احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/ شنبه 17 میزان 1395 - ۱۶ میزان ۱۳۹۵
بخش ششم و پایانی/
ابن عربی از سه نوع تعلقِ انسان با اسماء بهصورتِ زیر یاد کرده است:
برای انسان به عنوانِ مظهر ویژۀ اسمای الهی سه نوع ارتباطِ خاص با هر اسمی تعریف شده است که به ترتیب عبارت است از: تعلّق، تحقق، تخلّق. ابن عربی در مقدمۀ کتاب کشفالمعنی عن سرّ اسماء الله الحسنی دربارۀ نسبتی که عبد با اسماءِ حق دارد، میگوید: تعلّق عبارت است از افتقارِ عام و احتیاجِ مطلق تو به آن اسماء از آن حیث که آن اسماء بر تو دلالت دارند و تحقق، شناختِ معانی آن اسماء است در موردِ حق و در مورد خودِ تو و تخلّق آن است که آنچه متناسب با توست، به خودت نسبت دهی و آنچه لایق شأنِ خدای سبحان است به او .
با این بیان میتوان رابطه میان اسمای الهی را با جهان و انسان پی برد. اسمای الهی نه فقط به آفرینشِ موجوداتِ بالفعل، بلکه با آفرینشهای بعدی نیز پیوند دارد و هرگاه خدای آفریننده وجود چیزی را اراده کند، به آن میگوید (موجود) شو و آن چیز (موجود) میشود [یس: ۸۲]. توجه ژرفتر به عبارت «کُن فیکون» نیز نشان میدهد که اسم هر دو فعلِ محذوف است و غالباً میتوان اسم مفعولِ «موجود» را پس از هر دو فعل، محذوف در نظر گرفت که تقدیر آن چنین میشود: «کن موجوداً، فیکون موجوداً». سخنان مکارم شیرازی در باب تعلیم نامها به حضرتِ آدم خواندنیست:
آدم به لطف پروردگار داراى استعداد فوقالعادهیى براى درک حقایق هستى بود. خداوند این استعداد او را به فعلیّت رسانید و به گفتۀ قرآن «به آدم همۀ اسماء (حقایق و اسرار عالم هستى) را تعلیم داد» (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها) گرچه مفسران در تفسیر «علم اسماء» بیانات گوناگونى دارند، ولى مسلّم است که منظور تعلیم کلمات و نامهاى بدون معنا به آدم نبوده، چرا که این افتخارى محسوب نمیشده است، بلکه منظور دادن معانى این اسماء و مفاهیم و مسمّاهاى آنها بوده است.
البته این آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم بود […] بنابراین، علم اسماء چیزى شبیه «علم لغات» نبوده است، بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها بوده است. خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادّى و معنوى این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد .
همچنین استعداد نامگذارى اشیاء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیاء را نامگذارى کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عینِ آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتى است بزرگ، ما هنگامى به اهمیت این موضوع پى مىبریم که مىبینیم بشر امروز هرچه دارد، به وسیلۀ کتاب و نوشتن است و همۀ ذخایر علمى گذشتهگان در نوشتههاى او جمع است، و این خود بهخاطر نامگذارى اشیاء و خواص آنها است، وگرنه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتهگان به آیندهگان منتقل شود .
