گزارشگر:حامد علمی the_time('j F Y');?>
بخش پنجاهوششم
دستگیری و اسارت سیدجمال
بعد از رهایی عارف خان، قوماندان ولایت کندز از چنگال سیدجمال و افرادش و رسیدن به تالقان، او توانست تماس مخابرهیی با احمدشاه مسعود برقرار کند و او را در جریان واقعه بگذارد و در کنار اینکار، موفق شد تا یک هیات علما و موسفیدان ولایت تخار را دعوت کند تا نزد سیدجمال رفته و او را از کشتنِ سایر اسرا بر حذر دارد. هیات علمای جیّد ولایات شمال کشور، روز بعد از حادثه، با عجله فراوان نزد سیدجمال رفته و از او خواستند تا هرچه زود تر اسرا را آزاد سازد و در غیر آن، مجازات شرعی خواهد شد.
سیدجمال به علما وعده نمود که هرچه زودتر اسرا را رها میکند. ولی زمانی که علما با امیدواریِ زیاد به تالقان برگشتند، سیدجمال به کمک افرادش خلاف آنچه به علما وعده داده بود، به کشتن و مثله کردنِ اسرا پرداخت.
کشتار بیرحمانه اسرا مخصوصاً بیاحترامی بر جسد اسلامالدین خان و سوختاندنِ جسد داکتر سیدحسین، خشم اهالی، مجاهدین و موسفیدان و علمای شمال کشور را مشتعلتر ساخت و آنها را واداشت تا با صدور فتوای شرعی و اعلامیهها، از افراد سیدجمال و خود او بخواهند تا هرچه زودتر عاملان فاجعه تخار را گرفتار و به شریعت بسپارند. در این راستا نه تنها علمای شمال کشور، بلکه علمای سایر ولایات نیز خواستار تطبیق جزای شرعی برای عاملان فاجعه تخار شدند که از آن جمله، فتوای علمای حوزه جنوب غرب کشور و عکسالعمل داکتر عبدالله عزام، عالم و مبارز بزرگ فلسطینی و چهره شناخته شده جهان اسلام که در آنزمان در شمال افغانستان بهسر میبرد، میتوان نام برد. (داکتر عبدالله عزام، مبارز فلسطینی و استاد یکی از پوهنتونهای عربستان سعودی بود. نامبرده پس از تجاوز شوروی به افغانستان آمد و در راه تشویق و تجهیز جوانان عرب سعی فراوان نمود و صدها جوان عربِ کشورهای مسلمان را تربیه و به جبهات مختلف افغانستان فرستاد تا از یک طرف وظیفه دینی خویش را ادا کنند و از طرف دیگر در کشورهای خویش علیه حکومات دستنشانده و بیدین و سربازان غیرمسلمان بجنگند. نامبرده موسسه خیریهیی تاسیس نمود که هدف آن، کمکهای نقدی به مجاهدین و معیوبین و قسماً خدمات فرهنگی از جمله نشر و ترجمه کتب دینی و سیاسی به زبانهای دری و پشتو بود. داکتر عزام از صدها عالم و سرمایهدار عربی دعوت میکرد تا سالانه به پاکستان بروند و وضعیت مهاجرین و مجاهدین افغانستان را از نزدیک ببینند و به جبهات مجاهدین کمک کنند. بر اثر سعی و تلاش نامبرده، دهها موسسه خیریه، یتیمخانه، مکتب، مدرسه و حتا پوهنتون در افغانستان و پاکستان تاسیس شد و دهها سازمان نظامی و سیاسی در سراسر عالم اسلام بهوجود آمد که یکی از سازمانهای مشهور آن زمان، گروه مبارزین الجزایری بود که لباس مجاهدین افغانستان را میپوشیدند و علیه حکومت خویش مبارزه میکردند. چون نامبرده عالم و خطیب برجسته بود، هر روز جمعه در یکی از مساجد پاکستان به تبلیغ میپرداخت و مجالس تبلیغی وی هواخواهان فراوانی داشت. اما تبلیغ وی دیری دوام نکرد؛ زیرا در یکی از روزهای جمعه، به تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۹۸۹، زمانی که وی خانهاش را به قصد یکی از مساجد در شهر پشاور ترک میکرد، انفجار یک بمب در زیر پُلی که موتر داکتر همهروزه از آن عبور میکرد، وی و دو پسر جوانش را از بین برد.)
Comments are closed.