پیامـدهای حضورِ حکمتیـار در کـابل

گزارشگر:احمـدجاوید طغیان/ یک شنبه 18 میزان 1395 - ۱۷ میزان ۱۳۹۵

سرانجام بعد از یک‌سال و اندی مذاکره میان نماینده‌های حزب اسلامی به رهبریِ حکمتیار با دولت افغانستان، توافق‌نامۀ صلح به تاریخِ ۸ میزان امضا گردید. دولت افغانستان امضای این موافقت‌نامه را «تاریخی» خوانده و ابراز امیدواری کرده که تمامِ گروه‌های مسلح از طریق گفت‌وگو، اختلاف‌های‌شان mandegar-3را حل نمایند. این موافقت‌نامه حتا از طرفِ سفارت امریکا نیز با استقبال مواجه شد؛ اما با وصفِ این‌همه خوشبینی، آیا واقعاً این موافقت‌نامه صلح را در افغانستان به ارمغان خواهد ‌آورد؟ آیا پیوستن حکمتیار به روند صلح و پذیرش قانون اساسی، مسیر جنگ و صلح را به‌طور اساسی دگرگون خواهد ساخت؟
در این مقاله، پیامدهای پیوستنِ حکمتیار به نظام را از چند زوایه به بررسی می‌گیریم.

حزب اسلامی و نفوذ سیاسی
برخلاف پیشینۀ تاریخیِ این حزب که از وحدت و انسجامِ محکم‌تری نسبت به احزابِ دیگر برخوردار بود، اکنون این حزب با گسیخته‌گی و تعددِ رهبری مواجه است. این فروپاشی در کنار دیگر عوامل، بیشتر به منفعل ماندنِ خود حکمتیار در سال‌هایِ پس از حضور امریکا در افغانستان مربوط می‌شود. حمکتیار نه فعالانه جنگید و نه صریحاً صلح کرد. گیرماندن در این دوراهی باعث شد که عدۀ زیادی از اعضای ارشد و نیمه‌ارشد از حزبِ وی بگسلند و راه خویش در پیش گیرند. اکنون حکمتیار بیشتر به رهبری خودخوانده می‍ماند تا رهبری که واقعاً دارای نفوذ و اقتدار سیاسی ‌باشد.
از سوی دیگر، اگرچه حکمتیار خودش را مدافعِ قوم پشتون می‌دانست، اما با پا گذاردنِ بازیگرانِ دیگر اعم از تکنوکرات و مذهبی، بعید به نظر می‌رسد که حکمتیار با داعیۀ قومی، اقتدار رهبریِ خویش را دوباره به‌دست بیاورد.
فروکش جنگ، خیال یا واقعیت؟
برخلافِ آن خوش‌بینی‌هایی که توسط دستگاهِ دولت خلق شده و به خورد مردم داده می‌شود، پیوستن حزب اسلامی کمترین اثر را بالای برگشتِ صلح و ثبات نخواهد داشت؛ زیرا به‌طور معقول صلح وقتی تأمین می‌شود که طرف‌های اصلیِ جنگ دست از منازعۀ مسلحانه بکشند که حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار، طرف اصلیِ جنگ با دولت افغانستان نیست. این حزب عملاً نیروی نظامی‌یی ندارد. اکثر اعضای مسلحِ این حزب در سال‌های اوج‌گیری طالبان، به این حرکت پیوستند. عده‌یی هم متواری و مهاجر شدند. اکنون هم بیشتر طرف‌دارانِ حزب اسلامی در مناطق و قریه‌های خویش زنده‌گیِ ملکی برگزیده‌اند. عده‌یی از اعضای آن نیز در پاکستان به‌سر می‌برند که آن‌ها هم فعالیتِ محسوسِ حزبی ندارند.
بعد از سال ۱۳۸۰، این طالبان و شاخه‌های نزدیک به آن مثلِ شبکۀ حقانی بوده‌اند که با دولت افغانستان و نیروهای اثتلاف بین‌المللی جنگیده‌اند. از تصرف ولسوالی‌ها تا راه‌اندازی عملیات‌های گسترده، همه کارِ طالبان بوده و این موضوع مثلِ ماه شبِ چهارده برای دولت افغانستان و نیروهای بین‌المللی هویدا بوده است. درحالی‌که نیروهای حزب اسلامی تا حال نتوانسته‌اند حتا یک ولسوالیِ دورافتاده و کم‌ارزش را از دولت بازستانند.