خداوند نهتنها برای آدم نامها، یا به تعبیرِ بهتر، نامیدههایی را آموختاند، بلکه افزون بر آن، توانایی نامیدنِ اشیاء را نیز برای او ارزانی داشت که در پرتوِ آن هزارها نامِ تازهیی که در جهان ما به وجود آمده است، توجیه معقولی برمیدارد. نامهایی که در گذشتهها نبودند و امروز در زمانِ ما به وجود آمدهاند را میتوان تحقق بالفعل توانایی نامیدن اشیاء برای حضرت آدم و فرزندانِ او توسط خداوند بهحساب آورد. در رابطه با اینکه نامیدهها چه بودهاند، اختلاف نظر وجود دارد. برخیها گفتهاند خداوند به حضرت آدم نام فرشتهها را آموخت. شماری دیگر معتقدند که آنچه به حضرت آدم آموختانده شد، نام تمامی فرزندانِ او بود . در این میان، دیدگاه سومی معتقد است که تمامی اسمها با مسمیّاتِ آنها به حضرت آدم تعلیم داده شد. نظریّۀ سوم ظاهراً راجح به نظر میرسد. زیرا در آیۀ مزبور تعلیم اسماء مطلق بیان شده است و قیدی بر نامها وجود ندارد. بنابراین، بر اساس قاعدۀ «المطلق یجری علی اطلاقه» نمیتوان نامها را بهتنها نام فرشتهگان و یا فرزندان آدم فرو کاست، چنانکه در نظریّات اول و دوم مطرح شده است. مطلق بودن آیه نشان میدهد که خداوند تمامی نامها را همراه با مسمّیاتِ آنها به حضرت آدم آموختانده است. آیۀ کریمه در رابطه با «تعلیم اسماء» صریح است، اما در رابطه با تعلیم مسمّیاتِ آن صراحتی ندارد. با این وجود، دلالتِ آیه بر مسمّیات از نوع دلالت التزامیست. تعلیم اسماء بهتنهایی نمیتواند مایۀ امتیاز باشد، مگر اینکه مسمّیات و معنای آنها ـ اگر میان معنا و مصداق فرقی قایل نباشیم ـ نیز به حضرت آدم تعلیم داده شده باشد.
چکیده
با اندکی تأمل درمییابیم که ما با سپاه بیپایانی از نامها روبهروییم. نامها افزون بر شأنیّتِ زبانیشان، به منبع آگاهی آدمیان نیز وصل است و کارکردِ معرفتشناسانه دارد. علاوه بر آن، اشتقاق اسم از ریشۀ «سُمُو» که به معنای «عُلُو» آمده است، بر خصلتِ فرهنگی و اخلاقی آن اشاره دارد. اصولاً شناختِ ما از واقعیّتِ جهان، انسان و خداوند در قالبِ مقولاتی امکان مییابد که ویژهگیِ زبانی دارند. مقولههایی چون عرض و جوهر، کمیّت و کیفیت، نسبت و جهت، وضع و علیّت و… را نمیتوان فارغ از زبان در نظر آورد. زبان از سمبولهایی تشکیل یافته است که به آن «الفبا» میگویند. واژهها ترکیبی از الفبا اند و جملات از تألیف واژهگان بهوجود میآیند. به همینسان، سطور و پراگراف و مقاله و کتاب از ترکیب زنجیرهیی یکدیگر بهوجود میآیند. با اینهمه، واژهها نقش درخور اعتنایی در زبان دارند. واژه خود به اسم، فعل و حرف تقسیم میشود که میزان بیانگری آنها در یک سطح نیست. اسم بهدلیل آنکه هیچ نوع وابستهگییی به زمان ندارد، معنای مستقلتری نسبت به فعل دارد و فعل – به دلیل وابستهگیِ آن به زمان – از استقلالیّتِ معنایی کمتری برخوردار است. در این میان، حرف کاری جز ربطدهندهگی ندارد و کارکردِ آن معمولاً درونگزارهییست. اسم و فعل اما، خصوصیّتِ تصویرگری دارند و کارکردِ آنها عمدتاً ناظر بر واقعیّتهای ثابت و متغیّر بیرونی است.
