایی و بالندهگی آن مبنی بر سمبول شدن شعر بکوشد و بررسی و تشریح معیارهای تصویرسازی و پیدایی آسیبها و نقاط قوت آن نیز بیشک در این مقوله نمیگنجد، بلکه تحقیق و پژوهش و ارایۀ سندی معتبر و مفید را برای جامعۀ ادبی میطلبد.
منبع: نورپورتال
Comments are closed.