حکمتیار و وحدت ملی
در سال‌های جهاد علیه دولت مرکزی افغانستان، حکمتیار داعیۀ اسلامی و “برقراری حکومت اسلامی” را داشت و خود و حزبش را از سایر احزاب جهادی اسلامی، اسلامی‌تر می‌دانست. اما بعد از پیروزی رژیم طالبان و قرائت افراطی‌ترِ آن‌ها از اسلام، حزب اسلامی این داعیه را از دست داد و در عوض، حکمتیار کم‌کم شعارهای قومی سر داد. همین امر بود که اعضای ارشد و بعضی فرماندهانِ این حزب که مربوط قوم پشتون نبودند، به‌تدریج از این حزب بریدند و به احزابی که بیشتر به قوم خودشان متعلق بود، پیوستند. در سال‌های پسین که حکمتیار می‌خواست خودش را بیشتر رسانه‌یی بسازد، هرازگاهی پیامی منتشر می‌ساخت و آشکارا موضعِ قومی می‌گرفت و بالای اقوامِ دیگر می‌تاخت. از جمله وی در پیام عیدی‌اش که در ماه اسد ۱۳۹۲ آن را به نشر رساند، اقوام دیگر را “اقلیت‌ها” خواند که تلاش دارند افغانستان را تجزیه کنند و “شرایط را برای دوام جنگ در افغانستان مساعد سازند .”
هرچند حکمتیار ظاهراً قانون اساسی را پذیرفته و به کلیتِ نظام تمکین کرده است، اما به نظر نمی‌رسد که وی به برابری میان اقوام باور داشته باشد. توقع برده می‌شد که حکمتیار از تجربۀ ناکامِ خود آموخته باشد و دست به نفاق‌افگنی و تنفرزایی نزند؛ اما گذشتۀ این‌گونه رهبران نشان داده است که آن‌ها کمتر اشتباهِ خود را می‌پذیرند. حکمتیار با آمدن به کابل، فرصت نفاق‌پراگنیِ بیشتر را می‌یابد و از طریق رسانه‌های جمعی، اظهارنظرهای بیشتری بر ضد وحدت ملی خواهد کرد. این امر می‌تواند فضای اجتماعی را ملتهب کرده و تنش‌های قومی و مذهبی را در فضای نیم‌بندِ افغانستان بیشتر بسازد.

حکمتیار و چاق شدنِ فساد اداری
برعلاوۀ امتیازات برای شخصِ حکمتیار که بر کمرِ مالیه‌دهنده‌گان افزوده خواهد شد، این حزب امتیازاتِ سیاسیِ زیادی هم از دولت افغانستان گرفته است. به کار گماشتنِ نیروهای این حزب در صفوفِ اردوی ملی و بروکراسی اداری با حفظ امتیازاتِ سال‌هایی که در کار نبوده‌اند، دادنِ زمین برای برگشت‌کننده‌گانِ این حزب و غیره موارد که گویا در توافق‌نامه ذکر شده است، همه به چاق شدنِ فساد اداری در حکومتِ فعلی منجر خواهد شد. اکثر کسانی که حکمتیار آن‌ها را کدر می‌خواند، مانند خودش به سن پیری رسیده‌اند و انرژی و تواناییِ فکریِ کمتری برای کار در ادارات دولتی دارند. این امر دولتِ افغانستان را که برنامۀ مدرن‌سازی اداره دارد و در تلاش تقویتِ حضورِ جوانان تحصیل‌کرده در بروکراسی دولتی است، با چالش جدی مواجه می‌سازد. از سوی دیگر، زمین خواستن برای برگشت‌کننده‌گان این حزب، یک امتیازطلبی و بی‌عدالتی اجتماعیِ آشکار حداقل نسبت به میلیون‌ها مهاجر دیگر می‌باشد. نبود مکانیزم توزیع زمین‌های بایر در سال‌های بعد از سقوط طالبان، و ضرورت مسکن برای مردم، باعث غصب صدها هزار جریب زمین بایر و زمین‌های دولتی شد. اما با اعطای زمین به برگشت‌کننده‌گان این حزب، نوع دیگری از غصب ملکیت‌های عمومی رواج می‌یابد. علاوه بر آن، عده‌یی از افراد رده‌بلند وفادار به این حزب، دارای تابعیت دوگانه می‌باشند و در خارج از کشور صاحبِ سرمایه بوده و دست به تجارت‌های کلان می‌زنند. بعد از پیوستن آن‌ها به قدرت سیاسی، ما شاهد اوج‌گیری فساد اداری توسط آن‌ها خواهیم بود. عده‌یی از سردمدارانِ این حزب دیگر آینده‌یی برای این کشور متصور نیستند و صرف برای پِر کردن جیب و خالی کردن عقده‌های درونیِ خویش به اینجا خواهند آمد!