قرآن کریم از تعلیم نامها به حضرت آدم، و نیز توانایی نامیدنِ انسانها پرده برمیدارد. آنچه به حضرتِ آدم آموختانده شد، اسمهای بدونِ مسمّا نبود، بلکه نامها همراه با مصادیق آنها بود. از همینجاست که مسألۀ نحوۀ دلالتِ اسم بر مسمّا مطرح میشود و اشاعره آن را توقیفی، و معتزله آن را توفیقی و قراردادی دانستهاند. فیلسوفان زبان معتقدند که زبان بخشی از تجربۀ ما از جهان شمرده میشود و اصولاً هر اندیشهیی در زبان امکان پیدا میکند و آگاهی ما از جهان خصلتِ زبانی دارد. از جانبی هم، ویتگنشتاین متقدّم معتقد بود که واژهها و جملات تصویری از واقعیّتاند و چونان آیینهیی واقعیّتِ جهان را نشان میدهند. او در مرحلۀ دوم فکری خویش به نظریۀ بازیهای زبانی گروید و با آن، تصویرگری را به عنوان مهمترین جوهرۀ زبان نادیده انگاشت. ویتگنشتاین با تیوری بازیهای زبانی، به یکبارهگی نظریّۀ تصویری زبان را کنار نهاد و هر بازی زبانی را برخاسته از نحوۀ خاصی از حیات در نظر آورد. نظریّۀ بازیهای زبانیِ او باعث شد تا رابطۀ زبان با جهان دچار گسستوارهگی شود. این در حالیست که زبان با کلیّتِ آن خصلتِ تصویرگری ندارد و بایست «اسم»، «فعل» و «حرف» در کار تصویرگری جهان جدایی افگند. اسمها تصویرگر واقعیّتهای ثابتاند، درحالیکه فعل واقعیّتهای متغیّر را نشان میدهد. در این میان، حرف هیچ سهمی در نمایاندنِ واقعیّتِ جهان ندارد. با اینهمه، سهم اسم در شناختِ جهان ـ هم بهدلیل استقلالیّت معنایی، و هم به دلیل آنکه متعلّق شناختِ آدمی امور ثابت است ـ قابل ملاحظه است.
«اسم»ها نه فقط در شناختهای تصوّری، بلکه در شناختهای تصدیقی نیز سهم درخورِ توجهی دارند. حذف «اسم» از یک گزارۀ تصدیقی، آن گزاره را فاقد موضوع و معنا میسازد. اصولاً هر گزارۀ تصدیقی ـ خواه شرطی باشد و یا حملی ـ با دخالت فعل بهوجود میآید. فعل گاهی بیانگرِ یک حالت است و زمانی هم بازگوکنندۀ یک عمل. فعل در هر صورتی – خواه با بیان یک حالت، خواه با بیان یک عمل – بر معنای اسم میافزاید و «اسم» از این منظر موضوعیّت دارد. با این بیان، «اسم»ها هم در شناختهای تصوّری، و هم در شناختهای گزارهییِ ما سهم بهسزایی دارند و با این بیان، نقش اسمها در شناختهای استدلالی نیز روشن است.
دکارت شناختهای بدیهی را دارای دو ویژهگی وضوح و تمایز میدانست. هر پدیده ویژهگییی دارد که «آن» را از «دیگری» تمایز میبخشد و همین تمایز متافزیکی، به وضوحِ معنایی و اپیستمولوژیک آنها منتهی میشود. تمایز ذاتی اشیاء باعث میشود که ذهن نیز پدیدههایی بر مبنای همان تمایز مورد شناسایی قرار دهد. با اینهمه، در مواردی نیز ذهن به تقسیم اعتباریِ پدیدهها دست میزند و توجهی به تمایز ذاتی آنها ندارد. در هر صورتی، ذهن خصلتِ تقسیمگری دارد و آگاهی ما نیز در خلای این ردهبندیها شکل میگیرد. نکتۀ درخور اهمیت اینکه، تقسیم پدیدهها در زبان امکان مییابد و «اسم»ها را میتوان ظرف و زمینۀ تقسیمبندیها بهحساب آورد. با این بیان، هیچ تمایزی فارغ از «نام» نیست و پدیدهها نیز در جز در سایۀ «اسم»ها وضوح نمییابند. از اینجاست که «اسم»ها به آگاهی ما وصل میشوند و به اندیشهها امکان میبخشند.
«اسم»ها چنانکه در آگاهی ما از جهان و انسان نقش تعیینکنندهیی دارند، در شناخت آفرینش و خداوند نیز دارای جایگاهِ ویژه و قابل ملاحظهاند. توضیح اینکه، آفرینش در فقدان «نام» فاقد معناست و عبارت «کن (موجوداً) فیکون (موجوداً) را میتوان رابطۀ تخلیقی زبان با آفرینش دانست. افزون بر آن، شناخت ما از خداوند نیز بهواسطۀ اوصافی چون؛ علیم، حکیم، قدیر، خالق ….، است که از آن به اسماءالحسنی یاد میشود. از اینجهت، «اسم»ها در شناختِ خداوند نیز حایز اهمیّتاند و معرفتِ الهی در عرفان اسلامی ما، شأنیتی اسمشناسانه دارد. اسمای الهی ـ چنانکه در عرفان اسلامی مطرح است ـ نسبتِ روشنی با جهان و انسان دارد. پدیدهها مظهر اسمای الهیاند و هر اسمی در یک و یا بخشی از پدیدهها زمینۀ ظهور مییابد. با این توجه، «اسمای الهی» افزون بر شناختِ خداوند، در ادراک جهان و انسان نیز دخالت دارد و از این رهگذر، دایرۀ «اسم» تمامی هستی را در محورِ خود نشان میدهد.
فهرست منابع
قرآن کریم
۱٫ محمد باقر سعیدی روشن: ۱۳۹۱ خورشیدی: تحلیل زبان قرآن، چاپ پنجم (ایران: تهران- پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی)
۲٫ أبوبکر محمد طیب باقلانی: ۱۹۵۰ ه ق، الإنصاف فیما یجب الإعتقاد به و لا یجوز بالجهل به، تحقیق: السید عزت عطار الحسینی، تعلیق: محمد زاهد الکوثری، (مصر- مکتب نشر الثقافۀ الحدیثۀ)
۳٫ اقبال لاهوری: ۱۳۸۸ خورشیدی، بازسازی اندیشۀ دینی در اسلام، ترجمه: بقایی ماکان، چاپ دوم (ایران: تهران- انتشارات فردوس)
۴٫ براین مکی: ۱۳۸۲ هـ ش، مردان اندیشه، مترجم: عزت الله فولادوند، (ایران: تهران- طرح نو)
۵٫ جلالالدین عبدالرحمن بن أبی بکر: المزهر، ذیل فصل واضع الألفاظ
۶٫ داکتر ملیحه صابری نجفآبادی: ۱۳۸۹هـ ش، تاریخ فلسفه به زبان ساده چاپ اول (ایران: تهران- سمت)
۷٫ دکتر سعید رحیمیان: ۱۳۸۸هـ ش، مبانی عرفان نظری، ص۱۷۳، چاپ دوم (ایران: تهران- سمت)
۸٫ دکتر مصطفی خرمدل: ۱۳۸۸ خورشیدی، تفسیر نور، چاپ هفتم (ایران: تهران- نشر احسان)
۹٫ دکتور فیصل بدیر عون: الفلسفه الأسلامیه فی المشرق، مصر، قاهره: دارالثقافه للنشر والتوزیع
۱۰٫ سعید رحیمیان در مبانی عرفان نظری، ص۱۸۴ به نقل از کشف المعنی، تحقیقِ نلینو، چاپ سال ۱۴۱۹ (ایران: قم- نشر بخشایش)
۱۱٫ عبدالله نصری: ۱۳۸۹ خورشیدی، راز متن، ص۳۳، چاپ اول (ایران: تهران- سروش)
۱۲٫ محمد محمدرضایی و دیگران: ۱۳۸۸هـ ش، جستارهایی در کلام جدید، چاپ دوم (ایران: تهران- سمت)
۱۳٫ ناصر مکارم شیرازی: ۱۳۷۴هـ ش، تفسیر نمونه، ج۱، (ایران: تهران- دارالکتب الإسلامیه)
۱۴٫ نصر حامد ابوزید: ۱۳۹۱، رویکرد عقلانی در تفسیر قرآن، ترجمه: احسان موسوی خلخالی، ص۱۰۶ به نقل از «رسائل جاحظ، ج۱،
۱۵٫ Leibniz, Gotfried Wilhelm: First Truths, in p117 of A selection of Phylosophical works Collected by Dr. Muhsen Jahangiri
Comments are closed.