تشویق شدن طالبان به صلح، خیال یا واقعیت؟
گرچه دولت ابراز امیدواری کرده است که گروه‌های مسلحِ دیگر (که منظور طالبان است) نیز از حکمتیار پیروی خواهند کرد؛ اما این آرزو بیشتر به خواب و خیال می‌ماند تا یک تحلیل واقعی از وضعیت. دینامیزمِ شورش‌گری و طالبان، دارای عوامل متعددِ داخلی و خارجی می‌باشد. در بُعد داخلی، نوع جهان‌بینی‌یی که طالبان دارند، به اضافۀ نارضایتی از حکومت فسادآلود، باعث ناسازگاریِ آن‌ها با دولت شده است و در بُعد خارجی، حمایت کشور پاکستان و بعضی از کشورهای منطقه از آن‌ها. اگر صرف عوامل داخلی مُحرکِ طالبان می‌بود، آن‌وقت صلح با حکمتیار مشوقِ خوبی برای آن‌ها می‌گردید. اما طالبان قدرت نظامیِ خود را مدیونِ پاکستان هستند و صلح با آنان وقتی امکان‌پذیر است که دولت قادر شود عوامل داخلی و خارجی را به‌طور کلی از بین ببرد.
اما اگر دولت بخواهد عوامل داخلیِ خیزش طالبان را از بین ببرد که البته کارِ سخت‌تری است، باید نوع نگرشِ مردم را از طریق تعلیم و تربیۀ مدرن و فراگیر تغییر داده و حکومت‌داریِ خوب به میان آورد و در نهایت، نیروهای نظامیِ افغانستان ضربۀ آخر را وارد کنند، در آن‌صورت کمک‌های پاکستان بدونِ گیرنده باقی مانده و صلح در افغانستان محقق می‌گردد.
خلاصه، حکمتیار اگر هزار نیروی مسلح هم می‌داشت، با کابل می‌جنگید. حزب اسلامی حکمتیار در توافق‌نامۀ صلح، امتیازاتی خیلی بیشتر نسبت به قدرت واقعیِ خود به‌دست آورده است. مفاد توافق‌نامه برای حکمتیار که به مهره‌یی سوخته تبدیل شده است، یک بُرد سیاسیِ کلان محسوب می‌شود. بعید نیست که بعد از مسکن گزیدنِ حکمتیار در کابل، وی هرازگاهی اظهاراتِ جنجالی و غیرمتعارف دربارۀ نیروهای خارجی، آزادی بیان و آزادی‌های اجتماعی داشته باشد که این امر پایه‌های حکومت مرکزی را بیشتر سست خواهد کرد. پیوستن گلبدین به جادۀ صلح، کمترین سرمشقی برای طالبان نمی‌شود و جنگ به همان شدتِ گذشته ادامه پیدا خواهد کرد. این دیپلماسی کارا، حکومت‌داریِ خوب و قوتِ نیروهای مسلح است که صلحِ واقعی را به مردم به ارمغان آورده می‌تواند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.